< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

90/12/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : توانایی عقل در کشف ملاکات احکام
 در جلسه قبل سخن برخی از بزرگان نقل شد که گفته بودند نمی توان از عقل در کشف ملاکات احکام استفاده نمود زیرا ضابطه ای در این باره نیست . اما گفته شد این چنین نیست و بر اساس اغراض کلان شریعت می توان ضوابطی را ترسیم نمود . عالمان اسلامی اعم از شیعه و سنی در این باره پنج یا شش غرض را بیان کرده اند که عبارتند از : حفظ دین ، حفظ نفس ، حفظ مال ، حفظ نسل ، حفظ عقل و حفظ عرض .
 این اغراض پنج گانه برخی نسبت به برخی دیگر تقدم دارند و از اهمیت بیشتری برخوردار هستند و به همین جهت دارای رتبه بندی هستند. نقطه نهای غرض الهی در خلقت انسان رسیدن او به سعادت و کمال است . خدای متعال برای رسیدن به این غرض، شریعت و دین یعنی مجموعه ای از اعتقادات و باید ها و نباید ها را وضع نموده است. لذا حفظ دین در صدر اغراض الهی می باشد. در مرتبه بعد حفظ نفس است. حفظ نفس نیز در نزد شارع دارای اهمیت است زیرا اگر انسانی نباشد موضوعی برای دین نخواهد بود. در کنار این دو حفظ ، حفظ عقل نیز از اغراض مهم است. در رتبه بعد حفظ نسل نیز برای رسیدن به این اهداف اهمیت دارد . مال نیز در جایگاه خود مورد نظر شارع است زیرا اولا برخی از احکام شریعت ، مالی است. ثانیا وجود و بقاء انسان در گرو مال است. برخی نیز حفظ عرض را به عنوان غرض ششم اضافه نموده اند که امر صحیح و درستی است .
 به بیان خلاصه می توان گفت سعادت و کمال انسان غرض نهایی الهی است و برای رسیدن به آن دین تشریع شده است. در مرتبه بعد مقاصد دیگر به ترتیب قرار می گیرند . بنابراین اگر امر دائر شود بین حفظ مال و حفظ نفس ، حفظ نفس اولی است . همچنین اگر امر دائر باشد بین حفظ نفس و حفظ دین ، حفظ دین مقدم است و لو لازم باشد برخی از اولیاء الهی در راه دین فدا شوند . مگر اینکه کل انسان ها از بین بروند . جریان شهادت امام حسین (ع) و اولاد و یاران او بدان جهت بود که « علی الاسلام السلام» ‌صورت نگیرد. خود ایشان فرمودند « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ » [1]
 بعد از این مقاصد کلان و اساسی ، اغراض جزئی تر قرار می گیرد . حال سوال این است آیا مانعی دارد مجتهد بعد از بررسی و فحص به اموری دست یابد که در راستای این اغراض قرار دارد و بر اساس آنها حکم نماید ؟ مسلما استحاله و امتناعی در کار نیست. منعی هم از نظر شرع نشده است . حال اگر برای مجتهدی چنین امری به صورت قطعی حاصل شد آیا می تواند بدان عمل کند؟
 اگر گفته شود این روش اجتهادی، امری نیست که مورد اتفاق همه فقها باشد، می گوییم بقیه راهکارهای اجتهاد نیز همین گونه است . آیا همگان در همه قواعد اجتهادی هم رای هستند؟ در مصادیق چطور، آیا همه در تشخیص مصادیق نظر واحد دارند ؟ مسلما چنین چیزی نیست. لذا اینجا نیز همین گونه است. از طرف دیگر برای مجتهد در مورد کشف ملاک ، یقین حاصل شده است لذا بر طبق آن حکم می کند .
 گفته شد در شرع نیز دلیلی ندارم که چنین روشی را منع نموده باشد. تنها برخی از عمومات روایی بود که بیان شد در مورد عقول ظنی است و ناظر به جریانی است که در آن زمان جاری بود و بدون رجوع به عترت به قرآن و عقل مستقل بسنده می نمودند .
 اما پاسخ این سوال که آیا در مقام عمل مجتهد می تواند چنین کاری را انجام بدهد یا نه؟ این است که این امر قضیه ای شخصیه است و باید به خود او واگذار شود . اینکه آیا این مجتهد می تواند یا نمی تواند علمش در اختیار ما نیست . نمی توان قیاس به نفس نمود که چون من نمی توانم پس هیچ کس نمی تواند. قیاس به غیر هم نمی تواند کرد. پس اگر مدعا این است که لایجوز ؟ پاسخ می دهیم دلیلی بر آن نداریم و اگر مدعی این است که انسان لایقدر علی هذا الامر ، باز می گوییم دلیلی بر آن نداریم . ( گاه گفته می شود عقل می تواند اما منع شده است و گاه گفته می شود عقل نمی تواند به چیزی در این حوزه دست یابد ) پس چون دلیل نیست به خود مجتهد واگذار می شود که او می تواند بر اساس ضوابط از آن بهره گیرد .
 ورود استقلالی عقل برای کشف مصالح و مفاسد واقعی
 برای اینکه خلط بحث بوجود نیاید این بحث مطرح می شود . اثبات شد که احکام تابع مصالح و مفاسد واقعی است. مصالح و مفاسد، علت غایی احکام شرعی است یعنی غرض از تشریع احکام شرعی، این مصالح و مفاسد می باشد . اینها علت غایی است و علت فاعلی احکام شرعی و قانون گذار آن خدای متعال است .
 آیا کشف این مصالح و مفاسد واقعی برای عقل به صورت مستقل ممکن است یا نه ؟ این مساله را باید از دو حوزه دید که در این صورت به قاعده ملازمه اصل و فرع باز می گردد:
  1. گاه مجتهد می خواهد فی الجمله از طریق نصوص و ادله نقلیه راهی را طی کند تا به مصالح و مفاسد واقعیه دست یابد . این روش را کشف ملاک یا تنقیح مناط گویند و در این زمینه گاه در نصوص حکمت هایی ذکر شده و گاه نشده است .
  2. و گاهی مجتهد بدون نظر به آیات و روایات می خواهد موضوع شناسی کرده و به لحاظ اغراض شارع با عقل خودش مساله را سبک و سنگین نماید . آیا در این صورت می تواند به مصالح و مفاسد واقعی دست یابد به گونه ای که در حد اغراض اساسی شریعت دارای اهمیت باشد یا نه ؟
 بعد از اینکه مجتهد به عقل خویش مراجعه نمود و مساله را به صورت مستقل بررسی نمود به قرآن و روایات رجوع می کند . آنچه می یابد چند صورت دارد :
  1. گاه درباره این موضوع چیزی در روایات بیان نشده است .
  2. گاه آنچه بیان شده متمم و مکمل آن چیزی است که عقل بدست آورده است .
  3. گاه آنچه یافته معارض با حکم عقل است .
 در صورت اول و دوم مساله روشن است . اما در صورت سوم باید به مقایسه دو دلیل عقلی و نقلی و از قاعد آنجا بهره جست . از باب نمونه در صورتی که یکی ظاهر و دیگر نص و قطعی است ،‌ حکم ظاهر تاویل می شود .
 آنچه خدای متعال نازل فرموده گاه توسط حجت ظاهری که وحی است صورت گرفته است و گاه توسط حجت باطنی که عقل است به بشر ابلاغ شده است. زیرا عقل نیز حجت خدای متعال است و آنچه می فهمد ، حجت شرعی است. امام صادق (ع) به هشام فرمودند : «إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ ع وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ » [2]
 از شاگردان مرحوم آیت الله بهحت نقل شده که روش ایشان در اجتهاد این گونه بوده که وقتی مساله ای مطرح می شد، قبل از رجوع به آیات و روایات در آن تامل و تفکر می کردند تا ببینند عقل چه چیزی درباره آن مساله می فهمد. سپس به سراغ قرآن و نقل می رفتند . در این جا برخی از مجتهدین همان ابتدا به سراغ روایات می روند و برخی به سراغ قرآن .
 علمای شیعه در قسمتی که عقل بخواهد مستقلا موضوع را منهای آیات و روایات بررسی کند چند موضع و دیدگاه دارند :
 مرحوم مظفر در این باره می فرماید اگر عقل انسان قطع پیدا کند به مصلحت یا مفسده ای و همه عقلا نیز در آن مساله توافق داشته باشند در این صورت قاعده ملازمه جاری است. آنچه ایشان می فرماید حداقلی است که همه فقها و علما بر آن اتفاق نظر دارند. در واقع ایشان می گوید اگر آنچه عقل یافته است از مسائل عقل بدیهی باشد که همگان قبول دارند، حجت است .
 بررسی کلام مرحوم مظفر
 سخن ایشان قابل تامل است . از ایشان سوال می کنیم چه دلیلی برای قید اتفاق نظر داشتن همگان دارید؟ دلیل شما بر این حصر چیست ؟ اگر مجتهدی در مساله ای به یقین دست یابد اما اتفاق نظر علما نباشد چه ایرادی دارد به یقین خود عمل کند؟
 آنچه در بحث حجیت حکم عقل مطرح است قطعی بودن استدلالی است که برای آن اقامه شده است. در این صورت و لو مساله بدیهی نباشد و یا برخی در آن اختلاف نموده باشند باز حجت خواهد بود. اساسا همه مسائل نظری یقینی این گونه است. لازمه سخن شما این است که عقل را در مسائل استدلالی نظری از کار بیندازیم و در این صورت مسائلی چون اثبات وجود خداوند ، اثبات نبوت و شریعت و مانند آن دچار مشکل می شود . اگر بنا باشد در حوزه دین عقلی را معتبر بدانیم که توافق همه عقلا بر آن باشد در این صورت دیگر کاری از عقل بر نخواهد آمد. ثانیا دلیلی هم نداریم زیرا آنجا که می گوید عقل حجت است، ظنون و مانند آن خارج می شود .
 وقتی خدای متعال می فرماید «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ » [3] وقتی شما از شکم مادرتان خارج شدید هیچ چیزی نمی دانستید. خدای متعال برای فهم بشر، گوش و چشم و افئده (افئده دو جا می باشد: مرکز ادراک عقل و دیگری مرکز ادراک احساس یعنی وجدانیات ) قرار داده است. سپس فرموده است « وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْم‌» [4] آنچه را علم نداریم و یا ظن دارید کنار بگذار و تبعیت نکنید و غیر آن که یقین و اطمینان عقلایی است را بگیرید.
 بر طبق قرآن انسان در هنگام تولد در هیچ زمینه ای ، اطلاعی ندارد. نه در زمینه دین شناسی ، نه انسان شناسی و نه طبیعت شناسی. برای اینکه بشناسد سمع و چشم و مرکز ادراک در اختیار او قرار گرفت و سپس از تبعیت ظنون نهی شد. پس آنچه از شنیده ها یعنی نقل و دیده ها و قدرت تفکر بدست می آورد در صورتی که یقینی باشد حجت است. برخی از ظنون نیز که دارای پشتوانه یقینی هستند از این حکم استثنا خورده و داخل در حکم یقین می باشد .
 پس اولا در صورتی که یقین حاصل شود، خواه از بدیهیات باشد یا از نظریات و خواه دیگران با آن موافق باشند یا نباشند، دلیل حجیت شامل حال او خواهد شد. ثانیا این نظریه که شرط اتفاق عقلا در حجیت را نموده، باطل است. زیرا اساس دین مختل می ماند . مگر موارد توافق چقدر است؟ مثلا ما که شیعه هستیم و مذهب خود را حق می دانیم آیا آنچه به آن استدلال می کنیم مورد توافق همه عقلا است؟ آیا نداشتن توافق عقلا، حجیت را از کار می اندازد؟
 اخباریها و تفکیکی ها نیز همین سخن نادرست را می گویند و معتقد هستند عقلی که از بدیهیات است و در آن اختلافی نیست ، معتبر و محترم است. در حالی که کسی که این شرط را برای عقل قائل باشد اعتبار عقل را برای خود نیز از دست داده است زیرا مگر خود اینها در همه مسائل با هم اتفاق نظر دارند ؟
 علم به معنای خاص به معنای عام
 نکته دوم اینکه مراد از علم و یقینی که می گوییم معتبر است ، آیا علم و یقین بالمعنی الاخص است یا بالمعنی الاعم ؟ به عبارت دیگر علم و یقینی که قرآن و روایات بیان می کند آیا علم و یقین منطقی است که هیچ احتمال خلافی در مورد آن داده نمی شود یا اطمینان عقلایی و سکون النفس را نیز شامل می شود؟ آنچه مسلم است این است که مراد ، علم به معنای عام است . دلیل این امر هم این است که مخاطب قرآن کریم که می فرماید «لا تقف ما لیس به علم» عموم مردم هستند و آنچه آنها علم می دانند، معنای عام است .
 حاصل آنکه اگر فقیه در مورد کشف ملاکی به یقین یا اطمینان عقلایی دست یافت، اگر در مقابلش یا احتمال مفسده ای اصلا نمی دهد و یا اگر می دهد ، مفسده مرجوح است، علم او معتبر خواهد بود و می تواند تنقیح مناط نماید و کلما حکم به العقل حکم به الشرع شامل حال او خواهد شد.
 کیش شخصیت
 آقای بنی صدر در یک سخنرانی که جمعیت زیادی حضور داشت ، می خواست در مورد طرفداری اسلام از علم از قرآن شاهد بیاورد ، به این آیه استناد کرد «لا تقف ما لیس لک به علم » و گفت قرآن می گوید: نایست و برو . می گویند «دزد ناشی به کاه دان می زند» ایشان معنای لاتقف را غلط معنا کردند . قرآن نفرموده است لا تَقِفْ بلکه فرموده است لا تَقْفُ . یعنی درست برعکس آنچه وی می گفت یعنی توقف نما و نرو . این اسلام شناسی آقای بنی صدری است که در مورد انقلاب اسلامی می گفت امام تنها نقل می کرد و مغز متفکر ما بودیم . بنی صدر کتابی داشت به نام کیش شخصیت یعنی شخصیت پرستی . عجیب است گویا کتاب را در مورد شخصیت خود نگاشته است.
 تکبر به خاک اندر اندازدت تواضع سر رفعتت آورد
 مرحوم رجایی تواضع کرد خدای متعال او را رفعت داد . بنی صدر تکبر نمود خداوند او را به خاک انداخت . انسان های نادان گرفتار شیطان می شوند.
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] لهوف ، ص 24
[2] بحار ، ج 1 ، ص 137
[3] نحل ، 78
[4] اسراء ، 36

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo