< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه معجزات با نفس قدسی نبی
 نقد دیدگاه صدور بی واسطه همه چیز از خداوند
 حاصل بحث مطالب پیشین این شد که ما قبول داریم که موجودات امکانی در هر مرتبه ای از کمال وجودی که باشند عین فقر و نیاز ( عین ربط به واجب الوجود ) هستند و این مطلب بر اساس آنچه در فلسفه صدرایی به عنوان اصالت الوجود و تشکیک در حقیقت وجود مطرح شده مطلبی یقینی و بدیهی است. اما لازمه این مطلب و این قاعده این نیست که هیچ فاعل و موثری جز خداوند اعم از اینکه بالذات یا بالغیر باشد وجود نداشته باشد بلکه لازمه آن این است که لا فاعل بالذات و بالاستقلال الا الله، و این همان توحید افعالی است . در واقع حصر در اینجا به بالذات و بالاستقلال بر می گردد نه اینکه معنایش این باشد که حتی فاعلیت و موثر بودن بالغیر هم از غیر خدا نفی شود و علل در نظام جایگاه معد و شرط بگیرند .
 اینکه ما همه علل را غیر از خدا به علت های معد تقلیل دهیم و در حد شرط یا رفع مانع بدانیم و برای هیچ موجودی هیچ گونه تاثیری قائل نباشیم و همه افعال را مستقیما از خداوند بدانیم، یکی از لوازمش جبر و عدم اختیار در انسان است. در حالی که ما انسان را مختار می دانیم . اگر انسان مختار نباشد و تنها مجازا به او اختیار نسبت داده شود در این صورت باید گفت ما اصلا فاعل نیستیم تا اینکه بگوییم فاعل بالجبر هستیم .
 همچنین این دیدگاه با آنچه فلاسفه اعم از مشاء و اشراق و حکمت متعالیه می گویند و برای موجوداتی مثل عقول، نفوس و حتی طبایع ، ‌فعل و اثر قائل هستند ناسازگار است .
 مرحوم لاهیجی به همین نکته توجه داشته و فرموده اند « محققين علماء اماميه و جمهور حكما می گويند: فعل بنده مخلوق بنده است بى‌واسطه و مخلوق خداست به واسطه؛ مانند ساير موجودات نظر به ساير اسباب. و خواجه نصير طوسى- قدّس سرّه- در «شرح رساله علم» امر بين الأمرين را در احاديث طاهرين- صلوات اللّه عليهم اجمعين- كه «لا جبر و لا تفويض بل أمر بين الأمرين» «5» به همين معنى تفسير كرده؛» [1] یعنی نظام سببیت اقتضائش همین است، هر جا سبب فاعلی باشد یعنی واقعا اثر گذار است و حقیقتا هست اما بالذات نیست . بر خلاف اشاعره که می گویند حرارت اصلا ارتباطی با آتش ندارد و عادت الله این گونه جریان یافته که حرارت را در کنار آتش بیافریند و الا ارتباط تکوینی با همدیگر ندارد. همین طور این سخن بر خلاف سخن معتزلی هاست که اثر را فقط از آتش می دانند بالاستقلال . معتزله معلول را در حدوث نیازمند خداوند می دانند نه در بقا و این همان تفویض است. بین این دو دیدگاه امر بین الامرین است یعنی فاعلیت هست اما استقلال ندارد.
 حاصل حرف اینکه معجزات و خوارق عادات از نظر عقلی ( چه عقل کلامی و چه فلسفی ) منعی ندارد که مستقیما فعل خداوند باشد. اینکه بنا بر قاعده الواحد و غیره بگوییم وقوع آنها بدون واسطه امکان پذیر نیست ،‌سخن نادرستی است . البته اگر ما بخواهیم مصداق را در معجزات بیابیم باید به سراغ دلیل لفظی برویم . از برخی از آیات استفاده می شود که معجزه فعل نبی است مثلا وقتی حضرت عیسی (ع) می فرماید «وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‌ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‌ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‌ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين‌» [2] ظاهرش این است که ایشان این دو بیماری را خود از بین می برد و یا مرده را بدست خود زنده می نماید البته این امر به اذن تکوینی الهی صورت می گیرد .
 اما در قضیه حضرت ابراهیم (ع) و سرد شدن آتش بر ایشان منافات ندارد که نفس آن حضرت تاثیر داشته باشد اما ظاهر قضیه آن است که خدای متعال آتش را سرد نموده است «قُلْنا يا نارُ كُوني‌ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‌ إِبْراهيم‌» [3] . و یا در بحث وحی قرآنی به این نتیجه رسیدیم که قرآن کریم لفظا و معنا فعل الله است و ساخته پیامبر نیست «وَ إِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ (193) عَلى‌ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ » [4] .
 رابطه معجزات با نفس قدسی نبی
 در ادامه بحث به این مطلب می رسیم که آیا واقعا نفس انسان ( پیامبر یا امام یا مرتاضین ) قدرت اینکه بتوانند در نظام عالم طبیعت که علت و معلول بر آن حاکم است چنین تصرفاتی را انجام دهند یا خیر ؟ ممکن است کسی بگوید نفس ما فقط می تواند در محدوده بدن خویش تصرف کند و بیشتر از آن برایش مقدور نیست.
 از نظر فلاسفه اسلامی این بحث به خوبی مطرح شده است . فلاسفه معتقد هستند نفس پیامبر دارای سه ویژگی و خاصیت است :
  1. ویژگی اول به قوه عقل نبی باز می گردد. نبی کسی است که از قوه عقلانی قوی برخوردار است و لذا می تواند حقایق و معارف کلی را بدون تفکر و تامل دریابد و این به خاطر ارتباط او با عالم عقول است .
  2. ویژگی دوم مربوطه به قوه خیال او است. پیامبر می تواند حقایق جزئی عالم را ادراک نماید . وی به جهت دارا بودن قوه خیال با عالم نفوس یا عالم مثال ارتباط برقرار می کند و لذا می تواند به حقایق جزئی عالم در قبل یا آینده یا اکنون آگاه شود . ( فلسفه مشاء به عالم نفوس قائل هستند نه عالم مثال، اما اشراقین و حکمت متعالیه به عالم مثال یا مثال اعظم یا عالم برزخ معتقد هستند آنها می گویند عالم مثال نه کاملا عالم عقول است و نه کاملا عالم طبیعت بلکه برزخی میان این دو است )
  3. ویژگی بعدی مربوطه به قوه فاعله و عماله نبی است . نبی دارای این خاصیت است که علاوه بر اینکه می تواند در محدوده قوای بدنی خویش تصرف نماید می تواند در کل عالم طبیعت نیز تصرف نماید و گویی کل عالم طبیعت به منزله بدن او به شمار می رود . مثلا اگر برای بوجود آمدن ابر، صد سبب باید محقق شود نفس انسان معمولی نمی تواند چنین کاری را انجام دهد اما نفس نبی می تواند به یکباره هر صد سبب را ایجاد نموده و در نتیجه باعث بارش باران شود .
 ابن سینا در شرح اشارات به این بحث پرداخته است. ایشان در نمط العارفین می فرماید « قد بان لك- أن النفس الناطقة- ليست علاقتها- مع البدن علاقة انطباع- بل ضربا من علائق أخر- و علمت أن تمكن هيئة العقد منها- و ما يتبعه قد يتأدى إلى بدنها- مع مباينتها له بالجوهر- حتى أن وهم الماشي على جذع معروض فوق فضاء- يفعل في إزلاقه ما لا يفعله وهم مثله- و الجذع على قرار- و يتبع أوهام الناس تغير مزاج مدرجا أو دفعة- أو ابتداء أمراض أو إفراق منها- فلا تستبعدن أن يكون لبعض النفوس ملكة- يتعدى تأثيرها بدنها- و يكون لقوتها كأنها نفس ما للعالم- و كما يؤثر بكيفية مزاجية- يكون قد أثرت بمبدإ جميع ما عددته- إذ مباديها هذه الكيفيات- لا سيما في جرم صار أولى به- لمناسبة تخصه مع بدنه- لا سيما » [5] رابطه نفس و بدن رابطه انطباع نیست که مانند صورت ناریه باشد . بلکه رابطه ای تدبیری است، به همین خاطر است که با مردن بدن، نفس باقی است . این رابطه این گونه است که گاه در انسانهای معمولی، برای ‌نفس حالت روحی دست می دهد که منشا تاثیراتی در بدن است مثلا فرد شاد می شود یا حالت حسن به او دست می دهد. در ویژگی در نفس اثراتی دارد . در مقابل گاه نفس قدرت پیدا کرده و می تواند در بدن ها و اجسام دیگر نیز اثر بگذارد .
 پس جای انکار نیست که نفس می تواند فراتر از بدن خود در سایر اجسام تاثیر بگذارد. حال اگر کسی سوال کند اگر چنین چیزی عقلا ممکن است فرمول آن چیست ؟ ابن سینا در ادامه به فرمول و راه این امر می پردازد و می گوید « هذه القوة ربما كانت للنفس- بحسب المزاج الأصلي لما يفيده من هيئة نفسانية- تصير للنفس الشخصية تشخصها- و قد تحصل لمزاج يحصل- و قد تحصل بضرب من الكسب- يجعل النفس كالمجردة لشدة الذكاء- كما يحصل لأولياء الله الأبرار فالذي يقع له هذا في جبلة النفس- ثم يكون خيرا رشيدا مزكيا لنفسه- فهو ذو معجزة من الأنبياء أو كرامة من الأولياء- و تزيده تزكيته لنفسه في هذا المعنى- زيادة على مقتضى جبلته- فيبلغ المبلغ الأقصى و الذي يقع له هذا- ثم يكون شريرا و يستعمله في الشر- فهو الساحر الخبيث- و قد يكسر قدر نفسه من غلوائه في هذا المعنى- فلا يلحق شأو الأذكياء في » [6] گاه برخی از نفوس خلقتشان بگونه ای است که دارای چنین خاصیتی هستند ، این خاصیت دیگر در آنها اکتسابی نیست و همان طور که انسانها از نظر هوش متفاوت هستند در این زمینه نیز تفاوت هایی دارند. برخی دیگر از انسانها نیز دارای این خاصیت هستند و علت آن مزاج های غذایی و محیطی است. اما برای برخی دیگر این خاصیت در اثر تلاش و ریاضت حاصل شده است . اولیاء الله نفس خود را در اثر طهارت و تهذیب مانند عقول مجرده در می آورند و در نتیجه برای تصرفات خود نیازمند ابزار نیستند. نفس ما اگر بخواهد مثلا بشنود نیازمند گوش است اما عقول مجرده می شنوند و دیگر به ابزاری نیاز ندارند .
 مرحوم ابن سینا همچنین در کتاب مبدا و معاد در این باره می فرماید « الناس المستحقون لاسم الانسانيّة هم الذين يبلغون فى الآخرة السعادة الحقيقيّة، و هؤلاء على مراتب أيضا. و أشرفهم و أكملهم الذي يختصّ بالقوّة النبويّة. و القوّة النبويّة لها خواصّ ثلاثة، قد تجتمع فى انسان واحد، و قد لا تجتمع، بل تتفرّق. فالخاصّة الواحدة ... » [7] کسانی که شایسته اسم انسانیت هستند کسانی هستند که در آخرت سعادت حقیقی را می یابند. حضرت علی (ع) می فرماید « عند الصّباح يحمد القوم السّرى » هنگام صبح مردمى كه در شب سير كرده‌اند و راه و مسافت را پيموده‌اند مورد ستايش قرار مى‌گيرند. كنايه از اين كه دنيا مانند شب است و هنگام مردن مانند صبح است پس هر كس اين شب ظلمانى را بدون تكلّف و زحمت طى كند در هنگام مرگ كه صبح او طالع مى‌شود مورد مدح و ستايش قرار مى‌گيرد، چون خود را براى زرق و برق دنيا معطّل نكرده است كه از قافله دين عقب افتاده باشد. [8]
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] گوهر مراد ،‌ص 327
[2] آل عمران ، 49
[3] انبیاء ، 69
[4] شعرا، 192-194
[5] شرح اشارات ، ج 3 ، ص 414
[6] همان ، ص 416
[7] المبدا و المعاد ، ص 115 و 116
[8] ارشاد القلوب ، ص 80

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo