< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مساله شرور و برهان نظم
شبهه شرور در مساله توحید
موضوع بحث بررسی شبهه شرور در مساله توحید بود. ثنویون و دوگانه پرستان با توجه به وجود شرور در عالم اعم از شرور طبیعی و اخلاقی، بر ادعای خویش استدلال کرده اند. استدلال آنها به دو تقریر بیان شده است:
1- گفته شده با توجه به وجود شرور در عالم و نیز بر اساس قاعده سنخیت، مبدا پدیده های شر باید موجودی ذاتا شریر و مبدا خیرات، موجودی ذاتا خیر باشد. بنابراین به دو مبدا در عالم نیاز است. این تقریر نه تنها توحید در خالقیت را زیر سوال می برد بلکه مساله واجب الوجود را نیز متعدد می داند.
2- تقریر دوم بر اساس مساله عدل الهی شکل گرفته است. شهید مطهری این تقریر را این گونه بیان می فرماید که ثنویون خواسته اند عدل الهی را ثابت کنند اما با مساله شرور مواجه شده و نتوانستند آن را حل کنند. لذا آن را به مبدائی دیگر استناد داده اند. بر مبنای این تقریر لازم نیست مبدا شرور را موجوی مستقل در وجود بدانیم بلکه آن مبدا می تواند مخلوق خداوند بوده که در انجام کارهایش مستقل است. این شبیه حرفی است که مفوضه درباره افعال قبیح انسان برای اثبات عدل الهی گفته اند. آنان انسان را در افعال خویش مستقل دانسته که ربطی به خداوند ندارد. زیرا معتقدند خداوند انسانها را خلق کرده و کارها را به خود آنها واگذار کرده است.
تفسیر فلاسفه از شرور برای دفع شبهه
فلاسفه اسلامی برای حل مساله شرور از باب عدمی بودن شرور وارد شده اند. آنان شرور را دو دسته می دانند : دسته ای که خود عدمی هستند مانند فقر ، نابینایی و مانند آن . دسته دیگر اموری وجودی هستند اما در مقایسه با سایر موجودات منشا شر و نیستی می باشند. شر در این دسته عارضی بوده که در اثر مقایسه بدست می آید . مثلا نیش عقرب برای خود او شر نیست بلکه خیر است اما وقتی در رابطه با انسان سنجیده می شود و در او منشا نیستی می شود، شر شمرده می شود . بنابراین اولا خود این امور خیر هستند و صفت شر در ظرف مقایسه انتزاع می شود، ثانیا چون عدم و نیستی را دیگری بوجود آورده اند شر محسوب می شوند.
فلاسفه بعد از اثبات عدمی بودن شرور، صورت استدلال را این گونه بیان می کنند: شرور اموری عدمی یا منشا عدم هستند. امور عدمی نیازمند علت و جاعل نیستند زیرا آنچه نیازمند علت است وجود است و نبود علت برای، تحقق عدم کافی است. پس شرور که یا عدمی هستند و یا منشا عدم، نیازمند جعل مستقل نیستند .
نقضی بر استدلال فلاسفه
بر تقریری که فلاسفه از شر بیان کرده اند اشکالی وارد شده است و آن مساله درد و الم است. گفته شده درد با اینکه امری وجودی است اما شر بوده و باعث آزار و اذیت انسان است. توضیح اینکه الم و درد، ادراک امر ناملایم با نفس است کما اینکه لذت ادراک اموری است که با نفس ملازم و سازگار است. پس لذت و الم از سنخ ادراک و امری وجودی هستند. بنابراین این طور نیست که همه شرور اموری عدمی باشند، مواردی وجود دارد که شر است اما عدمی نیست .
مرحوم دوانی که این شبهه را بیان کرده و گفته است: من قبول دارم که متعلق ادراک الم، عدمی است مثل قطع عضو، تباهی مزاج، موت احباء و مانند آن اما خود الم گونه ای ادراک و احساس است و این دو اموری وجودی هستند .
نقد و ارزیابی
در پاسخ به این اشکال گفته شده هر چند الم و درد از سنخ ادراک است اما وقتی تحلیل می شود امری عدمی خواهد بود. مرحوم صدرالمتالهین در این باره می فرماید: ادراک دو گونه است: حصولی و حضوری. ادراکی که در الم مطرح است از سنخ ادراک حضوری است زیرا روشن است که تصور قطع عضو درد آورد نیست. وقتی چنین شد در ادراک حضوری، علم عین معلوم است و معلوم در اینجا امر عدمی است، پس ادراک عین آن امر عدمی می باشد. ایشان در جلد 7 اسفار ابتدا به تقریر اشکال مرحوم دوانی پرداخته و می فرماید: «تقريره أن الألم هو نوع من الإدراك فيكون وجوديا «1» معدودا من الخيرات بالذات و إن كان متعلقة عدميا فيكون شرا بالعرض كما ذكروا فيكون هناك شر واحد بالحقيقة هو عدم كمال ما لكنا نجد بالوجدان أنه يحصل هناك شران أحدهما ذلك الأمر العدمي كقطع العضو مثلا و زوال الصحة و الآخر الأمر الوجودي الذي هو نفس الألم و ذلك الأمر الوجودي المخصوص شر لذاته و إن كان متعلقة أيضا شرا آخر فإنه لا شك أن تفرق الاتصال شر سواء أدرك أو لم يدرك ثم الألم المترتب عليه شر آخر بين الحصول لا ينكره عاقل حتى لو كان التفرق حاصلا بدون الألم لم يتحقق هذا الشر الآخر و لو فرض تحقق هذا الألم من غير حصول التفرق لكان الشر بحاله فثبت أن نحوا من الوجود شر بالذات فبطلت هذه القاعدة الكلية أن كلما هو شر بالذات فهو أمر عدمي »
مرحوم صدرا سپس در پاسخ به این اشکال می فرماید «و أقول في دفعه إن مقصودهم هو الثاني و الإيراد مدفوع عنهم بأن الألم «2» إدراك للمنافي العدمي كتفرق الاتصال و نحوه بالعلم الحضوري و هو الذي يكون العلم فيه هو المعلوم بعينه لا صورة أخرى حاصلة منه فليس في الألم أمران «1» أحدهما مثل التفرق و القطع و فساد المزاج و الثاني صورة حاصلة منه عند المتألم يتألم لأجلها بل حضور ذلك المنافي العدمي هو الألم بعينه فهو و إن كان نوعا من الإدراك لكنه من أفراد العدم فيكون شرا بالذات»[1]
ایشان در ادامه می فرماید اشکال نشود که بالاخره عدم باید شیئیت داشته باشد تا حضور نزد عالم پیدا کند. زیرا سخن ما در عدم مطلق نیست بلکه عدم ملکه است و عدم ملکه حظی از وجود دارد و همان می تواند معلوم قرار گیرد . «و هو و إن كان نحوا من العدم لكن له ثبوت على نحو ثبوت أعدام الملكات كالعمى و السكون و الفقر و النقص و الإمكان و القوة و نظائرها ».
نقدهای حکیم سبزواری و علامه طباطبایی بر مرحوم صدرا
مرحوم حکیم سبزواری و علامه طباطبایی بر کلام مرحوم صدرا هر کدام دو نقد وارد کرده و اشکال را به گونه ای دیگر جواب داده اند. دو اشکالی که مرحوم سبزواری بیان فرموده اند از این قرار است:
1- شما به آقای دوانی گفته اید قطع عضو و تنافی مزاج با علم حضوری درک می شود در حالی که ممکن است وی بگوید آلام عین ادراک نیست بلکه حالت و صفتی است که برای نفس بعد از ادراک حاصل می شود. بر این اساس علی فرض شما که ادراک را امری عدمی می دانید چون الم غیر ادراک است، اشکال به قوت خود باقی است و با عدمی دانستن ادراک مشکل حل نخواهد شد.
2- چگونه شما می فرمایید آن امر عدمی به علم حضوری معلوم می شود؟ در علم حضوری باید واقعیت معلوم درک شود در حالی که عدم اساسا شیئیتی ندارد. در مورد عدم ملکه نیز سوال می کنیم آیا واقعا عدم ملکه حظی از وجود دارد یا نسبت وجود به آن مجازی است؟ اگر مجازی است در این صورت امری ذهنی خواهد بود و واقعیتی ندارد و اگر واقعا دارای وجود است « کر الی ما فر» است یعنی ملزم به اشکال شده اید زیرا مستشکل ادعا کرد الم امری وجودی و شما نیز برای آن حظی از وجود قائل شدید.
مرحوم علامه نیز دو اشکال بر مرحوم صدرا را این گونه بیان می فرماید:
1- اولا این گونه نیست که همه دردها و الم ها از باب علم حضوری باشد بلکه گاه حصولی هستند . مثلا آن گاه که به کسی خبر فوت یکی از دوستانش داده می شود برایش الم حاصل می شود در حالی که او تنها موت احباء خویش را تصور کرده است. و یا فردی که در اثر مشاهده کشتن دیگری ناراحت و متاثر می شود الم برایش حاصل شده اما معلوم حضوری نیست.
2- ثانیا اصلا نمی توان قبول کرد که موارد قطع عضو به علم حضوری معلوم باشد زیرا اینها ادراک حسی است و ادراک حسی خطا پذیر است در حالی که علم حضوری خطا ناپذیر است.
نکته ای در مورد کتاب ارزشمند اسفار
جلد اول و دوم کتاب شریف اسفار به مباحث مهم فلسفی پرداخته است که مطالعه آن که خیلی مفید است. مرحوم صدرا در جلد شش و هفت نیز به مباحث الهیات و خداشناسی پرداخته اند . این دو جلد در حقیقت کتاب اعتقادات است که با سبک فلسفی و مبانی دقیق عقلی پی ریزی شده است. کتاب هایی که در زمینه اعتقادات نگارش شده سه گونه است: برخی از آنها مانند همین کتاب اسفار صبغه فلسفی دارند. مقصد ثالث کتاب «تجرید الاعتقاد» نیز همین گونه است. مرحوم خواجه نصیر الدین در مقصد اول و دوم به امور عامه فلسفه پرداخته و در مقصد ثالث از آن مبانی استفاده کرده و مباحث کلامی را بیان کرده است. گونه دوم کتاب های اعتقادی از بزرگانی هم چون شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی، سدید الدین حمصی و مرحوم کراجکی است. آنان مباحث اعتقادات را بر اساس مباحث عقلی بنا کرده اند. گونه سوم کتبی مانند اعتقادات مرحوم شیخ صدوق است که بر اساس روایات مباحث اعتقادی را سامان داده اند.
بنابراین نباید مباحث اعتقاداتی که بر پایه مبانی فلسفی بیان شده را خلاف دین دانست. البته نقد علمی چیز دیگری است . نقد علمی و صحیح جرء شیوه های صحیح حوزه های علمیه بوده است. شاگرد در درس استاد محکم از سخن خویش دفاع می کند، اما هنگام بیرون رفتن کفش را جلوی پای استاد جفت می کند .
شیخ محمد حسین آل کاشف الغطا کتابی دارد بنام «اصل الشیعه و اصولها» که توسط آیت الله مکارم بنام «این است آیین ما» ترجمه شده است. وی این کتاب را در نقد احمد امین اسلامی نوشته است. جریان آن نیز به این صورت بوده که دانشجویی شیعی از عراق در مصر درس می خواند و احمد امین و پیروان او بر علیه شیعه بحث می کردند. این جوان در عراق خدمت آل کاشف الغطا رسیده و جریان را می گوید و درخواست نوشته ای می کند تا بتواند عقاید شیعه را مطرح کند. مرحوم محمد حسین، کتاب مختصر اصل الشیعه و اصولها را می نویسد و در آن کتاب به احمد امین می گوید آنچه من نوشته ام مختصر عقاید شیعه است اگر مفصل آن را می خواهید به تجرید و اسفار رجوع کنید. ببینید تفاوت ره از کجا تا کجاست؟ یکی اسفار را کتاب بیان عقاید شیعه می داند و یکی می گوید چون کتاب فلسفه است اگر دست زدی دستت را آب بکش. مرحوم امام راحل نقل می فرمودند که برخی گفته بودن چون من فلسفه درس می دهم اگر مصطفی فرزندم از کوزه ای آب خوره است باید آن را آب کشید.


[1]الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، صدرالمتالهین، ج‌7، ص64-66 ط: دار احیاء التراث.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo