< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه معجزات با نفس قدسی نبی
 دخالت اسباب طبیعی ناشناخته در معجزه
 مرحوم علامه طباطبایی در المیزان در باب خوارق عادات و معجزات این نظریه را مطرح کردند که معجزات علاوه بر مستند بودن معجزات به اراده و مشیت الهی و همچنین مستند بودن به نفس نبی، در خود طبیعت نیز دارای اسباب ناشناخته است. این اسباب از طریق مطالعه و تعلیم قابل شناخت نیست و تنها در اثر قوت نفس برای فرد حاصل می شود. مرحوم علامه برای اثبات این مطلب یک استدلال عقلی و یک استدلال قرآنی ارائه نموده اند.
 استدلال عقلی ایشان این بود که فرمودند معنا ندارد پدیده ای در عالم طبیعت رخ دهد اما با سایر پدیده هایی که در عالم طبیعت پیرامونی خود مرتبط نباشد. این ارتباط، یک ارتباط و تعامل تکوینی است که همان علیت می باشد .
 استدلال قرآنی ایشان نیز به آیه 3 سوره طلاق است. قرآن کریم در این آیه می فرماید هر کس با تقوا باشد مورد عنایت خاص الهی قرار می گیرد. و نیز کسی که بر خداوند توکل کند خداوند خواست او را برآورده می کند. وجه آن این است که آنچه خدای متعال بخواهد قطعا واقع می شود. حال به لحاظ عقلی تا اینجا دو احتمال وجود دارد: یکی اینکه خواست انسان متقی بدون اسباب طبیعی برآورده شود و دیگر اینکه مقصود و خواست او از طریق مجاری طبیعی واقع می شود. مرحوم علامه می فرماید: از نظر عقلی هر دو احتمال قابل طرح است اما ذیل آیه احتمال دوم را تقویت می کند. زیرا قرآن کریم می فرماید هر چیزی از سوی خداوند صادر می شود دارای مقدار و اندازه است . ما دو گونه قدر و اندازه داریم :
  1. قدر عام که مجردات و مادیات هر دو از این قدر برخوردار اند. همه ممکن الوجود هستند و در نتیجه دارای حد و اندازه هستند .
  2. قدر دیگر مربوط به موجودات مادی است که عبارت از ویژگی ها و خصوصیات آنها است. هر موجود مادی دارای خواص و ویژگی هایی است که از علل و اسباب طبیعی آن ناشی می شود. مثلا یک موجود مادی معدنی دارای خواص ویژه ای است که او را از سایر موجودات ممتاز می کند. این خواص از ویژگی ممکن الوجود بودن او حاصل نشده است زیرا سایر ممکنات نیز در این صفت با او مشترک هستند بلکه این خواص از رابط ای که این شی معدنی با اسباب و علل طبیعی خویش دارد بدست آمده است.
 قرآن کریم در ذیل این آیه می فرماید « قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدْرا » [1] مثلا کسی با قدرت نفس خویش زلزله ای را بوجود می آورد یا زلزله ای که در حال وقوع است را متوقف می کند و یا کسی که نفرین می کند و کسی بیمار می شود و یا بالعکس با دعا بیماری را شفا می دهد، همه در عالم طبیعت رخ می دهد. این امور به فرموده قرآن قطعا دارای قدر و اندازه هستند. این قدر و اندازه در اثر ارتباط با سایر پدیده ها شکل گرفته است . معنای این مطلب این است که همان طور که امور عادی دارای اسباب و علل و حساب و اندازه هستند ، امور خارق العاده ای نیز که در عالم رخ می دهد دارای حساب و اندازه است و به اسباب طبیعی منتهی می شوند .
 استدلال مرحوم علامه چنین است :
 مقدمه اول: پدیده خارق العاده در عالم طبیعت دارای قدر و اندازه است و از این جهت با پدیده عادی فرقی نمی کند .
 مقدمه دوم: قدر و اندازه موجودی که در طبیعت است از طریق ارتباط و تعامل با سایر موجودات طبیعی بوجود می آید .
 نتیجه : این تعامل و پیوند معنایی جز علیت ندارد. وقتی در عالم طبیعت می گوییم فلان چیز علت و فلان چیز معلول است یعنی سخن از ارتباط او با سایر موجودات که حد و اندازه او را مشخص می کند ، می گوییم .
 مرحوم علامه می فرماید « فالآية تدل على أنه تعالى جعل بين الأشياء جميعها ارتباطات و اتصالات له أن يبلغ إلى كل ما يريد من أي وجه شاء و ليس هذا نفيا للعلية و السببية بين الأشياء بل إثبات أنها بيد الله سبحانه يحولها كيف شاء و أراد، ففي الوجود عليه و ارتباط حقيقي بين كل موجود و ما تقدمه من الموجودات المنتظمة غير أنها ليست على ما نجده بين ظواهر الموجودات بحسب العادة (و لذلك نجد الفرضيات العلمية الموجودة قاصرة عن تعليل جميع الحوادث الوجودية) بل على ما يعلمه الله تعالى و ينظمه.
 و هذه الحقيقة هي التي تدل عليها آيات القدر كقوله تعالى: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»: الحجر- 21، و قوله تعالى: «إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ»: القمر- 49، و قوله تعالى: «وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً»،: الفرقان- 2 و قوله تعالى: «الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى‌»: الأعلى- 3. و كذا قوله تعالى: «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها»
 : الحديد- 22، و قوله تعالى: «ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَلِيمٌ»: التغابن- 11. فإن الآية الأولى و كذا بقية الآيات تدل على أن الأشياء تنزل من ساحة الإطلاق إلى مرحلة التعين و التشخص بتقدير منه تعالى و تحديد يتقدم على الشي‌ء و يصاحبه، و لا معنى لكون الشي‌ء محدودا مقدرا في وجوده إلا أن يتحدد و يتعين بجميع روابطه التي مع سائر الموجودات و الموجود المادي مرتبط بمجموعة من الموجودات المادية الأخرى التي هي كالقالب الذي يقلب به الشي‌ء و يعين وجوده و يحدده و يقدره فما من موجود مادي إلا و هو متقدر مرتبط بجميع الموجودات المادية التي تتقدمه و تصاحبه فهو معلول لآخر مثله لا محالة.
 و يمكن أن يستدل أيضا على ما مر بقوله تعالى: «ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ»: المؤمن- 62، و قوله تعالى: «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‌ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»: هود- 56. فإن الآيتين بانضمام ما مرت الإشارة إليه من أن الآيات القرآنية تصدق قانون العلية العام تنتج المطلوب. » [2]
 سپس ایشان در ادامه می فرماید « فالأمور جميعا سواء كانت عادية أو خارقة للعادة و سواء كان خارق العادة في جانب الخير و السعادة كالمعجزة و الكرامة، أو في جانب الشر كالسحر و الكهانة مستندة في تحققها إلى أسباب طبيعية، و هي مع ذلك متوقفة على إرادة الله، لا توجد إلا بأمر الله سبحانه أي بأن يصادف السبب أو يتحد مع أمر الله سبحانه.
 و جميع الأشياء و إن كانت من حيث استناد وجودها إلى الأمر الإلهي على حد سواء بحيث إذا تحقق الإذن و الأمر تحققت عن أسبابها، و إذا لم يتحقق الإذن و الأمر لم تتحقق، أي لم تتم السببية إلا أن قسما منها و هو المعجزة من الأنبياء أو ما سأله عبد ربه بالدعاء لا يخلو عن إرادة موجبة منه تعالى و أمر عزيمة كما يدل عليه قوله: «كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي» الآية: المجادلة- 21. و قوله تعالى: «أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ» الآية: البقرة- 186، و غير ذلك من الآيات المذكورة في الفصل السابق. » [3]
 در جای دیگر می فرماید « أن المعجزة كسائر الأمور الخارقة للعادة لا تفارق الأسباب العادية في الاحتياج إلى سبب طبيعي و أن مع الجميع أسبابا باطنية » [4]
 شهید مطهری در کتاب نبوت تمام مطالب مرحوم علامه را نقل و می پذیرد سپس می فرمایند « خلاصه حرف ايشان و حرف ديگران اين است كه هيچ معجزه‌اى خارج از قانون واقعى طبيعت - نه قانونى كه بشر مى‌شناسد؛ قانونى كه بشر مى‌شناسد ممكن است همان قانون طبيعت باشد، ممكن است آن‌نباشد. - نيست ولى توسل به آن قانون يعنى كشف آن قانون و تسلط بر آن قانون و استفاده كردن از آن قانون مقرون است به يك قدرت غيبى ماوراء الطبيعى» [5] مثلا اگر در گذشته از بشر سوال می نمودیم که اگر بخواهد نوزادی متولد شد چه چیزی لازم است؟ می گفت باید مرد و زنی با هم آمیزش داشته باشند. اگر به او می گفتند فرزندی بدون این کار صورت گرفته، می گفت این کار خارق العاده است. با پیشرفت علم بشر فهمید که می توان نطفه را در خارج از رحم پرورش دهد. لذا قوانینی که در طبیعت حاکم است منحصر به قوانینی که بشر تا کنون شناخته است نیست.
 اشکال و جواب
 از آنچه گفته شد اشکالی به ذهن می زند که مرحوم علامه نیز نقل می فرماید و آن اینکه: اگر معجزات اسباب طبیعی دارد و ممکن است بشر به صورت تدریجی آنها را بشناسد در این صورت معجزات نسبی خواهد بود و تنها برای افراد جاهل به سبب، معجزه است نه برای همگان. در این صورت دلالت معجزه بر صدق دعوی نبوت برهانی نخواهد بود بلکه آنهایی که نمی دانند حرف او را قبول می کنند .
 « فإن قلت: فعلى هذا لو فرضنا الإحاطة و البلوغ إلى السبب الطبيعي الذي للمعجزة كانت المعجزة ميسورة ممكنة الإتيان لغير النبي أيضا و لم يبق فرق بين المعجزة و غيرها إلا بحسب النسبة و الإضافة فقط فيكون حينئذ أمر ما معجزة بالنسبة إلى قوم غير معجزة بالنسبة إلى آخرين، و هم المطلعون على سببها الطبيعي الحقيقي، و في عصر دون عصر، و هو عصر العلم، فلو ظفر البحث العلمي على الأسباب الحقيقية الطبيعية القصوى لم يبق مورد للمعجزة و لم تكشف المعجزة عن الحق. و نتيجة هذا البحث أن المعجزة لا حجية فيها إلا على الجاهل بالسبب فليست حجة في نفسها. » [6]
 این سخن مانند آن چیزی است که در فلسفه در باب علت غایی مطرح است . در آنجا می گویند آیا فعلی که بدون غایب باشد یا از روی عبث صورت گرفته باشد داریم یا نه؟ می گویند هرگز ممکن نیست فعلی بدون غایت و گزاف صورت گیرد . بعد سوال می شود پس افعال اتفاقی و عبث چگونه است؟ می گویند اینها دارای غایت هستند اما جاهل به سبب می گوید آنها غایت ندارد.
 مرحوم علامه در پاسخ به این اشکال می فرماید: چه کسی گفته است معجزه بودن معجزه به خاطر سبب طبیعی ناشناخته داشتن است؟ خیر؛ اینگونه نیست که اگر امری سبب طبیعی شناخته شده داشته باشد امری عادی و اگر آن سبب ناشناخته باشد معجزه خواهد بود بلکه معجزه بودن معجزه به این خاطر است که معجزه به عنایت و اذن خاص الهی صورت می گیرد . علت مغلوب نشدن معجزه نیز در همین امر است زیرا امور خارق العاده مغلوب سبب اقوی از خود می شود. مثلا اگر مرتاضی در اثر ریاضت بتواند ماشین پراید را بلند کند ،‌کسی که بیشتر تلاش کرده می تواند ماشین سنگین تر را بردارد و همین طور کسی که ریاضت بیشتری کشیده است. دست بالاتر از دست زیاد است اما وقتی به دست خداوند می رسد دیگر فوق آن دستی نیست. لذا معجزه و کرامات در معجزه و کرامت بودنشان همیشه ثابت است و هرگز مغلوب نمی کند .
 « قلت: كلا فليست المعجزة معجزة من حيث إنها مستندة إلى سبب طبيعي مجهول حتى تنسلخ عن اسمها عند ارتفاع الجهل و تسقط عن الحجية، و لا أنها معجزة من حيث استنادها إلى سبب مفارق للعادة، بل هي معجزة من حيث إنها مستندة إلى أمر مفارق للعادة غير مغلوب السبب قاهرة العلة البتة، و ذلك كما أن الأمر الحادث من جهة استجابة الدعاء كرامة من حيث استنادها إلى سبب غير مغلوب كشفاء المريض مع أنه يمكن أن يحدث من غير جهته كجهة العلاج بالدواء غير أنه حينئذ أمر عادي يمكن أن يصير سببه مغلوبا مقهورا بسبب آخر أقوى منه. » [7]
 پاسخ مرحوم علامه در اینجا تنها معجزات و کرامات را از خوارق عادات بیمه می کند اما سایر خوارق عادات دیگر چنین نیست.
 سوال دیگری که در اینجا مطرح می شود این است که از کجا می توان فهمید که این امر خارق العاده به عنایت ویژه الهی صورت گرفته است؟ برای پاسخ به این سوال باید از راه برهان لمی وارد شد و آن اینکه می گوییم: خدای متعال هرگز معجزه را به دست کذاب نمی دهد. اگر کسی کار خارق العاده ای را انجام دهد و مردم او را به عنوان ولی خدا بشناسند و در نتیجه به گمراهی بروند و پناهی هم نداشته باشد، اگر از طرف خدای متعال دستگیری نشوند قبیح است. البته این در جایی است که راهی برای کشف کذب او نباشد اما در صورتی که از طریق عقل یا نقل چنین راهی باشد در این صورت کشف کذب او بر خداوند لازم نیست مثل اینکه کسی در عصر ما با توجه به ادله ختم نبوت کار خارف العاده ای را انجام دهد و ادعا نماید که پیامبر است . کار او هر چه باشد از او پذیرفته شده نیست زیرا قطعا می دانیم که بعد از پیامبر اکرم (ص) پیامبری نخواهد آمد .
 (برای توضیح بیشتر در این باره به کتاب ایضاح المراد ، نوشته استاد مراجعه شود )
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] طلاق ، 3
[2] المیزان ، ج 1 ، ص 76
[3] المیزان ،‌ج 1 ، ص 81 و 82
[4] همان ، ص 82
[5] مجموعه آثار ، ج 4 ، ص390
[6] المیزان ، ج1 ، ص 82
[7] المیزان ، ج 1 ، ص 82 و 83

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo