< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/07/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: بررسی تاریخی نسبت میان علم و دین
 سیر تاریخی نسبت میان علم و دین در جهان مسیحیت
 موضوع سخن بررسی رابطه علم و دین در جهان مسیحیت بود . برای بررسی این موضوع مسیحیت را به دو دوران قبل از رنسانس و دوره بعد از آن تقسیم نمودیم . در دوران قبل از رنسانس یعنی از قرن 4 الی 14 میلادی که به قرون وسطی معروف است دو موضع در این باره از طرف عالمان مسیحی اتخاذ شده است :
 1- برخی نسبت به علوم غیر دینی دیدگاه سلبی داشته و با فراگیری آن مخالفت می کردند.
 2- عده ای دیگر در این زمینه موضع مثبت داشته و نه تنها مخالف نبودند بلکه به آن توصیه نیز می کردند و معتقد بودند این علوم می تواند در خدمت دین و آموزه های آن قرار گیرد . در جلسه قبل نام دو نفر از چهره های شاخص این گروه نام برده شد. یکی آگوستین قدیس بود که در قرن 4 و 5 میلادی می زیسته است . وی متوفی 420 میلادی بوده و مشرب افلاطونی داشته است. وی معتقد بود که باید آموزه های علمی را در خدمت دین بکار گرفت . بعد از وی آنسلم قدیس قرار دارد وی در قرن 11 و 12 میلادی می زیسته و همان مشرب آگوستین را دنبال نمود. برهان وجودی وی در اثبات وجود خداوند معروف است .
 شخصیت سومی که در این گروه به عنوان چهره شاخص مطرح است، ‌توماس اکویناس است. وی متوفی سال 1275 میلادی بوده و 50 سال بیشتر عمر نکرده است با این حال فردی صاحب نبوغ بوده و ابتکاراتی داشته است به حدی که آراء و اندیشه های او هنوز در میان عالمان مسیحی مطرح است . وی بر خلاف دو شخصیت قبلی مشرب ارسطویی را برگزید . فرق افلاطون و ارسطو اجمالا در این است که مشرب افلاطون اشراقی بود اما مشرب ارسطو عقلی بوده است. تفکر ارسطوی را مشرب مشائی گویند و برای این وجه تسمیه دو مطلب بیان شده است: یکی این بوده است که وی گاه در حال مشی و حرکت به تعلیم می پرداختند و دیگری همان طور که مرحوم سبزواری در ابتدای شرح الاسماء بیان کرده اند این است که وی با فکر و عقل حرکت می کرده است . ارسطو هم در ریاضیات و طبیعیات صاحب نظر بود و هم در حوزه مباحث الهیات، بخ همین خاطر در فلسفه او را معلم اول می دانند . فارابی نیز که شخصیت جامعی در جهان اسلام است معلم ثانی خوانده شده است .
 اکویناس فلسفه ارسطویی را پذیرفت و در خدمت الهیات مسیحی قرار داد. این نظریه در مورد علم فلسفه مطرح است که این علم نسبت به دین، لا بشرط است یعنی کار خود کرده و تحقیقی آزاد بوده و تعلق خاطر به باورهای دینی ندارد. اما عالمانی که این علوم را پذیرفتند با رویکرد دینی به آنها نظر داشتند. در جهان اسلام نیز معتزله چنین رویکردی به فلسفه داشتند . اینان فلسفه را بما هو هو نمی خواندند بلکه می خواستند از آن به نفع الهیات دینی بهره بگیرند.
 نوع نگرش و رویکرد به علم و فلسفه
 این سوال در این جا قابل توجه است که آیا چنین نگرشی به علم و فلسفه، کار خوبی است یا نه؟ آیا به خدمت گرفتن این علوم برای آموزه های دینی برای دین مفید است یا مضر؟
 برخی در پاسخ این سوال گفته اند چنین نگرشی برای دین مضر است زیرا دین دارای منشاء الهی و متافیزیکی است در حالی که این علوم منشا بشری و زمینی دارد در نتیجه ورود این علوم به ساحت دین ،‌آن را از خلوص می اندازد. علاوه بر اینکه در این علوم بشری خطاهایی وجود دارد و باعث تفسیر و تحلیل اشتباه دین می شود . مکتب تفکیک همین نظر را دارند اینان اگر چه عقل و فلسفه را رد نمی کنند اما می گویند نباید این ها را در خدمت دین گرفت زیرا به دین ضربه می زند .
 در مقابل، عده ای این علوم را به حال دین مفید دانسته و به فراگیری آنها توصیه می کنند .
 بررسی این دو دیدگاه:
 برای پاسخ درست به این سوال باید دو حوزه معرفتی را از هم جدا نمود . گاه می خواهیم از داده ها و قواعد منطقی و فلسفی در جهت اثبات اصل دین بر آییم و گاه می خواهیم در جهت تبیین آموزه های دینی آنها را بکار گیریم . این دو بهره گیری با هم متفاوت است . در قسمت اول روشن است که بدون عقل و قواعد منطقی نمی توان مسائل بنیادی دین مانند وجود خداوند ، نبوت ، شریعت و مانند آن را اثبات نمود.
 به همین خاطر اینکه گفتند ایمان مقدم بر عقل است و برخی از روشنفکران نیز همین را گفته اند، سخنی نادرست است زیرا قبل از بررسی عقلانی به چه می خواهیم ایمان بیاوریم؟ آیا ایمانی بی پایه را بر می گزینیم یا ایمانی بر پایه استدلال های محکم عقلانی؟ مسلما پاسخ دومی است بنابراین باید گفت استفاده از منطق و عقل در اثبات دین قطعا ضرری نخواهد داشت و لازم خواهد بود . البته به شرط آنکه نحوه بکارگیری آنها روش مند، منطقی و عاقلانه باشد.
 اکویناس پنج برهان بر اثبات وجود خداوند آورده است که عبارتند از : برهان نظم ، برهان حدوث ، برهان وجوب و امکان ، برهان حرکت و برهان علیت . وی کتابی با عنوان رد بر امم ضاله دارد و در آنها به این براهین پرداخته است .
 در بررسی این براهین باید دانست ، برهان حرکت ، میراث ارسطو است . این برهان به صورت اجمال آن است که حرکت نیازمند محرک است، محرک نیز خود دارای حرکت و نیازمند محرک است. این سیر به دلیل امتناع دور و تسلسل باید به محرک اول که دیگر متحرک نیست برگردد. برهان حدوث نیز از الهیات اسلامی اخذ شده است . اکویناس از طریق موسی ابن میمون با جهان اسلام در ارتباط بوده است . برهان حدوث در روایات معصومین نیز آمده است . برهان امکان و وجوب نیز از ابتکارات ابن سینا است . حاصل این برهان چنین است : ان هاهنا وجود، الوجود اما واجب او ینتهی الی الواجب . ریشه های برهان نظم و اتقان صنع نیز در الهیات اسلامی وجود دارد هر چند به صورت کلاسیک در کتب متکلمین نیامده است. عالمان مسیحی قبل از ما آن را به صورت مدون در آورده اند . در مورد برهان علیت نیز باید دانست، ما برهانی به این صورت در عرض سایر براهین نداریم . زیرا برهان علیت در طول همه براهین دیگر قرار دارد و در صورتی که اصل علیت را بر داریم هیچ برهانی شکل نمی گیرد .
 حاصل سخن این شد که برای اثبات اصل دین، استفاده از عقل و فلسفه نه تنها ضربه ای نمی زند بلکه لازم و ضروری است. ما راهی برای اثبات خداوند و شریعت جز طریق عقل و منطق نداریم.
 اما در حوزه دوم یعنی تبیین و تفسیر آموزه های وحیانی عقل و فلسفه چه نقشی می تواند ایفاء نماید ؟ اکویناس در این حوزه نیز برای عقل و فلسفه نقش قائل شده است. استفاده از عقل در این حوزه باید محتاطانه باشد اما در جهان مسیحیت چنین نشد. مثلا در سفر پیدایش آنجا که سخن از حرکت آسمان ها و ثبات زمین به میان آمده است ،‌چون دیده اند که با علوم عصر خود منطبق است لذا گفتند آنچه دین می گوید علم هم تایید می کند. اشتباه دیگر این بود که به این آموزه ها جنبه قدسی هم داده شد . این خوب بود تا زمان کپرنیک که با ابزارهای علمی جدید ، زمین محوری را رد کرد و خورشید را ثابت دانستند. اینجا بود که گفتند علم بر خلاف دین است و سر و صدا ها بلند شد . در واقع نظریات علمی با تفسیر های اینان تعارض یافته بود.
 این رفتار و مشی کلیسا در مورد نظریات علمی ، یک عبرت و پیام مهم دارد و آن اینکه اگر بخواهیم از علم و آموزه های فلسفی برای تبیین دین استفاده کنیم ، محتاط باشیم . زیرا از طرفی برخی از آموزه های دینی نص نیست و ظاهر است مثلا آنجا که قرآن کریم فرموده است « اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» [1] آسمانها بر ستونهای نامرئی استوار شده است. این ظاهر آیه است و احتمال دارد مراد از ستونهای نامرئی همان نیروی جاذبه ای باشد که نیوتن کشف کرده است. حال اگر کسی قسم بخورد که معنای این آیه همین جاذبه است و لا غیر ، مسیر اشتباهی را طی کرده است زیرا چه بسا علم در این حوزه دیدگاهش عوض شود لذا باید این مطلب را در حد احتمال پذیرفت . مگر اینکه آموزه علمی به حد یقین برسد ( بنابراین به میزان ارزش و اعتباری که گزاره علمی دارد می توان به تبیین و تفسیر آموزه های دینی پرداخت. اگر گزاره علمی قطعی و یقینی باشد، می توان به صورت یقینی حکم نمود. اما اگر نظریات علمی و فلسفی احتمالی باشد،‌ حکم و تطبیق ما نیز احتمالی خواهد بود )
 عوامل جلب اعتماد مخاطب در این موضع
 یکی از مسائلی که در مورد این مسائل باید در نظر داشت ،‌جلب توجه مخاطب کاست . در صورتی که بخواهیم با مخاطبین فرهیخته و تحصیل کرده سخن بگوییم باید ادبیات ما با ادبیات آنها همگون باشد. اگر بخواهیم در حوزه معارف اعتقادی و باورها ،مطلبی را به آنها بفهمانیم باید ابتدا ‌اعتماد آنها را جلب کنیم و این امر آن گاه صورت می گیرد که غرب را بخوبی بشناسیم . مخاطب وقتی این اطلاع را بر علوم جدید بداند ،‌اعتماد می کند و الا سخنان گوینده را دور از واقع می داند . این اعتماد نهایتا به سود عالمان دین تمام می شود . اگر بتوان در مباحثه با چنین افرادی علمیت خویش و انصاف را به مخاطب فهماند و بی ادبی نکرد، می توان در مخاطب تاثیر گذاشت و الا بی ادبی در سخن، کلام و نوشتار به ضرر خود فرد تمام می شود .
 تولی و تبری امری صحیح است اما به چه بیانی؟ گاه دفاع از دین و تشیع، شرف الدین وار است که سر سوزنی از باورهای محکم خویش عقب نشینی نمی کند و در عین حال سخنش از روی انصاف و همراه با احترام است . این می شود که بسیاری از افراد به خاطر کتاب المراجعات وی به آیین تشیع گرایش یافته اند .
 برای اینکه اعتماد این نوع مخاطب جلب شود به سه چیز نیاز است:
  1. تبیین و فهم خوب دین
  2. آشنایی با زبان روز
  3. نداشتن و یا اظهار نکردن گرایش های خاص سیاسی
 بررسی نسبت علم و دین در دوران جدید
 مراد از عصر جدید، دوران بعد از رنسانس است . رنسانس یا نوزایی از قرن 14 میلادی کلید خورد و در قرن 16 و 17 میلادی نضج گرفت. رنسانس یعنی نوزایی علمی . اینان معتقدند علم در قرون وسطی در جهان غرب متوقف شد و در عصر رنسانس دوباره متولد گردید. از جمله ویژگی های مهم رنسانس که اکنون نیز ادامه دارد، اومانیست یعنی انسان گرایی به جای خدا گرایی و دنیا گرایی به جای آخرت گرایی است. اینجاست که تولد این علم در غرب متاسفانه در همان ابتدا به شکل بدی صورت گرفت. مقام معظم رهبری در مورد روشنفکری فرمودند روشنفکری در ایران از ابتدا بد متولد شد، غرب زده و از خودبیگانه متولد شد. روشنفکری در اثر مسافرتهای شاهان و برخی اندیشمندان به غرب، ‌و شیفته زرق و برق غرب قرار گرفتن و انتقال آنها به ایران شکل گرفت. روشنفکری با بی دینی و حذف ظواهر دینی شکل گرفت. لذا ایشان فرمودند باید از این روشنفکری برگشت و روشنفکری جدیدی پی ریزی نمود .
 نکته : اینکه تلاش می شود میان حوزه و دانشگاه اتحاد برقرار شود به صرف ایجاد یکسری مسائل ظاهری مانند ساخت مسجد و نماز جماعت حاصل نمی شود. چرا بعد از این همه سال هنوز چنین وحدتی حاصل نشده است؟ چرا هنوز درون مایه معرفت دانشگاهی دینی نشده است؟ زیرا در این علوم نوعا ریشه ها مشکل دارد. علومی که تدریس می شود علوم غربی و اومانیستی است .
 لذا رنسانس و علم جدید با صبغه اومانیستی متولد شد و عواملی مانند خشونت کلیسا در پدید آوردن آن نقش داشته است. این سرکوب ها از طرف کلیسا باعث ایجاد سرخوردگی و تنفر نسبت به دین شد و اینها در این راه به افراط افتادند مثلا وقتی وارد مجسمه سازی و هنر شدند آن را به ابتذال بردند و مجسمه های عریان درست نمودند و خود را آزاد دانستند. البته از دل این علم، بعدها دانشمندان متعهدی نیز بوجود آمدند مانند نیوتن که انسان موحدی است . و یا مانند شیمی دانی بنام رابرت هوی که می گفتند ایشان چهل سال وقتی در شیمی کار می کرد وقتی اسم خدای متعال برده می شد برای احترام لحظه ای سکوت می کرد. بنابراین دانشمندان متدین بودند اما اصل تفکر اومانیستی بود.
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] رعد ، 2

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo