< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

89/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : وظیفه و کارکردهای عقل

 عقل علاوه بر کارکرد ادراکی ، دارای کارکرد تحریکی، عزم ، اراده ، امر و نهی نیز می باشد . عقل انسان علاوه بر درک و فهم این توان را دارد که نفس آدمی را در برابر شهوات و غضب حفظ نماید و قدرت کنترل و مهار نفس را دارا می باشد .

 قاعده ای در میان اصولیون مطرح است که می گویند « کلما حکم به العقل حکم به الشرع »[1] اما این قاعده به چه معنا است ؟ آیا مراد حکم نظری عقل است که درک و آگاهی و تصدیق است و شرع آن حکم را امضا و تایید می کند یا مراد حکم عقل عملی است که از سنخ طلب است نه معرفت و ادراک ؟

 به قرینه سیاق قاعده می توان گفت که مراد قسم اخیر است زیرا در حکم شرع طلب است و فهمیدن نیست . شارع از ملکفین امری را طلب می کند یا آنها را از عملی باز می دارد . در اینجا هم مراد از حکم عقل ، طلب عقل است نه آگاهی دادن .

بررسی واژه نهی

 مساله دیگر واژه «نهی » است که در قرآن کریم به معنای عقل آمده است. « إِنَّ في‌ ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‌ »[2] یعنی در این امر نشانه هایی است برای صاحبان خرد و اندیشه .

 راغب اصفهانی درباره این کلمه می گوید: عقل را «نهی» گویند زیرا از قبایح و زشتی ها آدمی را نهی کرده و باز می دارد . « و النُّهيَةُ: العقل الناهي عن القبائح. جمعها: نُهًى. قال تعالى: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‌ [طه/ 54]»[3]

 لسان العرب می گویند: عقل را به آن خاطر «نهی» گویند زیرا صاحبش را از بسیاری چیزها نهی می کند « و النُّهَى: العَقْل، يكون واحداً و جمعاً. و في التنزيل العزيز: إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‌. و النُّهْيَةُ: العقل، بالضم، سميت بذلك لأَنها تَنْهَى عن القبيح و أَنشد ابن بري للخَنساء:

  فَتًى كان ذا حِلْمٍ أَصِيلٍ و نُهْيَةٍ، إِذا ما الحُبَا مِن طائِفِ الجَهْل حُلَّت‌ »[4]

 ابوالفتوح نیز همین معنا را بیان داشته است می گوید « إِنَّ فِي ذلِكَ، در اين، آياتى و عبرتى است و ادلّه خداوندان عقلها را. و نهى، جمع نهيه باشد كه فعل در جمع فعله قياسى مطّرد باشد.»[5]

 بیضاوی می گوید « إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‌ لذوي العقول الناهية عن اتباع الباطل و ارتكاب القبائح جمع نهية.»[6]

 معجم مقایس اللغه ابن فارس که کتاب بسیار معتبری در زمینه ریشه شناسی لغات است و المصباح المنیر، فیونی که از کتب معتبر لغوی می باشد و اقرب الموارد نیز همین معنا را در مورد کلمه نهی بیان کرده اند .

شأن عزم و طلب برای عقل

 بنابر آنچه گفته شد روشن گردید قرآن کریم برای عقل، شأن حکم و عزم قائل است . یعنی عقل علاوه بر شانیت ادراک و آگاهی ، شانیت طلب و حکم و عزم را نیز دارا می باشد . عقل در این حوزه یا طلب فعل می نماید و یا طلب ترک . آنچه در قاعده «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» درباره حکم عقل بیان شده همین معنای طلب می باشد. طلب نمودن عقل از پیش به صورت استقلالی نیست بلکه او به نمایندگی از خداوند طلب می کند. این نیزو در عقل وجود دارد که حسن و قبح را دریافته و حسن را طلب و قبیح را نهی نماید .

 نکته : حوزه طلب در عقل عملی از عقل نظری وسیع تر است زیرا در عقل نظری پاره ای از امرو است که آنها را نمی فهمد اما در حوزه عقل عملی چه بسا شرع بیانی داشته باشد و عقل آن را طلب کند. پس در آنجا فهم خودش است که کلیاتی را درک می کند اما در شان عقل عملی گاه خود طلب می کند و گاه به خاطر شرع طلب می کند.

سخن حکیم لاهیجی

 حکیم لاهیجی می گوید « تكليف، كه عبارت از فرمان است- و آن را حكم نيز گويند- خطابى است الهى، متعلق به افعال عباد من حيث الاتّصاف بالحسن و القبح، بر سبيل اقتضا و يا بر سبيل تخيير »

 این سخن بر مبنای ایشان است که حسن و قبح را ذاتی می داند . وی در ادامه می گوید

 « اگر طلب متعلّق به فعل باشد، لا محاله آن فعل حسن باشد چه طلب قبيح «1» قبيح است از حكيم، و اگر متعلّق به ترك فعل باشد، فعل قبيح باشد، چه طلب ترك حسن قبيح است. و طلب فعل اگر با عدم تجويز ترك باشد آن را واجب گويند و اگر با تجويز ترك باشد مندوب. و طلب ترك اگر با عدم تجويز فعل باشد حرام گويند.

 و اگر با تجويز فعل باشد، مكروه؛ و فعلى را كه متعلق تخيير باشد مباح گويند و آن نيز از قسم حسن است؛ چه مراد از حسن آن است كه تاركش مستحقّ ذم و عقاب نشود، خواه فاعلش مستحقّ مدح و ثواب شود و خواه نه؛ و مراد از قبيح آن است كه فاعلش مستحقّ مدح و ثواب نشود؛ خواه تاركش مستحقّ ذم و عقاب شود و خواه نه. پس اقسام حسن بر «2» سه گونه است: واجب و مندوب‌ و مباح، و قبيح بر دو قسم بيش نيست: حرام و مكروه. پس حكم اللّه؛ در پنج قسم «1» منحصر باشد: وجوب و ندب و اباحت و كراهت و حرمت.

 و اين احكام از اين جهت كه اقسام حسن و قبحند و حسن و قبح عقلى، متصف‌اند به عقليّت، و از اين جهت كه شرع بر آن وارد شده، متّصف شوند به شرعيّه. پس هر حكمى هم عقلى باشد و هم شرعى. و گاه باشد كه شرعيّت را تخصيص دهند به احكامى كه عقل مستقل نباشد به معرفت جهات آن، مانند وجوب صوم آخر رمضان و حرمت صوم اوّل شوّال؛ و عقليّت را به احكامى كه مستقل باشد عقل به معرفت جهات آن، مانند وجوب حفظ امانت و حرمت تضيع آن؛ و بنابراين هر حكمى يا عقلى باشد و يا شرعى.

 و خطاب بر دو گونه بود: لفظى و معنوى. خطاب «2» لفظى كلام خدا باشد يا كلام رسول خدا كه مشتمل بر اوامر و نواهى باشد؛ و خطاب معنوى حكم عقل باشد به حسن فعل يا به قبح فعل باقسامهما؛ چه حكم عقل بر وجوب فعلى مثلا به منزله كلام الهى باشد مشتمل بر امر به آن فعل و حكم عقل به حرمت فعلى به منزله كلام الهى باشد، مشتمل بر نهى از «3» آن فعل، چه عقل به منزله پيغمبرى است از داخل و پيغمبر به منزله عقلى است از خارج.»[7]

 گفته شد که عقل به نمایندگی از خداوند حکم و فرمان می دهد . یعنی وقتی عقل می گوید عدالت داشته باش مانند این است که خدای متعال بفرماید با عدالت باشید . آنچه عقل می گوید خطاب الهی است . این آمریت عقل و ناهویت او در طول امر و نهی الهی می باشد. یعنی چون عقل حجت خداوند است نماینده او می باشد و در نیتجه امر او امر الهی و نهی او نهی الهی می باشد.

 مشابه این مساله، مساله نذر و عهد است. خدای متعال نذر و عهد را تشریع نموده است اما پیچ آن را به دست ما قرار داده است .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] اصول فقه، اثر استاد محمد رضا مظفر، ج 2، باب دلیل عقلی

[2] طه ،

[3] مفردات ، ج 1 ، ص 827

[4] لسان العرب ، 15 ، ص 346

[5] روض الجنان ، ج 13 ، ص 197

[6] انوار التنزیل ، ج 4 ، ص30

[7] گوهر مراد، ص: 347

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo