< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه خوارق عادات به عنوان یک باور دینی با علم
 مساله معجزات و قاعده الواحد
 بحثی که در جلسه قبل مطرح شد این بود که با توجه به قاعده فلسفی الواحد آیا می توان این مطلب را پذیرفت که خوارق عادات یا معجزات همه یا برخی از آنها فعل مستقیم الهی باشند؟ یا این امر ممکن نیست و حتما باید از طریق وسایطی انجام شود؟
 در مباحث فلسفی معروف است که به مقتضای قاعده الواحد صدور پدیده های مختلف، از خدای متعال به واسطه وسایط صورت می گیرد. آنچه ابتدا صادر می شود عالم عقول است، بعد از آن عالم مثال یا نفوس (بنابر دیدگاه مشاء یا اشراق) قرار داد و سر انجام عالم طبیعت ایجاد می شود. عالم عقل نیز دارای کثرت طولی است، مراتب این عقول بعد از ده عدد و یا تعداد کثیری به عقل فعال می رسد که به اذن الهی مدبریت عالم مثال و طبیعت را به عهده دارد. مرحوم علامه در این باره می فرماید « عالم عقل دارای کثرت است اما بر تعداد آن دلیلی وجود ندارد. بلکه این مقدار مسلم است که باید آنقدر صدور تکرار پیدا کند تا کثرتی که حاصل می شود جواب گوی کثرت عالم مثال و طبیعت شود» .
 برهان اقامه شده بر قاعده الواحد
 عمده بحثی که در اینجا باید بدان پرداخت، برهان قاعده الواحد است. چرا و به چه دلیل صدور کثیر از علت واحد من جمیع الجهات محال است؟ مرحوم علامه در تعلیل این قاعده می فرماید « فلو صدر عن العلة الواحدة التي ليس لها في ذاتها إلا جهة واحدة معاليل كثيرة بما هي كثيرة متباينة لا ترجع إلى جهة واحدة تقررت في ذات العلة جهات كثيرة متباينة متدافعة وقد فرضت بسيطة ذات جهة واحدة هذا خلف فالواحد لا يصدر عنه إلا الواحد وهو المطلوب». [1]
 از تامل در این برهان بدست می آید که این برهان بر اصل سنخیت بنا شده است. اصل سنخیت به این معناست که علت باید خصوصیتی داشته باشد که به لحاظ آن خصوصیت وجودی، معلول از او صادر شود. حال در صورتی که دو معلول باشد، هر معلولی اقتضا می کند در ذات علت خصوصیتی متناسب با آن باشد . همچنین اگر معلول ها متعدد باشد و بخواهند به صورت مستقیم از علت صادر شوند باید به تعداد معلول ها، جهات کثرت در علت باشد . بر این اساس از آنجا که خدای متعال از همه جهات واحد است و هیچ گونه کثرتی در او راه ندارد به صورت مستقیم تنها یک معلول از او صادر می شود که همان صادر اول است .
 مرحوم صدرا نیز در این باره می فرماید « المراد من المبدإ البسيط أن حقيقته التي بها يتجوهر ذاته هي بعينها كونه مبدءا لغيره و ليس ينقسم إلى شيئين يكون بأحدهما تجوهر ذاته و بالآخر حصول شي‌ء آخر عنه كما أن لنا شيئين نتجوهر بأحدهما و هو النطق و نكتب بالآخر و هو صفة الكتابة فإذا كان كذلك و صدر عنه أكثر من واحد و لا شك أن معنى مصدر كذا غير معنى مصدر «1» غير كذا فتقوم ذاته من معنيين مختلفين- و هو خلاف المفروض » [2] مراد از مبدا بسیط آن است که جهت ذات و عینیت او یکی است، علیت او عین هویت و ذات اوست . او دیگر کثرت بردار نیست و این طور نیست که ذاتی دارد و شانی، که آن شان علیت او را تشکیل می دهد. بر خلاف نفس ما که بسیط نیست، هویت ما همان نفس ناطقه ماست . اما سببیت ما برای کتابت مثلا عین نطق ما نیست بلکه شانی از شنون ما می باشد.
 این واضح است که اگر چیزی مصدر «الف» باشد، غیر از مصدریت او برای «ب» است . آن خصوصیتی که باعث ایجاد «الف» است غیر از خصوصیت ایجاد «ب» است . لذا اگر چیزی علت «الف» و «ب» باشد، ذات او از دو حیثیت مختلف تشکیل شده است .
 حاصل آنکه برهانی که فلاسفه بر قاعده الواحد بیان کرده اند، به قاعده سنخیت بر می گردد . سنخیت نیز به این معناست که علت باید ویژگی معلول را داشته باشد تا صدور معلول از او جایز باشد و اگر معلول ها متعدد باشد باید به تعداد آنها در علت جهات متناسب با آنها وجود داشته باشد. به بیان دیگر شالوده و تکیه گاه قاعده الواحد، همان اصل فلسفی سنخیت است به این معنا که چون میان علت و معلول باید سنخیت باشد و چون معلول ها مختلف است پس باید حیثیت های علت نیز متعدد باشد.
 داخل نبودن معجزات در مصداق قاعده الواحد
 در اینجا سوالی که مطرح می شود این است که آیا پیدایش معجزات بدون واسطه از سوی خدای متعال با قاعده الواحد در تعارض است و باعث می شود در خداوند جهات کثیره وجود داشته باشد؟
 همان طور که گفته شد اساس برهان قاعده الواحد بر اصل سنخیت مبتنی است. اما مراد از سنخیت چیست؟ گذشت که مراد از سنخیت، دارا بودن علت، کمال معلول را به نحو اعلی و اکمل است. این مطلب درست است و اگر به درستی تصور شود، تصدیق آن بدیهی است. وجود هر چیزی در هر مرتبه ای باشد، برای او کمال است، این وجود آن گاه می تواند صادر شود که علت و فاعل واجد آن باشد.
 در مورد صدور بی واسطه معجزات از ناحیه خدای متعال نیز این قاعده نقض نشده است لذا صدور واحد از کثیر لازم نمی آید. خدای متعال همه کمالات موجودات را به نحو اعلی و اکمل و به صورت بسیط دارا است در نتیجه صدور آنها از خداوند نقض اصل سنخیت نخواهد بود .
 اگر فرض بگیریم که از مبدا واحدی پنج فعل صادر شود و هیچ واسطه ای در کار نباشد، اگر آن مبدا واجد کمالات آن افعال باشد چه اشکالی پیش می آید؟ اگر به دنبال اثبات سنخیت هستید که در اینجا وجود دارد. در مورد فاعلیت خدای متعال نیز همین گونه است. خود مرحوم علامه در بیان برهان قاعده الواحد فرموده است: آنگاه صدور معلول کثیر از علت واحد ممکن نیست که آن معلول های دارای جهت مشترکی نباشند « فلو صدر عن العلة الواحدة التي ليس لها في ذاتها إلا جهة واحدة معاليل كثيرة بما هي كثيرة متباينة لا ترجع إلى جهة واحدة » [3] بنابراین بحث ایجاد بی واسطه موجودات از ذات الهی در حقیقت بیرون از قاعده الواحد خواهد بود. بله در صورتی که ما به اصالت ماهیت معتقد بودیم قاعده الواحد وارد بود. زیرا ماهیت مثار کثرت و میانشان بینونت است. اما بر اساس اصالت وجود، میان موجودات جهت جامع وجود دارد و از همان جهت به علت منسوب می شوند. پس هر چند معالیل کثیر وجود دارد اما صدور آنها از جهات کثیر آنها نیست بلکه از جهت وحدت آنها صورت می گیرد. آنچه از خدای متعال صادر می شود کثرت ها نیست زیرا این کثرات همه فقدان و عدم است، کثرت ها برای ماهیت است و ماهیت از ناحیه الهی صادر نمی شود . آنچه صادر می شود وجود است و وجود حقیقت واحدی است. بنابراین صدور موجودات بلا واسطه از خدای متعال مصداق قاعده الواحد نخواهد بود و در نتیجه از نظر عقل مشکلی نخواهد داشت.
 اگر سوال شود اگر پیدایش موجودات بدون واسطه از خدای متعال ممکن است چرا عالم را بر اساس نظام اسباب و مسببات خلق نموده است ، می گوییم اینکه نظام عالم به این شکل طراحی شده است به خاطر حکمت و مصلحت الهی است.
 طبق اصالت الوجود ، وجودها دارای حقیقت واحدی هستند که مراتب مختلفی دارند. اما طبق اصالت الماهیه وجودها حقایقی متاین هستند. بر اساس مبنای اصالت الوجود و تشکلیک در آن ، می گوییم میان موجودات هر چند تفاوت وجود دارد اما تباین نیست بلکه اگر ماهیات کنار برود یک حقیقت باقی می ماند و آن وجود است .
 علامه طباطبایی در جایی فرموده است از تامل در قرآن کریم فهمیده می شود که هر موجودی آیت خداست. آیت، نشانه است و نمی تواند بیگانه باشد و معنای آن این است که هر موجودی همان حقیقت را در درجه نازل تری نشان می دهد، تنزل وجود است نه تباین . مانند الفاظ قرآن نسبت به معانی آن که میانشان بینونتی نیست بلکه الفاظ تنزل یافته معانی هستند، اگر مقداری بالاتر رویم دیگر لفظ هم نیست بلکه حقیقت بسیط است که «لا یمسه الا المطهرون » [4]
 اگر سوال شود: آیا نظام عالم نظام اسباب و مسببات است؟ می گوییم آری . اما اگر سوال شود آیا عقلا نمی شود این گونه نباشد زیرا قاعده الواحد می گوید محال است؟ پاسخ آن است که محال نیست و امکان آن وجود دارد. پس چرا خدای متعال با اینکه می شود عالم را بودن اسباب خلق نماید آن را با اسباب خلق نموده است؟ پاسخ آن است که علم و حکمت الهی اقتضا نموده است این نظام این گونه خلق شود و این همان نظام احسن است. طبق این مبنا معجزات حل می شود . زیرا معجزات یعنی استثنائات ، حکمت برتر اقتضا می کند به خاطر اغراضی این نظام برتر را به هم بزند. طرح نظام از روی حکمت و نقض این نظام در مواردی محدودی نیز از روی حکمت است.
 بنابراین معجزات نقض قاعده الواحد نیست بلکه اساسا مصداق قاعده الواحد نخواهد بود، زیرا قاعده الواحد این است که کثرات به امر واحد بر نمی گردد در حالی بر اساس اصالت الوجود موجودات مختلفه دارای جهت واحده هستند . جهت جامعه آنها همان وجود آنهاست لذا از خدای متعال یک امر واحد صادر شده و آن همان وجود است . همه موجودات از مراتب بالا تا پایین در اینکه عین الربط هستند فرقی نمی کنند، با یک طرفة العینی همه از بین خواهند رفت . همه موجودات در برابر خدای متعال واحد هستند . اینکه در قرآن کریم آمده است آیا خلقت شما انسان ها شدیدتر است یا آسمانها «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها» [5] نسبت به خداوند نیست بلکه نسبت به انسانها مقایسه صورت می گیرد و الا برای خدای متعال خلقت آسان و سخت معنا ندارد.
 مرحوم صدرا و مرحوم علامه با اینکه قاعده الواحد را بیان کرده اند اما در جاهای دیگری سخنانی دارند که با آنچه ما گفته ایم هماهنگ است . مرحوم علامه در بحث علت غایی بعد از نتیجه گیری گفته است «خداوند فاعل قریب همه موجودات است و سایر فاعل های دیگر معدات هستند» . مرحوم صدرا نیز در اسفار می فرماید « بل التحقيق كما مر مرارا أن الوجود هو الأصل في الموجودية و هو مما يتفاوت كمالا و نقصا و شدة و ضعفا و كلما كان الوجود أكمل و أقوى كان مصداقا لمعان و نعوت كمالية أكثر و مبدأ لآثار و أفاعيل أكثر بل كلما كان أكمل و أشرف كان مع أكثرية صفاته و نعوته أشد بساطة و فردانية و كلما كان أنقص و أضعف كان أقل نعوتا و أوصافا و كان أقرب إلى قبول التكثر و التضاد حتى إنه يصير تغاير المعاني المتكثرة- التي يكون في الوجود القوي الشديد موجبا لتضاد تلك المعاني في حق هذا الوجود الضعيف فتغاير الأسماء المتقابلة له كالهادي و المضل و المحيي و المميت و القابض و الباسط- و الأول و الآخر و الغفار و القهار سبب لتضاد الموجودات و تعاند المكونات «2» التي هي آثارها و مظاهرها كالهداية و الضلالة » [6]
 ایشان می فرماید: میان موجودات تفاوت مراتب وجود دارد اما تباین نیست مانند نور . وجود هر چقدر اکمل و اقوی باشد ، دارای صفات کمالیه بیشتری است و مبدا آثار بیشتری خواهد بود ( این سخن گویا برعکس قاعده الواحد است که گویی دست الهی را در خلق می بندد) در مقابل هر چقدر وجود ناقص تر شود، ضعف او نیز بیشتر می شود.
 نفس و انجام کارهای مختلف
 یکی از کلید های معارف خداشناسی ملاصدرا ، خود شناسی است. وی در جلد 9 اسفار می فرماید « أنا نجد من أنفسنا أن لنا ذاتا واحدة تعقل و تحس و تدرك و تتحرك و تعتريه الشهوة و الغضب و غيرهما من الانفعالات و نعلم أن الذي يدرك الكليات منا هو بعينه يدرك الشخصيات و أن الذي يشتهي منا هو بعينه الذي يغضب و كذا الكلام في سائر الصفات المتقابلة و لا يكفي في هذه الجمعية وحدة النسبة التأليفية كالنسبة بين الملك و جنوده و صاحب البيت و أولاده و عبيده و إمائه بل لا بد من وحدة طبيعية ذات شئون عديدة كما يعرفه الراسخون في علم النفس و منازلها و في معرفة الوجود الحق و شئونه الإلهية المستفادة من علم الأسماء الذي علم الله به آدم ع المشار إليه في قوله تعالى وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّه» [7] ایشان می فرماید وقتی ما به نفس خود مراجعه می کنیم می بینیم که هویت و ذات واحدی داریم که به آن «من » می گوییم . همین یک چیز واحد صفات متفاوتی دارد و کارهای مختلفی انجام می دهد. ما این امر را بالوجدان می یابیم . و نیز در تامل در نفس می یابیم آنکه کلیات را ادارک می کند همان است که جزئیات را ادراک می کند، همین که اشتها دارد همین است که غضب دارد، همه صفات متقابله این گونه است « النفس فی وحدته کل القوا ». وحدتی که در نفس وجود دارد حقیقی است نه اعتباری، یعنی مانند فرمانروایی نیست که جنودی دارد و آنها کارهایی را انجام می دهند اما اعتبارا به فرمانروا نسبت داده می شود. نفس واحدی است که شئون مختلفی دارد. حال می گوییم انسان که مخلوق خدای متعال است اینگونه است، مسلما خدای متعال در حد اقوی قرار دارد .
 مرحوم صدرا در ادامه می فرماید «و قد أشرنا إلى تحقيق ذلك في مواضع من هذا الكتاب لمن كان له قلب أو ألقى السمع و هو شهيد حيث بينا أن الوجود كلما كان أشد قوة و بساطة كان أكثر جمعا للمعاني و أكثر آثار» کسانی می توانند این امر را بفهمند که هم راسخ در علم نفس شناسی باشند و هم خدای متعال را به خوبی بشناسند. وجود انسان به گونه ای است که هر چقدر قوی تر شود در آن واحد می تواند کارهای بیشتری انجام دهد. در مورد امام خمینی (ره) نقل شده که وجودی وسیع و قوی داشتند. ایشان شخصیتی است که قابل مقایسه با سایر علما نیست، اگر امام در گذشته و عصر انبیاء می آمدند بلا شک از انبیاء الهی بودند. ایشان دارای وحدت جمعیه بودند، در حال بیماری هم طبق دستور دکتر پایشان را تکان می دادند و هم نویشان را نوازش می نموند، و هم رادیو گوش می دادند و هم روزنامه مطالعه می کردند و هم ذکر می گفتند. می گویند چگونه است که علی ابن ابیطالب (ع) در حال نماز از پایش تیر می کشیدند اما نمی فهمید؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ پاسخ این است که نباید آن حضرت را با خود مقایسه نماییم ، او وجود دیگری است
 «کار خوبان را قیاس از خود مگیر گر چه باشد در نوشتن شیر شیر »
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] نهایه الحکمه ، ص 166
[2] الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌2، ص: 204
[3] نهایه الحکمه ، ص 166
[4] واقعه ، 79
[5] نازعات ، 27
[6] الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، ج‌6، ص: 148
[7] همان ، ج 9 ، ص 61

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo