< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

89/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : عصمت انبیاء الهی از نگاه عقل و قرآن کریم

دو برهان برای اثبات ضرورت عصمت در باب نبوت گردید . یکی برهان عقلی متکلمان و دیگری برهان عقلی فلاسفه می باشد .

برهان عقلی متکلمین

این برهان بر اساس علت غایی شکل گرفته است . مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی این برهان را به این گونه بیان داشتند : « و يجب في النبي العصمة ليحصل الوثوق فيحصل الغرض‌»[1] ایشان معیار را وثوق و اطمینان به نبی دانسته است . در باب نبوت مراحلی برای نبی مطرح است که بر اساس معیاری که در برهان بیان شده ، قلمرو آن مشخص می شود .

در مرحله دریافت و ابلاغ وحی. در مرحله عمل به دستورات الهی

این برهان، این دو مرحله را شامل می شود یعنی نبی باید در این دو مرحله معصوم باشد . زیرا در صورتی که نبی در این مراحل معصوم نباشد به وثوق و اطمینان مردم نسبت به ایشان خدشه وارد می شود و در نتیجه غرض از ارسال پیامبر حاصل نخواهد شد.

در جلسات قبل بیان شد که در شمول این برهان در مرحله عمل، میان خلوت و جلوت نیز فرقی نیست زیرا اگر این احتمال باشد که ایشان ممکن است دچار معصیت و خطا شود، به وثوق او در نزد مردم و یا و یا لااقل دسته ای از مردم ضربه می زند .

در مرحله امور عادی زندگی که بحث وجوب و استحباب و کراهت و مانند آن مطرح نیست . مانند اینکه نبی میان نوشیدن آب و سرکه که فرقی در استحباب یا کراهت آنها نباشد دچار اشتباه شده و به جای سرکه، آب را مصرف کند . آیا برهان وثوق شامل این موارد هم می شود یا نه ؟ در اینجا نیز ملاک و معیار ، وثوق و اطمینان است. لذا در صورتی که این گونه موارد به وثوق و اعتماد صنفی از مردم خدشه وارد کند و باعث تزلزل اعتقاد آنها شود ، باید گفت عصمت در این امور هم لازم می باشد . متکلمین بحثی را دارند به نام «منفرات» که نبی باید از اموری که موجب نفرت مردم می شود و باعث می شود نبی جذابیت خود را از دست بدهد دوری کند . ( در این موارد شذوذ مردم ملاک نیست لااقل باید از طبقه و قشری ار مردم سلب اعتماد شود)

برهان عقلی فلاسفه

رویکرد فلاسفه به نبوت، رویکرد دیگری است . آنها از منظر عقل عملی به نبوت نظر نکرده اند بلکه از باب عقل نظری و نفس شناسی به نبوت پرداخته اند . ایشان بحث نبوت را در ابتدا به صورت مسقل بیان نمی کنند بلکه ابتدا از باب نفس و تجرد آن وارد می شوند . سیر بحث آنان به این صورت است :

نفس انسان مجرد است . عالم ربوبی نیز مجرد می باشد . مجرد با مجرد سنخیت دارد.

پس زمینه ارتباط نفس انسان با عالم ربوبی وجود دارد .

اما در این شناخت و ارتباط، موانعی وجود دارد زیرا نفس انسان مجرد تام نیست و دارای بدن و تدبیر آن و قوای شهوانیه و بهیمیه است. اگر انسان بتواند این موانع را برطرف کند می تواند این وصل را انجام دهد . تزکیه نفس باعث زدودن این موانع است و هر مقدار آدمی بتواند رشد بیشتری در این زمینه پیدا کند ، ارتباط او با عالم ربوبی بیشتر خواهد بود . انبیاء الهی این موانع را زدوده اند یعنی هم اشتغالشان به بدن کم است و هم از تاثیر قوای واهمه و شیطانی رهیده اند. ایشان همانند جسمی که از جاذبه زمین رهیده است و سبکبال گردیده می باشند .

فلاسفه می گویند نبی معصوم است چون انسان کمال یافته است . ایشان نمی گویند که نبی باید معصوم باشد . سخن ایشان در هست و نیست است نه در باید و نباید که متکلمین مطرح می کردند .

در این باره سخن ملاصدرا و حکیم لاهیجی و آیت الله جوادی در جلسات گذشته بیان شد.

بیان دو سوال

در این جا دو سوال در باب دیدگاه فلاسفه مطرح می کنیم :

سوال اول اینکه آیا عصمت مقوله ای اکتسابی است یا تفضلی ؟

درباره عصمت انبیاء قبل از نبوت، میان عالمان اسلامی اختلاف است. عالمان شیعی بالاتفاق به عصمت انبیاء و معصومین قبل و بعد از نبوت قائل هستند. حال سوال این است که آیا می توان عصمت را از آغاز لازم دانسته و در عین حال آن را اکتسابی بدانیم ؟ مسلما نمی توان این گونه قائل شد مگر اینکه مانند دیدگاه حضرت آیت الله سبحانی قائل به تفصیل در باب عصمت شویم . یعنی بگوییم کف عصمت ( که عبارت است از انجام ندادن معصیت عمدی و فهم بدون خطای معارف الهی ) تفضلی است اما سایر مراتب بالاتر آن اکتسابی است .

این مطلب آنگاه مورد دقت بیشتری قرار می گیرد که ما در مورد انبیاء و معصومین به مواردی برخورد می کنیم که در مقام کودکی به این مقام رسیده اند . مانند حضرت یحیی که خدای متعال درباره او می فرماید : « يا يَحْيى‌ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا »[2] و مانند حضرت عیسی (ع) که در گهواره به مقام نبوت رسیدند « قَالَ إِنىّ‌ِ عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَئنىِ‌َ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنىِ نَبِيًّا »[3] و مانند حضرت ولی عصر (عج) که در سن 5 سالگی به مقام امامت رسیدند .

علامه طباطبایی در میان فلاسفه سبک خاصی دارند . ایشان در المیزان تصریح می کنند که عصمت امری موهبتی است که خدای متعال به انسان های خاصی اهدا می کند که دیگران به زحمت هم به آن مرحله نمی توانند برسند . اما فلاسفه دیگر این بحث را مطرح نکرده اند و نسبت به آن لابشرط هستند . یعنی آن را نفی نمی کنند اما در مباحث خود به آن هم نپرداخته اند.

سوال : اگر عصمت را امری موهبتی بدانیم ، دیگر نمی توان آن را کمال و معیار ارزش گذاری به شمار آوردیم ؟

پاسخ این است که اولا وجود این صفات در برخی انسان ها ضروری است زیرا باعث می شود انسان ها به این افراد اعتماد کامل داشته باشند و از اول بدانند که چنین افرادی از دست برد شیطان در امان هستند .

ثانیا موهبی بودن عصمت نه تنها با کمال بودن آن برای معصوم منافاتی ندارد که خود نشانه کمال و عنایت خاص الهی نسبت به فرد معصوم است .

این مطلب به مبنای ما بازمی گردد . اگر مبنای ما در عطایای الهی این باشد که اراده های الهی از روی حکمت نیست و گزاف می باشد در این صورت اعطای عصمت هیچ گونه کمالی بری فرد محسوب نمی شود ( باید دانست که این مبنا کاملا نادرست است ). اما اگر مبنای ما این باشد که عطایای الهی از روی حکمت است و گزاف نمی باشد و از باب وضع الشی فی موضعه است. در این صورت عطای الهی، کمال است. خدای متعال که کمال محض است در میان انسان ها که خلق کرده است این گوهر را به افراد ممتازی هدیه نموده است.

از باب همین حکیمانه بودن اعطای الهی است که امام زین العابدین (ع) در خطبه ای که در شام خواندند فرمودند : « أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ- أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ- وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ- وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً- وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ- وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّة »[4]

حضرت در آغاز سخن فرمود از جمله فضائل ما این است که به نبی نسبت داریم و ما از ذریه او می باشیم . خود این نسبت، برای ایشان کمالی محسوب می شود هر چند خود در وجود آن نقشی نداشته اند و یا در باب افضلیت حضرت امیر (ع) در جمله فضائلی که متکلمان برای ایشان برشمرده اند ، رابطه نسبی ایشان با پیامبر گرامی اسلام و همسری حضرت زهرا (س) می باشد . عطای الهی نشان می دهد ، این افراد دارای ظرفیت بالاتری هستند .

سوال دوم : اینکه می گویند نبی به جایی رسیده که از تصرفات شیطانی در امان است آیا مربوط به همه انبیاء است یا اختصاص به دسته خاصی دارد ؟ اگر مربوط به همه است پس مساله ترک اولی چه می شود ؟

اگر بگوییم منشا ترک اولی ها از وهم و تخیل و شیطان است در این صورت اینها چگونه با عروج نفس نبی به ماوراء اینها جور در می آید ؟

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo