< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 76

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : انتقاداتی بر فرضیه فلاسفه در کیفیت وحی
 برخی از اندیشمندان بر تبیین و فرضیه فلاسفه از وحی ، انتقاداتی را وارد نموده اند که از این قرار است: [1]
 نقد اول: اشکال معرفت شناختی
 در این اشکال که به جنبه معرفت شناختی باز می گردد گفته شده: وحی حقیقتی ناشناخته است که برای آدمی و فهم او قابل دسترسی نیست. لذا هر تلاش فکری برای شناخت آن عقیم خواهد بود. این به مانند فردی است که از آغاز نابینا بدنیا آمده است، چنین فردی هیچ تصویری از رنگ و روشنایی نخواهد داشت. اگر کسی بخواهد توسط حواس دیگر یافته های بینایی را به او بفهماند، امکان ندارد و این تلاش عقیم خواهد ماند.
 بررسی این نقد
 از اشکال کننده سوال می کنیم: ناشناخته بودن وحی چه منشایی می تواند داشته باشد؟ چرا پدیده وحی برای غیر انبیاء و اولیاء قابل شناخت است؟ دو جواب می توان به این سوال بیان نمود :
 1- سطح وحی از نظر کمال وجودی بالاتر از سطح معرفت غیر وحیانی است در نتیجه « دست ما کوتاه و خرما بر نخیل» یعنی برد و تیر رس معرفت عقلانی مردم به آنجا نمی رسد. به همین خاطر است که هیچ تبیین فکری درباره وحی نمی توان بیان کرد.
 2- دیگر اینکه گفته شود معرفت وحیانی از نوع معرفت شهودی و حضوری است. پیامبر با باطن وجود خویش حقیقت وحیانی را دریافت می کند. بنابراین تبیین فلسفی که با مفاهیم سر و کار دارد نمی تواند به تبیین آن حقیقت نورانی بپردازد.
 اما هیچ کدام از این دو وجه، نمی تواند خدشه ای بر تبیین فلسفی وحی وارد کند. زیرا در صورتی که سطح وحی را بالاتر از درک بشر بدانیم، باز مانع از آن نیست که انسان نتواند درباره وحی به شناخت و تحقیق بپردازد. زیرا اگر این حرف درست باشد، باید درباره وجود خدای متعال نیز گفت: هیچ معرفتی نسبت به او برای بشر ممکن نیست. آیا منهج شما، منهج اهل حدیث است که می گویید هیچ مساله ای را با تفکر نمی توان وارد شد؟ یا خود شما می گویید با روش فکری می تواند درباره خداوند به شناخت پرداخت و مطلوب است؟
 شاید گفته شود مساله ذو جهتین است. یعنی درباره حقیقت و کنه ذات خداوند متعال، دست عقل کوتاه است. اما اگر تفکر و تعقل به انگیزه شناخت کنه ربوبی نباشد بلکه در حد صفات و افعال الهی باشد در این صورت شناخت امری ممکن خواهد بود. حضرت امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه در باره توانایی بشر برای شناخت خداوند می فرمایند: « لَمْ يُطْلِعِ‌ الْعُقُولَ‌ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه‌ » [2] شناخت خدای متعال در بخشی ممکن و در بخشی نا ممکن است. فکر و عقل بشر نمی تواند بر صفات الهی محیط شود و این امری محال است اما می تواند نامتناهی را در ظرف وجود خویش بشناسد. شاهد آن اینکه خود همین کلام حضرت، نوعی فکر و تعقل در درباره خدای متعال است.
 بعد از بیان این مطلب سوال می کنیم آیا آنچه فلاسفه در تبیین وحی بیان کرده اند، بیان کنه و حقیقت وحی است؟ روشن است که پاسخ منفی است . آنها هرگز چنین ادعایی ندارند. بلکه گفته اند: اگر بخواهیم در حد توان بشر وحی را بشناسیم، وحی این گونه است. شناخت خداوند متعال نیز در حد معرفت او غیر ممکن است بلکه در حد معرفت خویش می توان او را شناخت. معرفت ذات به ذات تنها منحصر به خداوند است. حقیقت ناب وحی را نیز جز انبیاء و معصومین (ع) کسی نمی تواند بشناسد فرمود:« إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه‌ ». اما معرفت در حد ما انسانها از وحی قابل شناخت است.
 در روایت آمده است فردی از امام جواد (ع) سوال کرد: آیا می توان بر خداوند اطلاق شی نمود؟ حضرت فرمودند: « إِنَّهُ شَيْ‌ءٌ لَا كَالْأَشْيَاءِ إِذْ فِي نَفْيِ الشَّيْئِيَّةِ عَنْهُ إِبْطَالُهُ وَ نَفْيُهُ » آری اما خدای عزوجل شیی مانند سایر اشیاء نیست. از آنچه حضرت می فرمایند روشن می شود که شیوه صحیح در شناخت خدای متعال و صفات او، شیوه تعطیل نیست. از طرف دیگر شیوه تشبیه خداوند به غیر نیز جایز نیست ، بلکه آنچه صحیح است امری بین این دو است. ( امام رضا (ع) در همین باره می فرمایند : « لِلنَّاسِ فِي التَّوْحِيدِ ثَلَاثَةُ مَذَاهِبَ نَفْيٌ وَ تَشْبِيهٌ وَ إِثْبَاتٌ بِغَيْرِ تَشْبِيهٍ فَمَذْهَبُ النَّفْيِ لَا يَجُوزُ وَ مَذْهَبُ التَّشْبِيهِ لَا يَجُوزُ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُشْبِهُهُ شَيْ‌ءٌ وَ السَّبِيلُ فِي الطَّرِيقَةِ الثَّالِثَةِ إِثْبَاتٌ بِلَا تَشْبِيه ‌» [3]
 سخن درباره معرفت های شهودی نیز همین گونه است. هر چند حقیقت این معارف توسط مفاهیم به صورت کامل بدست نمی آید اما در حد مفاهیم و الفاظ قابلیت شناخت را دارند. شناخت حقیقت وحی به صورت خالص را تنها پیامبر و معصومین می فهمند. اما همان حقیقت، تنزل یافته و به مثال در آمده تا برای سایر انسانها نیز قابل درک و شناخت باشد .
 حاصل اینکه وحی از افعال الهی و در مرتبه بالای فعل الهی قرار دارد که تنها در دسترس پیامبر است. اما شناخت آن به صورت فی الجمله برای سایرین نیز ممکن است.
 نقد دوم بر فرضیه فلاسفه
 گفته اند این نظریه مبتنی بر نظریه افلاک بطلمیوسی و نفوس فلکی و نیز عقول نه گانه است که اولی بطور قطع باطل شده و دیگری ثابت نشده و بدون دلیل است. پس این فرضیه نیز که بر این امور مبتنی است ، نادرست می باشد .
 بررسی و نقد
 درست است که مساله جسم فلکی و نفس آن که مربوط به فلسفه قدیم است، اکنون باطل شده است. اما به راستی آیا نظریه فلاسفه در تبیین وحی، به افلاک نه گانه بطلمیوسی وابسته است؟ همان طور تبیین شد پاسخ منفی است. زیرا اگر در فلسفه صدرایی و بعد از آن در باب تبیین وحی، بحث افلاک و نفوس را برداریم چیزی جابجا نخواهد شد لذا اگر اشکالی باشد متوجه فلسفه مشاء است نه دیگری. حکمت متعالیه بر پایه عالم مثال بنا شده و کاری به نفوس فلکی ندارد.
 اما این سخن نیز که در رابطه با عقول هیچ دلیلی در دسترس نیست، سخنی نادرست است زیرا از طرف فلاسفه بر آن دلیل اقامه شده است و در صورتی که کسی بخواهد آن را رد کند باید دلیل آنها را رد نماید نه اینکه بگوید هیچ دلیلی در کار نیست. از جمله ادله فلاسفه بر اثبات عالم عقول، قاعده «الواحد» است. دلیل دیگر آنها بحث علم است. در این بحث اجمالا گفته شده از آن جا که بشر دارای علم کلی و جزئی است، هر کدام از اینها نیازمند علتی مناسب با خود است. علت و منشا متناسب با علوم کلی، عالم عقول است و عالم متناسب با علوم جزئی و تفصیلی ، عالم مثال است .
 علاوه بر این که از شما سوال می کنیم آیا شما مدبرات امر را در وحی دخالت می دهید یا نه؟ آیا حضرت جبرئیل(ع) را در رسیدن وحی الهی به پیامبر اکرم (ص) دخالت می دهید یا نه؟ قطعا بر اساس آیات قرآن دخالت آنها در وحی ثابت شده است. حال آقایان فلاسفه گفته اند مراد ما از عقل فعال همان جبرئیل است. بنابراین هر چند شما خصوصیت عقل فعال را قبول نکنید اما تفسیر فلسفی دچار خللی نخواهد شد .
 


[1] تفسیر پیام قرآن ، ج 7 ، ص 327
[2] نهج البلاغه ، سید رضی ، خ49 ، ص 88 ط: هجرت
[3] التوحید ، شیخ صدوق، ص 108 ، ط: جامعه مدرسین

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo