< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مساله شرور و برهان نظم
حل شبهه الم و درد در مساله شرور
موضوع بحث بررسی شبهه شرور در مساله توحید بود. ثنویون با توجه به وجود شرور در عالم معتقد شده اند که دو مبدا در عالم نیاز است. فلاسفه اسلامی این سخن را نادرست دانسته و گفته اند: آنچه بنام شرور در طبیعت نامیده می شود جنبه عدمی داشته و در نتیجه نیازی به علت ندارند. اما بر تقریری که فلاسفه از شر بیان کرده اند اشکالی وارد شده و آن مساله درد و الم است. گفته شده درد با اینکه امری وجودی است اما شر بوده و باعث آزار و اذیت انسان است. به این شبهه از طرف بزرگان پاسخ هایی داده شده است که با دسته بندی جدیدی بیان می شود:
پاسخ اول از مرحوم صدرالمتالهین در اسفار
ایشان در کتاب «اسفار اربعه » برای حل این شبهه، الم را به علم و ادراک حضوری بر گردانده و فرموده اند: متعلق الم مانند قطع عضو، امری عدمی که نفس انسان در موطن قوه لامسه، پارگی آن را حضورا، ادراک و شهود می کند. وقتی چنین شد در ادراک حضوری، علم عین معلوم است و معلوم در اینجا امر عدمی است، پس ادراک عین آن امر عدمی می باشد.
بررسی
هم حکیم سبزواری و هم علامه طباطبایی هر کدام دو نقد را بر این پاسخ بیان کرده اند. مرحوم علامه فرمودند: مگر همه آلام از سنخ ادراک حضوری است؟ برخی از آلام از قبیل ادراک حصولی است مانند آنجایی که فرد خبر فوت بستگان و دوستان را می شنود و متالم می گردد. مرحوم حاجی نیز فرمودند: چگونه عدم می تواند متعلق حضور و شهود نفس واقع شود؟ اگر بگویید آن عدم بهره ای از وجود ندارد، پس حضوری واقع نشده است و اگر بگویید حظی از وجود دارد در این صورت پذیرفته اید که الم امری وجودی است.
مرحوم صدرا نیز خود در کتاب «شرح اصول کافی» از این پاسخ عبور کرده و الم را امری وجودی دانسته است: « و التحقيق عندى انه شر بالذات بل شر متأكد، فان وجود كل معنى هو تأكد ذاته و ماهيته، ففى هذا النوع شر مضاعف، ثم كلما كانت القوة المدركة لفقد كمالها اقوى‌ و الكمال المفقود منها اكثر كان ألمه اشد و شره اعظم.
فافهم ما ذكرناه فانه امر عجيب الشأن انساق إليه البرهان اعنى كون ضرب من الوجود شرا محضا كما يقال: فعلية الهيولى فى حد ذاتها نفس قوتها لقبول كل صورة و صفة، و من هذا القبيل اعنى الشرية الوجودية عذاب الجهل المركب، لكونه مع الادراك، و من قبيل الشر العدمى آفة الجهل البسيط. »[1]
پاسخ دوم از مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی
ایشان در شرح اشارات فرموده اند: الم دارای دو حیثیت است: حیثیت ادراکی و حیثیت تعلق به متالم ؛ الم از آن جهت که ادراک است و این جنبه ذاتی اوست، کمال و خیر است اما از آن جهت که برای شخص متالم ناگوار است عرضی و شر است. پس الم از جهت ذاتی خویش خیر است و شریت آن بالعرض است. « الم از آن حیث که ادراک ناملایم و امر وجودی است خیر است و شریت آن در مقایسه با فرد متالم که فاقد ارتباط عضو یا امر وجودی دیگر است که شانیت داشتن آن عضو را دارد، برای آن محسوب می شود»[2] بنابراین شریت عدم اولا قیاسی است نه بالذات ثانیا عدمی است نه وجودی .
مرحوم میر داماد در کتاب «قبسات»[3] همین دیدگاه را برگزیده است. مرحوم علامه طباطبایی نیز این مطلب را با بیان دیگری بیان کرده، فرموده اند: الم هر چند حصولی باشد از آن جهت که ادراک مطابق با واقع است، کمال نفس به شمار می رود اما از آن جهت که با معلومش منطبق است و معلومش امری عدمی است، عدمی و شر است.
مرحوم حاجی سبزواری این پاسخ را مورد نقد قرار داده و فرموده اند: ممکن است کسی که اشکال الم را مطرح کرده بگوید: ما قبول نداریم که الم همان ادراک باشد بلکه الم یک حالت نفسانی است که ادراک و علم، منشا و علت آن است. اما از آنجا که این دو همراه هم اتفاق می افتد با هم اشتباه می شود.
پاسخ سوم از مرحوم حاجی سبزواری
اصل جواب ایشان در تفکیک وجود فی نفسه الم از وجود فی غیره آن است. الم را چه ادراک ناملایم بدانیم یا حالت نفسانی، امری وجودی است منتهی این امر وجودی از جنس عرض است. عرض ماهیتی است که وجود فی نفسه آن عین وجود لغیره آن است. حال سوال می شود آیا وجود فی نفسه الم شر است یا وجود فی غیره آن؟ روشن است که وجود فی نفسه هر ماهیتی برای آن ماهیت خیر و کمال است زیرا آن ماهیت را از کتم عدم خارج کرده است. « أن كل وجود ملائم ماهيته و مسئول عينه الثابت.»[4]. پس الم از این جهت خیر و کمال است و نمی تواند شر و بد باشد. اما وقتی وجود الم را با غیر مقایسه می کنیم یعنی وجود لغیره اش را در نظر می گیریم، شر می باشد. پس الم بذات خیر و کمال و بالقیاس و بالتبع شر است. اما چگونه با این مطلب می توان، جواب ثنویون را در شبهه وجودی بودن الم داد؟ پاسخ آن است که واقعیتی که دارای یک حیثیت ذاتی و یک حیثیت قیاسی است، حیثیت ذاتی آن تقدم داشته و از آن جنبه به خالق مستند است. اما جنبه قیاسی او متاخر و انتزاعی است و نیازمند جاعل مستقل نیست. مثلا وقتی باغبان درختی را می کارد، دیگر نیاز نیست برای آن سایه وضع کند. سایه به تبع وجود او، موجود می شود و انتزاعی است .
مرحوم علامه طباطبایی در این باره می فرماید « أن وجود شي‌ء من الأشياء التي يتعلق بها الخلق و الإيجاد في نفسه- أعني وجوده النفسي من غير إضافة- لا يكون إلا خيرا و لا يقع إلا حسنا »[5] آنچه هدف جعل قرار می گیرد اولا و بالذات وجود فی نفسه است و وجود لغیره، بالتبع حاصل می شود. این مطلب را ایشان در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم[6] و شهید مطهری در کتاب «عدل الهی»، ص 168 و 169 نیز آورده اند. به این مطلب در اصطلاح، جعل بسیط و جعل تالیفی گفته اند .
پاسخ چهارم از مرحوم حکیم سبزواری
مرحوم سبزواری سخن دیگری نیز دارند و آن اینکه فرموده اند: الم امری است که جنبه شریت آن قلیل و خیرات آن کثیر است و اگر چیزی چنین شد، صدور آن از خالقی که خیر محض است مانعی ندارد. این پاسخ ریشه ارسطویی دارد اما پاسخی که شر را به عدم بر می گرداند، ریشه افلاطونی دارد.
تمام فلاسفه نیز اعم از مشاء و اشراق این مساله را پذیرفته اند. آنان گفته اند در یک تقسیم بندی عقلی و کلی، ماسوی الله به پنج قسم تقسیم می شود: خیر محض، شر محض، خیر کثیر، شر کثیر و خیر و شر مساوی. مراد از خیر محض، وجودی است که هم برای خودش خیر است و هم برای دیگران شری ندارد، مانند فرشتگان. ( خیر محض بودن خدای متعال با این خیر محض متفاوت است. خیر محض بودن خدای متعال سه ویژگی دارد: او همه کمالات را بذات دارد، وجودش برای ذاتش خیر است و وجودش برای غیر نیز خیر است. اما خیر محض در موجودات، ویژگی اول را ندارد. بلکه آنچه قابلیت آن را به امکان عام داشته باشد، از طرف خداوند دریافت کرده است .)
از میان پنج قسمی که بیان شد سه گونه آن یعنی شر محض، شر کثیر و خیر و شر مساوی، از مبدا خیر محض صادر نمی شود زیرا شر محض که اصلا با آن تناسبی ندارد. خیر و شر مساوی نیز ترجیح بلا مرجح است و شر کثیر نیز ترجیح مرجوح بر راجح است. و همه این گونه ها از خدایی که خیر محض است و هیچ گونه نقص و شری در او راه ندارد صادر نمی شود . تنها دو قسم می ماند، خیر محض که از او صادر می شود. اما همه سخن در صدور خیر کثیر از مبدا متعال است. صدور خیر کثیر نیز از مبدا متعال که خیر محض است مانعی ندارد زیرا دو نکته در اینجا هست :
1- اگر مشکل سنخیت باشد که در اینجا وجود دارد، زیرا هر چیزی که بهره ای از وجود و کمال را دارد، خداوند که خالق آن است، کمال فعل خود را به نحو اتم و اکمل دارد.
2- و اگر مساله حکمت را مطرح کنید باز مشکلی نیست زیرا فعلی که انجام داده است ترجیح راجح بر مرجوح است این مانند مثال گاز رسانی است، روشن است که گاز رسانی به شهر ها و روستاها منافع کثیری دارد اما در کنار آن آسیب هایی را نیز ممکن است به افراد وارد کند. اما همه عقلا گاز رسانی را به جهت منافع کثیر آن کاری عاقلانه و حکیمانه می دانند و ترک آن را نادرست می دانند.
حال در بحث ما آیا الم مصداق خیر کثیر و شر قلیل است یا نه؟ برخی در اینجا اشکال کرده و گفته اند الم مصداق شر کثیر است زیرا وقتی به زندگی حیوانات و انسان ها رجوع می کنیم می بینیم زندگی آنها مملو از گرفتاری ها و رنج هاست .
بررسی این مساله و پاسخ به این اشکال انشاء الله در جلسه بعد بیان می شود.



[1] شرح أصول الكافي، صدر المتألهين، ج‌1، ص414 و 415، ط: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
[2] شرح اشارات، خواجه نصیر الدین طوسی،ج3، ص 323، ط: نشر البلاغه.
[3] قبسات، میر داماد، ص 442.
[4] اسفار اربعه، صدرالمتالهین، ج7،ص 65، پاورقی، ط: دار احیاء التراث.
[6] اصول فلسفه و روش رئالیسم،‌ج5، ص 27 و 28.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo