< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: رابطه نقش آفرینی خداوند با نظام علی و معلولی طبیعت
 مطلبی که در جلسه قبل بدان پرداخته شد این بود که آیا اصل عدم تعین و قطعیت، جنبه واقعی و نفس الامری دارد و نه امری ذهنی است که ناشی از نارسایی ابزار علمی و جهل بشر است؟ حاصل بحث در باره این شد که این مطلب را از دو جهت باید مورد بررسی قرار داد:
  • از جنبه علم تجربی
 بر اساس دیدگاه علمی، هیچ کدام از این دو احتمال بر دیگری امتیازی ندارد زیرا نه قطعیت در دنیا اتم مشاهده شده و نه عدم قطعیت. بلکه آنچه تاکنون توسط مشاهدات علمی بدست آمده این است که تا کنون قطعیتی در دنیای اتم یافت نشده است. (در جلسه قبل بیان شده که عدم الوجدان غیر از وجود العدم است).
  • از جنبه فلسفی
 در این مطلب جای هیچگونه تردیدی نیست که آنچه بر عالم واقعیت حاکم است ( اعم از عالم طبیعت یا غیر طبیعت ، در عالم طبیعت نیز اعم از دنیای اتم و غیر آن ) نظام علی و معلولی است. کل عالم وجود بر نظام علیت استوار است .
 البته قطعیتی که ناشی از علل طبیعی است غیر از قطعیتی است که ناشی از علل متافیزیکی می باشد. آنچه در عالم طبیعت رخ می دهد بر اساس نظام اسباب مسبباتی است که به اذن و مشیت الهی واقع شده است و ممکن است در مواردی به خواست الهی بر خلاف آن صورت گیرد و این، امر محالی نیست. مانند اینکه مشیت الهی اقتضا نماید که آتش نسوزاند. لذا باید گفت نظام عالم طبیعت بر این امر تعلق گرفته ، که جز در موارد خاصی ‌نقض نشود. «ابى اللّه ان يجرى‌ الامور الا باسبابها » و « اذا اراد اللّه شيئا هيأ اسبابه‌ »
 اکنون سوال می شود که آیا در درون اتم جبر علی و معلولی حاکم است یا نه؟ اینکه بالاخره الکترونها وضع و جایی خواهند یافت و سرعتی می یابند امری روشن و مسلم است اما آیا این وضع که تعین پیدا می کند ناشی از اسباب و علل طبیعی است کما اینکه در عالم بزرگ چنین است یا ناشی از علل متافیزیکی؟ اگر بخواهیم با شاخص یقین ناب و منطقی( بالمعنی الاخص) در این باره اظهار نظر کنیم باید گفت: نمی توان بطور قطع به یک طرف حکم نمود زیرا تعینی که در دنیای اتم رخ می دهد هم می تواند ناشی از علل طبیعی ناشناخته باشد و هم ناشی از علل متافیزیکی . هیچ کدام از این دو احتمال ها محال نیست و به تناقض نمی انجامد. یعنی همان طور که می توان فرض کرد علل طبیعی، عامل این تعین باشد، همان طور می توان فرض نمود که اراده و مشیت الهی مستقیما در این حوزه نقش آفرین می کند، همان گونه که در معجزات و امور خارق العاده چنین است .
 اما اگر یک درجه از این یقین منطقی تنزل نماییم و با شاخص رحجان عقلی داروی نماییم می گوییم وقتی عقل این دو گزینه را با هم می سنجد، گزینه اول را رحجان می دهد و گزینه دوم را بعید می شمارد. وجه این بُعد نیز دو چیز می تواند باشد :
  1. دنیای اتم نیز جزء عالم طبیعت است و آنچه در نظام طبیعت رخ می دهد قطعیت ناشی از نظام علی و معلویی است و جز در مواردی استثنایی، ‌علل متافیزیکی مستقیما دخالت می کنند. بنابراین چگونه است که در همه عالم طبیعت این اصل جاری است اما در دنیای اتم جاری نیست ؟
  2. این دنیای بزرگ از همان اتم ها شکل گرفته و مجموعه اتم ها هستند که موجودات بزرگ را می سازد. لذا چگونه می توان گفت که مواد تشکیل دهنده عالم، تحت قانون طبیعت نیست اما آنچه با آنها ساخته شده مشمول این قانون است ؟
 البته درست است که این دو امر به لحاظ منطقی محال نیستند اما دارای استبعاد است. مرحوم علامه جعفری در این باره می فرماید « آیا می توان زیر بنای جهان طبیعت را مخالف قانون علیت فرض کرد و رو بنای آن را موافق آن دانست؟ تحلیل این دوئالیسم به علم از اعتراف به نادانی درباره جریانهای واقعی جهان اتم ها دشوار تر است. به عبارت روشن تر اگر بگوییم جهان با شناسایی جهان فرق دارد چنان که گذشته و حال جهان تایید می کند، این معقول تر است از اینکه بگوییم زیر بنای دستگاه طبیعت محکوم به قانون علیت نبوده در عین حال خود جهان طبیعت که رو بنا و معلولات همان زیربنا هست محکوم به قانون علیت می باشد. اگر این سرمایه اساسی را برای علم و قصور فاحش اطلاعات ما را از خارج در نظر بگیریم برای ما این حقیقت روشن خواهد شد که علم ورشکسته نشده است بلکه پیش از موعد وقت معین دین خود را مطالبه می کنیم » [1] اساسا علم بدون نظم علی و معلولی پیش نمی رود و علیت نقش سرمایه آن را دارد .
 اصل عدم قطعیت و نقش اراده الهی
 برخی از دانشمندان مسیحی مانند ویلیام پولار خواسته اند از نظریه اصل عدم قطعیت به نفع دین و نقش آفرینی اراده الهی در عالم استفاده کنند. آنان اصل عدم قطعیت را امری واقعی دانسته و گفته اند: از آنجا که تا قطعیتی نباشد امری محقق نخواهد شد و برای دنیای اتم علت طبیعی وجود ندارد لذا رخدادهایی که در آنجا صورت می گیرد مستند به نیروی ماوارء الطبیعی است. این نیروی متافیزیکی همان اراده و مشیت الهی است.
 نقد و بررسی: استفاده ای که آقای پولار در این باره نموده اند ، صحیح نیست زیرا
 اولا : این تحلیل به لحاظ موضوع دارای مشکل است. زیرا هنوز ثابت نشده که عدم قطعیت امری واقعی است یا نه . لذا ایشان سخن خود را بر چیزی بنا کرده اند که مجهول است.
 ثانیا: بر فرض که این گونه باشد و اصل عدم قطعیت را واقعی بدانیم آیا می توان با این سخن، ایمان خدا پرستان به خدای متعال و نقش آفرینی او در این عالم را توجیه نمود؟ آیا می توان گفت که همه جهان به حال خود رها شده و خدای متعال در آن هیچ نقشی ندارد و فقط نقش ایشان در دنیای کوچک اتم است؟ ( آنچه آقای پولار و امثال ایشان می گویند مبتنی بر این است که هر جا از نظر نظام علی و معلولی، قطعیت است خدای متعال نقشی ندارد و اراده الهی آن گاه در عالم اثر دارد که از نظر طبیعی قطعیتی نباشد).
 ثالثا: آنچه در این نظریه گفته شده همان توجیهی است که در قرن 17 و 18 مطرح شد که هر جا علل طبیعی را نمی شناختند، آن را به خداوند نسبت می دادند. اشتباه اصلی این نظریه این است که خدای متعال در کنار و عرض سایر علل دانسته و آنجا که علت طبیعی اثر می کند را خالی از اراده الهی دانسته است. در حالی که اراده الهی در طول سایر علل قرار دارد و آنجا که علل طبیعی در رخدادهای عالم نقش دارند، اراده الهی نیز در طول آنها نقش دارد. « وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‌ » [2] دیدگاه صحیح آن است که گفته شود هم علل طبیعی اثر دارند و هم اراده و مشیت الهی و این دو با هم منافاتی ندارد زیرا در طول هم قرار دارند.
 آقای ایاب باربور نقدی را بر آقای پولار وارد می کند و می گوید: اینکه شما نظام عالم را جبری دانسته اید و آن را پذیرفته اید با مختار و مرید بودن انسان سازگاری ندارد. زیرا انسان نیز جزء این عالم است و در نتیجه نظام جبر بر او نیز حاکم خواهد بود . اما همان طور که گفته شد تاثیر گذاری علل طبیعی و ارادی بودن انسان با هم منافاتی ندارد .
 نظریه اگزیستانسیالیستی در مورد نقش و اراده الهی
 آقای ایان باربور در مورد رابطه خداوند و طبیعت نظریه دیگری را نقل می کند که صبغه اگزیستانسیالیستی دارد. « اگزیستانس» یعنی وجود و «ایسم» به معنای اصالت است . اگزیستانسیالیست یعنی مکتب اصالت وجود. البته اصالت وجودی که در اینجا مطرح است غیر از اصالت وجودی است که در فلسفه اسلامی گفته می شود . در فلسفه اسلامی مراد از اصالت وجود، منشایت آثار در عالم است که از آن وجود است نه ماهیت. اما در اگزیستانسیالیست مراد از اصالت وجود هستی انسان است .
 چند نکته در مورد اگزیستانسیالیست :
 1- یکی از پایه هایی که اگزیستانسیالیست، بر آن بنا شده ، اومانیست است . این ویژگی اکثر مکاتب غربی است. از اول که علم جدید متولد شد با یک چنین رویکرد اشتباهی همراه بود و اصلاح آن نیز مشکل است . آنان خدای متعال را [نعوذ بالله ] یا اساسا انکار کردند مانند مارکسیسم و یا آن را نادیده انگاشتند و یا نقش کمرنگی برای آن در زندگی قائل شدند که همان اندیشه سکولار است. سکولار ممکن است ملحد یا مومن باشد اما در هر صورت در زندگی و مسائل اجتماعی و سیاسی، نقشی برای خداوند قائل نیست. کسانی که در مورد خداوند سخن می گویند تنها در مراکز علمی است اما در مسائل جامعه گویا [نعوذ بالله] کاره ای خداوند نیست .
 ام الامصائب دنیای جدید به همین امر بر می گردد که انسان خود را همه کاره ببیند و خود را به جای خدا بنشاند. اینجاست که هر بی رحمی را در مورد دیگران انجام می دهد. اینکه این همه جنایت در عالم صورت می گیرد، برای آنها اهمیتی ندارد. اگر افراد افغانستان و پاکستان کشته شود برای آنها مهم نیست. زیرا تنها خود را انسان واقعی می دانند.
 2- اگزیستانسیالیست دو شاخه دارد : شاخه الحادی که چهره شاخص آن، ژال پل سارتر است و شاخه ایمانی که شاخص آن کی یر کگارد است .
  • حرف اگزیستانسیالیست چیست؟ اینها به مساله اختیار و اراده انسان در ساختن او خیلی بها می دهند و می گویند انسان است و همت و تلاشش . این حرف تا اینجا خوب است و قرآن کریم نیز آن را بیان فرموده است « وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‌ (39) وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى‌ » نجم ، 39 و 40 . اما بعد از این می گویند: انسان وقتی به دنیا می آید هیچ فعلیتی ندارد و قابلیت محض است. انسان تنها هستی دارد اما دیگر ماهیت و هویتی ندارد و خود باید آن را بسازد .
 این نظریه با اصل فطرت که در دین مطرح است نمی سازد. دین بیان می دارد انسان در عین حالی که بالقوه است بالفعل نیز هست است . او دارای تمایلات و کشش هایی فطری است « كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ » [3] سعادت انسان در این است که قابلیت های فطری خود را پرورش داد.
 مراد آنها از اصالت الوجود نیز همین است که انسان در ابتدای خلقت تنها دارای هستی است . او خود است که ماهیت خویش را می سازد. در حالی که دین می گویید انسان بدست قدرت الهی رنگ آمیزی شده است « صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة» [4] و بینش ها و گرایش هایی به صورت غیر اکتسابی در او به ودیعت گذاشته شده است « وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها » [5] . انسان سرمایه هایی از طرف خدای متعال دارد که باید آنها را کار اندازد .
  • مفاهیم کلیدی و بنیادی مکتب اگزیستانسیالیست، مسائل روحی انسان است. مفاهیمی مانند امید و نوامیدی ، انتخاب و اراده انسان ،‌نشاط و غم ، خوشبینی و مانند آن . این مکتب به انسان و جنبه های روانی او خیلی توجه دارد و می گویند اگر انسان بخواهد خود را بیابد باید به این مسائل بپردازد. (این سخن هم اجمالا از نظر ما مورد پذیرش است ).
 آقای ایان باربور در این باره از متکلم مسیحی آلمانی بنام رودلف بولتمان که در اواخر قرن 19 میلادی می زیسته است نام می برد. [6] وی فردی دین دار است که خواسته است مساله جبری بودن نظام عالم و نقش آفرینی خدای متعال در آن را حل نماید . وی می گوید خداوند در عالم نقش دارد اما نقش خداوند در جهان طبیعت نیست بلکه در انسان است . حوادث طبیعی کار خود را بر اساس نظام جبری علی و معلولی به پیش می برند. اراده و مشیت الهی در انسان و روح او نقش دارد . ادامه این بحث ان شاء‌الله در جلسات بعدی پی گیری می شود .
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] جبر و اختیار ، ص 25
[2] انفال ، 17
[3] کافی ، ج 2 ، ص 13
[4] بقره ، 138
[5] شمس ، 7و 8
[6] ر . ک علم و دین، ص 460 - 463

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo