< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/02/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : نظریه تکامل انواع و رابطه آن با آموزه های دینی
 بررسی و نقد شواهد علوم تجربی بر نظریه تطور انواع
 موضوع بحث بررسی شواهدی بود که از علوم تجربی بر نظریه تکامل انواع بیان شده است. در جلسه قبل نمونه هایی از این شواهد از علم «تشریح تطبیقی» و علم «جنین شناسی» بیان شد. حاصل آنچه از علم تشریح تطبیقی گفته شد این بود که موجودات مختلف زنده، در عین حالی که از نظر تجهیزات حیاتی تفاوت هایی دارند اما مشابهت های اساسی مهمی در میان آنها وجود دارد. این مشابهت ها گویای آن است که اساس حیات آنها با هم مشترک است و تفاوت ها، اموری ظاهری است که تابع محیط یا عوامل ناشناخته است. از شواهد علم جنین شناسی نیز این نتیجه گرفته شده که صفات جنین غالبا با آنچه بعدا به آن تبدیل می شود متفاوت بوده و بیشتر به نوع ساده تر آن حیوان شباهت دارد . این امر نیز گویای آن است که این نوع از نسل انواع ساده تر بوده که برخی از آثار آنها در مرحله جنینی نمایان می شود.
 3- شواهد علم فسیل شناسی
 اجمالا آنچه در این بخش گفته شده این است که مطالعات فسیل شناسی و دیرینه شناسی نشان می دهد که موجودات ساده تر مربوط به دوران کهن تر و موجودات پیچیده تر مربوط به دوره های جدیدتر زمین شناسی است . آقای دکتر سحابی در این باره می گوید « در جاهایی که طبقات زمین و یا قسمتی از آنها به وضع منظم و متوالی قرار دارد و همچنین در اماکنی که با روش خاص زمین شناسی ترتیب تشکیل طبقات و قدمت آنها نسبت به یکدیگر معین گردیده دریافت نموده اند که طبقات قدیمی تر دارای اثر موجودات ساده تر و لایه های نو تر دارای موجودات کامل تر (پر عضو تر ) است و بعلاوه در قشر های جدید، تنوع جانداران فسیل بیشتر است » [1] ایشان گفته است از علم فسیل شناسی سه مطلب استفاده می شود:
  1. سیر حیات موجودات بر روی کره زمین از ساده به مرکب بوده است .
  2. این سیر به صورت گسیخته نبوده بلکه یک نوع پیوستگی میان این نسل ها بوده است و روند رو به رشد در میان آن ها طی شده است .
  3. در میان موجودات حد وسطی هم بوده است که صفات را منتقل کرده و خود منقرض شده اند .
 نویسنده کتاب معتقد است آیات قرآن کریم بر نظریه تکامل انواع دلالت دارد. لذا برای اینکه تایید علمی این مطلب را تبیین کند بخش اول کتاب را به ذکر شواهد علمی بر این نظریه اختصاص داده است. وی گفته است قرآنی که اعجاز علمی است و هرگز کهنه نمی شود باید هم پای علم قابل عرضه باشد. لذا چگونه می توان نظریه ثبات انواع که نظریه ای قدیمی است را به قرآن نسبت داد؟ وی همچنین مدعی شده است کسانی که بحث ثبات انواع را از به آیات قرآن نسبت می دهند تحت تاثیر روایات جعلی و اسرائیلیات بوده اند . این مطالب در جلسات بعد مورد بررسی قرار می گیرد
 بررسی و نقد این شواهد
 در اینجا چند نکته قابل توجه است :
 1- نظریات علمی هر چند بر داده های حسی و تجربی استوار هستند اما آن گاه که به صورت نظریه در آمدند دیگر قابل تجربه حسی نیستند. زیرا نظریه و فرضیه یک مقوله اجتهادی است که عنصر خرد و عقل در آن نقش آفرینی می کند. همان طور که مجتهد دینی در فقه بر اساس داده های نقلی و مسائل عرفی نظریه پردازی می کند، دانشمند علمی نیز بر اساس شواهد و مشاهدات حسی به نظریه پردازی و تحلیل می پردازد. اساسا قانون، امری کلی است و نمی تواند محسوس باشد. از همین جا نادرستی تجربه گرایی افراطی روشن می شود. این قانون که هر آبی در صد درجه منبسط می شود حسی نیست مگر اینکه استقراء تام صورت گیرد و همه آبها در جاهای مختلف و زمان گذشته و آینده مورد بررسی قرار گیرد. اما این امری نشدنی است. آنچه در علوم صورت می گیرد استقراء ناقص است. بر این اساس هم فرضیه تکامل انواع و هم فرضیه ثبات انواع ، فرضیه هایی تحلیلی هستند.
 اینکه بر اساس علم تشریح گفته اند میان دست پرندگان، حیوانات و انسان مشابهت های اساسی وجود دارد و یا در علم جنین شناسی می گویند جنین برخی از حیوانات شباهت به نوع ساده تر خود دارد تا نوعی که می خواهد در آینده به صورت آن در آید و نیز در علم فسیل شناسی ( با اینکه بسیاری از داده های این علم حسی نیست و به امور تحلیلی و حدس و گمان بر می گردد ) نیز نظریه تکامل انواع مورد پذیرش قرار گرفته است اما این یافته ها چگونه باید تفسیر شود؟ آیا تنها این داده ها گویا نظریه تکامل است و یا با نظریه ثبات انواع نیز می سازد ؟
 2- حال که عنصر عقل و خرد و حدس و تخمین در نظریه دخالت دارد به مساله جهان بینی، ارتباط پیدا می کند. جهان بینی دو گونه است : جهان بینی مادی و جهان بینی الهی. بر اساس جهان بینی مادی، هیچ کدام از این دو فرضیه پاسخ گوی تبیین پیدایش انواع نخواهد بود. زیرا بر اساس این جهان بینی، همه انواع زاییده تصادف و صدفه است و عقل هرگز چنین چیزی را قبول ندارد این مانند آن است که قبول کنیم مورچه ای در طول سالیان طولانی توانسته است آن قدر بر روی کاغذ و دوات راه رود تا گلستان سعدی اتفاقا بوجود آید!
 اما بر اساس جهان بینی الهی هر دو قابل قبول است. جهان بینی الهی می گوید عالم توسط خالقی حکیم و دانا به وجود آمده است. طرحی که خالق جهان دارد دو جور قابل عرضه است: یکی اینکه از اول الگوهای خاصی داشته باشد و بر اساس آن موجودات را خلق کند و دیگر این که یک الگو بوده که در طول اعصار به انواع مختلف تبدیل می شود .
 بنابراین اگر این فرضیه بخواهد به صورت علمی محض باشد و جنبه فلسفی آن کنار گذاشته شود در این صورت عقیم خواهد بود و نمی تواند تفسیری از تنوع انواع بر اساس هیچ کدام از فرضیه ها ارائه دهد. بر اساس جهان بینی مادی که عاملی حکیم و شاعر را در خلقت عالم دخیل نمی داند و آن را تصادفی و از روی صدفه می داند ، عقل نه ثبات انواع را می پذیرد و نه تحول انواع را . اما بر اساس جهان بینی الهی می توان این فرضیه ها را قبول کرد.
 3- بر اساس جهان بینی الهی، شواهد با هر دو فرضیه جور در می آید و مزیتی برای یکی نیست. تفسیری که قائلین به تکامل انواع ارائه می دهند یک حدس است و نقطه مقابل هم نظر دیگری را بیان می کند. پیش فرض نظریه ثبات انواع این نیست که انواع مختلف تباین کلی دارند . این شباهت های میان موجودات را طرفداران ثبات انواع نیز قبول دارند .
 بنابراین از نظر علمی نتوانستیم یکی از این دو فرضیه را بر گزینیم. باید به سراغ مبنای فلسفی و بعد از آن آیات و روایات مراجعه کنیم، ببینیم آیا دلیلی بر یکی از اینها یافت می شود یا نه؟ در مورد مبنای فلسفی شهید مطهری درباره نظریه تکامل یا ثبات انواع فرموده است: از نظر علمی هیچ کدام از این دو نظریه ثابت نشده است اما نظریه تکامل انواع بیشتر می تواند حکمت الهی را نشان دهد تا نظریه ثبات انواع. این مطلب در آینده بررسی می شود .
 اما از نظر آیات قرآن این مطلب بدست می آید که قرآن کریم در مورد انسان، مساله ثبات نوع انسان را مطرح کرده است و در مورد سایر موجودات زنده چیزی بدست نیامده است.
 کلام مرحوم علامه طباطبایی در مورد نظریه تکامل
 مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه 7-9 سوره مبارکه سجده به این بحث پرداخته است . ایشان می فرماید: «
 (كلام في كينونة الإنسان الأولي)
 على أن الحجة التي أقيمت على هذا القول قاصرة عن إثباته فإنها شواهد مأخوذة من التشريح التطبيقي و أجنة الحيوان و الآثار الحفرية الدالة على التغير التدريجي في صفات الأنواع و أعضائها و ظهور الحيوان تدريجا آخذا من الناقص إلى الكامل و خلق ما هو أبسط من الحيوان قبل ما هو أشد تركيبا.
 و فيه أن ظهور النوع الكامل من حيث التجهيزات الحيوية بعد الناقص زمانا لا يدل على أزيد من تدرج المادة في استكمالها لقبول الصور الحيوانية المختلفة فهي قد استعدت لظهور الحياة الكاملة فيها بعد الناقصة و الشريفة بعد الخسيسة و أما كون الكامل من الحيوان منشعبا من الناقص بالتولد و الاتصال النسبي فلا و لم يعثر هذا الفحص و البحث على غزارته و طول زمانه على فرد نوع كامل متولد من فرع نوع آخر على أن يقف على نفس التولد دون الفرد و الفرد.
 و ما وجد منها شاهدا على التغير التدريجي فإنما هو تغير في نوع واحد بالانتقال من صفة لها إلى صفة أخرى لا يخرج بذلك عن نوعيته و المدعى خلاف ذلك.
 فالذي يتسلم أن نشأة الحياة ذات مراتب مختلفة بالكمال و النقص و الشرف و الخسة و أعلى مراتبها الحياة الإنسانية ثم ما يليها ثم الأمثل فالأمثل و أما أن ذلك من طريق تبدل كل نوع مما يجاوره من النوع الأكمل، فلا يفيده هذا الدليل على سبيل الاستنتاج.»
 علاوه بر اين، اين گفتار صرف فرضيه‌اى بيش نيست، و ادله‌اى كه براى اثبات آن اقامه كرده‌اند، از اثباتش قاصر است، و شواهدى است كه ماخوذ مى‌باشد از تشريح تطبيقى و جنين‌هاى حيوان و فسيل‌هاى يافت شده در حفريات، كه دلالت مى‌كند بر اينكه صفاتى كه در انواع حيوانات و نيز اعضاى آنهاست به تدريج، و همچنين اصل پيدايش آنها به تدريج صورت گرفته است، به اين معنا كه در آغاز خلقت زمين، نخست ساده‌ترين حيوان پيدا شده، و سپس حيوانات تكامل يافته‌ترى با جهش به وجود آمده‌اند، و همچنين به تدريج تركيبات بيشترى و محكم‌ترى و پيچيده‌ترى به خود گرفته‌اند، تا در آخر كامل‌ترين حيوانات، يعنى انسان پديد آمده. اين آن مطلبى است كه شواهد زيست‌شناسى بر آن دلالت مى‌كند، و ليكن صرفنظر از اينكه گفتيم اين فرضيه را نمى‌توان بر قرآن كريم تحميل كرد، از نظر علمى نيز دليل مذكور قانع كننده و اثبات كننده آن نيست، زيرا صرف پيدايش نوع كامل از حيث تجهيزات، بعد از نوع ناقص، در مدتهاى طولانى، بيش از اين دلالت ندارد كه سير تكاملى ماده براى قبول صورتهاى مختلف حيوانى به تدريج بوده است، پس او بعد از پذيرش صورت ناقص نوع حيوانى استعداد قبول حيات كاملا انسانى را پيدا كرده، و بعد از پذيرش صورت موجوداتى پست به صورت موجوداتى شريف در آمده است. .
 آنچه مى‌توان پذيرفت، و نمى‌شود انكار كرد، تنها اين مقدار است كه نشاه زندگى از نظر كمال و نقص و شرافت و پستى داراى مراتبى مختلف است، و اعلى مراتب زندگى، زندگى انسانى است، و از آن پايين‌تر زندگى حيواناتى است كه به زندگى انسان شبيه‌تر است و همچنين حيوانات ديگرى كه در مراتب پايين‌تر از زندگى انسان قرار دارد كه هر يك به زندگى انسان نزديكترند در مرتبه عالى‌ترى قرار دارند.
 و اما اينكه اين اختلاف مراتب از راه هر نوعى به نوع همسايه خود كه كامل‌تر از آن است صورت گرفته، هيچ دليلى در كار نيست، كه آن را افاده كند، و از اختلاف مراتب زندگى نمى‌توان تطور را نتيجه گرفت.
 بله مى‌توان از آن حدس غير يقينى زد، پس فرضيه تطور انواع، فرضيه‌اى است حدسى، كه اساس علوم طبيعى امروز را تشكيل داده، كه ممكن است روز ديگر فرضيه‌اى قوى جاى آن را بگيرد، چون علم هيچ وقت توقف نمى‌كند، و همواره رو به پيشرفت، و دامنه مباحث علمى رو به گسترش است.
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] قرآن مجید ، تکامل و خلقت انسان ، دکتر یدالله سحابی ، ص 145-151

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo