< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: بررسی نمونه های ناسازگاری میان علم و دین
 رابطه اراده و مشیت الهی با رخدادهای جهان
 سخن در این است که نقش تدبیری خداوند در عالم - با توجه به اینکه نظام عالم بر اساس نظامی علی و معلولی بنا شده است و به صورت جبری به کار خود ادامه می دهد،- چیست؟
 این اشکال که در دنیای مسیحیت مطرح شده، عالمان مسیحی را بر آن داشت که برای برون رفت از آن دیدگاههایی را مطرح کنند. از میان نظریاتی که در این باره مطرح شده تنها یکی صحیح و قابل قبول است که در کتاب علم و دین ایان باربور به عنوان دیدگاه برخی مطرح شده است. این دیدگاه نظام عالم را بر اساس نظام علی و معلولی طولی ترسیم کرده است. زیرا اگر فاعلیت، اراده و مشیت الهی را نسبت به فاعل های طببعی در طول هم در نظر بگیریم در این صورت دیگر اشکالی پیش نخواهد آمد. مطابق این دیدگاه افعال هم مستند به فواعل طبیعی است و هم مستند به اراده و مشیت الهی .
 دیدگاه نو تومایی درباره این رابطه
 در دوران جدید این نظریه با نام نظریه نو توماسی مطرح شده است . ایان باربور در فصل 13 کتاب این بحث را مجددا مطرح کرده و دیدگاههای جدیدتری را در این باره مطرح کرده است. مقصود از تفکر نو تومایی، تفکری است که تحث تاثیر اندیشه های توماس اکویناس، فیلسوف و متکلم مسیحی که در قرن 13 میلادی می زیسته است می باشد. اندیشه های توماس اکوینان متاثر از حکمت اسلامی ( طبعا فلسفه مشایی ) است. در واقع تفکر نو تومایی همان تفکر توماس گرایی است که با شیوه جدید بیان شده است. این دیدگاه بر اساس امکان ماهوی به پرسش مزبور پاسخ داده است. نماینده برجسته این تفکر ،‌اتین ژیلسون متوفی 1988 است. ما حاصل سخن او درباره نقش تاثیر گذار مشبت الهی در عالم، چنین است :
 1- آفرینش و پیدایش عالم توسط خدای متعال صورت گرفته است .
 2- حفظ و بقاء عالم طبیعت وابسته به اراده و قدرت حق تعالی است.
 3- قوای طبیعی و علل بشری نیاز به قدرت مستمر دارند. خدای متعال پیوسته این قدرت را به آنها می رساند و در غیر صورت فاقد اثر خواهند بود.
 4- حادثه و رخدادی که رخ می دهد اولا مستند به فاعل خود است و ثانیا مستند به قدرت الهی است . زیرا فاعل طبیعی از پیش خود نیرو و قوه ای ندارد بلکه از طرف خدای متعال به صورت عاریه در دست او قرار گرفته است. پس این فعل در عین اینکه به فاعل قریب خود استناد داده می شود به فاعل اصلی خود که خدای متعال است نیز استناد داده می شود .
 ( اصطلاح قوه و قدرت از حیث جوهری با هم تفاوتی ندارند و به معنای منشا اثر بودن است اما این منشائیت اثر را در فاعل های طبیعی قوه و در فاعل های ذی شعور قدرت می نامند. مرحوم حاجی سبزواری می گوید : « للقدرة انسب قوة فعلية إن قارنت بالعلم و المشية » [1] قوه ای که منشا فعل است اگر با علم و آگاهی همراه شود ، قدرت نامیده می شود. )
 بنابراین آقای ژیلسون می گوید: این افعال جزئی و حوادث طبیعی هم فعل خدای متعال و هم فعل فاعل طبیعی است و از این امر مستلزم محالی نیست زیرا فاعلیت این دو در طول هم قرار دارد . فرض محال آنجایی است که دو علت در عرض هم بخواهند به صورت مستقل ئدر معلول واحد تاثیر گذار باشند. البته صورت دیگری در مورد توارد دو علت وجود دارد که محال نیست اما در مورد ما ممکن نیست و آن اینکه دو علت هر کدام بخشی از معلول را به عهده بگیرند مثل اینکه دو نفر با هم وزنه ای را بلند کنند. این امر در مورد افعال الهی شرک بوده و ممکن نیست.
 طبق این دیدگاه افعال طبیعی که رخ می دهد دارای دو علت بتمامه است اما یکی بالذات و دیگری بالغیر . مثلا نوشتن عبارتی بر روی کاغذ، هم فعل قلم است و هم فعل دست است و هم فعل نفس. این گونه نیست که هر کدام گوشه ای از کار را گرفته اند بلکه همه آنچه نوشته شده اثر قلم است و همه آن اثر دست و همه اثر نفس . تعارضی هم در کار نیست زیرا همه در طول هم قرار دارد . و یا مانند سوختن چوب که حقیقتا و بتمامه فعل آتش است و همین فعل بتمامه فعل الهی نیز هست . منتهی فعل الهی بالاستقلال است و فعل آتش بالغیر است زیرا آتش قوه احراق را از خود ندارد بلکه اعطای الهی است .
 نقش علت غایی در کنار علت فاعلی برای خدای متعال
 ایان باربور نکته ای را نیز بر این مطلب افزوده است. وی می گوید علاوه بر تاثیر فاعلی خداوند در حوادث جهان که از ریزترین چیز که اتم است تا کهکشانها را در بر می گیرد، خدای متعال تاثیر دیگری نیز در این عالم دارد و آن تاثیر غایی است. رخدادهایی که در عالم واقع می شود علاوه بر اینکه به قدرت اعطایی الهی صورت می گیرد ، تحت جاذبه الهی نیز قرار دارد. به این معنا که نقش خدای متعال علاوه بر ایجاد فعل، غایت حرکت او نیز می باشد.
 گاه چیزی که حرکت می کند از پشت سر تحت نیرویی واقع شده و حرکت صورت می گیرد و گاه مغناطیسی از جلو او را جذب می نماید. به سخن دیگر حرکت شی گاه به خاطر نیروی دافعه است و گاه به خاطر نیروی جاذبه . خدای متعال هم نقش اول را دارد که اشیاء را خلق نموده و باقی نگاه می دارد و هم نقش دوم را که اشیاء به سوی او در حرکت اند.
 علت آن نیز این است که حرکت در موجود متحرک از نقص به کمال و از قوه به فعلیت است. کمال کمالات و غایت الغایات خدای متعال است. او همان طور که مبدء المبادی است و همه نیروها باید در برابر او زانو بزنند، هیچ جذبه و کمالی نیست مگر اینکه به سمت او می باشد. قرآن کریم می فرماید « أَلا إِلَى اللَّهِ تَصيرُ الْأُمُور » [2] در جای دیگر می فرماید « إِنَّ إِلى‌ رَبِّكَ الرُّجْعى‌ » [3] و نیز می فرماید « وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّكَ الْمُنْتَه » [4] . استاد مطهری در باره آیه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» [5] می فرماید یکی از مشخصه های جهان بینی توحیدی آن است که معتقد است جهان، حقیقتی از سویی اویی و به سویی اویی دارد . موجودات عالم علاوه بر اینکه آن به آن باید نیرو و قوه خود را از طرف خدای متعال دریافت کند، به لحاظ غایت نیز همواره کشش آنها به سوی خدای عزوجل است.
 نکته : بنا نیست که متفکران قدیمی را بایگانی کنیم بلکه بناست آنان را به روز نماییم. هنر آن است که بزرگان و میراث گذشته خود را به روز نماییم و صرفا توجه محض به اندیشه های آنان نداشته باشیم بلکه آنان را در مسائل روز به کار گرفته و کاربردی نماییم .
 سخن تا کنون به اینجا رسید که نقش خدای متعال در این عالم ماشینی، غیر فعال نیست بلکه نقشی پویا و همواره دارد .
 نقد صاحب کتاب علم و دین بر نظریه ژیلسون
 آقای ایان باربور در ادامه بر کلام اتین ژیلسون نقدی را وارد کرده و می گوید: مطلب اخیری که ایشان در مورد نقش غایی و جذبه الهی مطرح نمودند عالی و درست است اما نقش فاعلی که ایشان برای خداوند قائل می شود خصوصا با توجه به علم ازلی الهی، با اختیار انسان سازگاری ندارد. زیرا بر این مبنا خدای متعال از ازل حوادث عالم را با جزئیات آن می داند و می داند یک حادثه در کجا و چگونه اتفاق می افتد و این علم تخلف ناپذیر است . هر حادثه ای که در علم الهی معین شده است جبرا و قطعا محقق خواهد شد. درست است که ما به اسباب و مسببات آن حادثه علم نداریم و برای ما تازگی دارد اما خدای متعال همه چیز را می داند. بدین خاطر امور عالم گزینه ای یک طرفه و یک سویه است و در آن اختیار معنایی ندارد. زیرا اختیار آن گاه است که دو گزینه باشد و فرد بتواند دست به گزینش بزند اما در صورتی که یک مسیر باشد که همه باید جبرا آن را بپیمایند دیگر اختیار معنا نخواهد داشت . این شعر را به خیام نسبت داده اند که
 من مى‌خورم و هر كه چو من اهل بود مى خوردن من به نزد او سهل بود
 مى خوردن من حق ز ازل مى‌دانست گر مى نخورم علم خدا جهل بود [6]
 عبارت کتاب علم و دین چنین است « از سوی دیگر مساله عنایت (علم پیشین الهی ) علی رغم بغرنجی نحوه عملش و راز آمیز بودن آن ، ظاهرا با انکار واقعیت حدوث و اختیار به پایان می رسد» [7] یعنی دیگر نوآوری نیست و همه چیز از قبل معلوم است . اختیار هم معنا ندارد زیرا اختیار آنجایی است که دو سویه باشد در حالی که در اینجا تنها یک مسیر است و همه باید به آن سمت قهرا حرکت نمایند .
 نقد و بررسی
 نقد ایان باربور بر آقای ژیلسون وارد نیست زیرا اراده و اختیار انسان در سلسله علل پدیده قرار داشته و علم ازلی الهی به پدیده ها از طریق اسباب واقعی آنها تعلق گرفته است. و یکی از این اسباب اراده و اختیار انسان است. خدای متعال می داند که انسان بر سر دو راهی قرار می گیرد و یکی را بر می گزیند و او به گزینش انسان علم دارد. این گونه نیست که خدای متعال تنها به وقوع فعل علم داشته باشد بلکه علم او به نظام واقع تعلق گرفته و در نظام واقع اراده و اختیار از اسباب است و در سلسله علل قرار دارد. خدای متعال همان طور که می داند در افعال طبیعی، عنصر اراده در پیداش فعل نقش ندارد همان گونه آگاه است که در افعال ارادی انسان، عنصر اراده و اختیار نقش دارد. مثلا خدای متعال می داند که دستگاه گوارش انسان به صورت جبری و بدون اراده، فعل خود را انجام می دهد و می داند که سخن گفتن انسان بر اساس انتخاب کلمات و حروفی است که بر اساس اراده او صورت می گیرد. تفاوت این دو فعل در این است که در یکی عنصر اراده سببیت ندارد و در دیگری نقش دارد. پس یکی صدورش قطعی غیر اختیاری است و دیگر صدورش قطعی اختیاری . قاعده آن چنین است:« الوجوب بالاختیار لا ینافی الاختیار »
 این مطلب از زاویه دیگر به این صورت است که نظام عالم واقع، نظام ضرورت و قطعیت است. و چیزی در این عالم تا به حد وجوب نرسد موجود نمی شود « الشی ما لم یجب لم یوجد ». این وجوب یا بالذات است یا بالغیر. وجوب بالذات مربوط به خداوند است و وجوب بالغیر مربوط به ممکنات است . پس هر چیزی که در این عالم واقعیت دارد با وجوب همراه است، این وجوب یا بالذات است یا بالغیر است. وجوب بالغیر نیز دو گونه است : یا عنصر اراده و اختیار از اسباب آن هست و یا نیست. بنابراین وجوب هست اما گاه از روی اختیار است و گاه بدون اختیار و هر دو آن وجوب ها به علم الله تعالی است .
 دستگاه گوارش ما که کار می کند بالوجوب است و دستگاه تکلم نیز بالوجوب، منتهی در اولی عنصر اراده و اختیار ما تاثیری ندارد و دومی بر پایه اراده ما صورت می گیرد. ما نیز فعل اختیاری بیش از این نمی خواهیم . اگر بخواهیم یک موجود مختار پیدا کنیم مانند خداوند ، امکان ندارد بلکه باید در ظرف خودش از او انتظار داشت . بالاخره مدرسه فیضیه در حد خود گنجایش آب دارد نه در حد دریای خزر . علم الهی بر این دو علی السواء است. علم کاشف و واقع نما است. واقع از ازل برای خدای متعال منکشف است. لذا علم ازلی الهی نه تنها مزاحم اختیار انسان نیست بلکه پشتوانه آن است. زیرا علم ازلی الهی جابجا نمی شود و تغییر نمی کند لذا کارهای اختیاری انسان را هرگز نمی توان تغییر داد. پس هم مساله اختیار توجیه می شود و هم دخالت فاعلیت الهی روشن می شود .
 این امور اگر خوب تصویر شود از نظر تصدیق بدیهی است. استاد مطهری می فرماید مسائل الهیات سهل ممتنع است. یعنی همه دشواری آنها در ناحیه تصور است اما در ناحیه تصدیق آسان است.
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] شرح منظومه ،‌ج 2 ، ص 321
[2] شوری ، 53
[3] علق ، 8
[4] نجم ، 42
[5] بقره ، 156
[6] نقل از مجموعه آثار استاد مطهری ، ج 1، 141
[7] علم و دین ،‌ص 457

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo