< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 66

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : دیدگاه فلاسفه اسلامی در تفسیر وحی
 تبیین دیدگاه فلاسفه در مورد نقش فاعلی و قابلی پیامبر در وحی
 برای اینکه دیدگاه فلاسفه در مورد وحی مورد بررسی قرار گیرد ، دو نکته حائز اهمیت است:
  1. نکته اول ارتباط نفس پیامبر با عالم غیب و ملکوت و بخصوص با عالم عقول و بالاخص با عقل فعال است . عقل فعال به اذن الله مدبر عالم طبیعت است.
  2. حقایقی که نفس پیامبر به هنگام ارتباط با عالم غیب و موجود عقلی دریافت می کند، کلی و بسیط است و تفصیلی در آن وجود ندارد . این حقایق سپس تنزل یافته و به واسطه نفس پیغمبر، به صورت معارف تفصیلی در می آید.
 به عبارتی اگر ما از فلاسفه بپرسیم: آیا نفس انبیاء در مورد وحی و حقایق وحیانی، نقش فاعلی دارند یا نقش آنها صرفا قابلی است، چه پاسخی می دهند؟ با دقت در مطالب ایشان بدست می آیند که آنان در پاسخ، هم برای نفس پیامبر جنبه فاعلی قائل هستند و هم جنبه قابلی. به این صورت که در مرتبه اول، نفوس انبیاء جنبه قابلی داشته و نه فاعلی و آن مرتبه ای است که بی واسطه با عالم عقول یعنی روح القدس و جبرئیل ارتباط برقرار می کنند. قرآن کریم می فرماید « وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ » [1] به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القا مى‌شود. پیامبر در این مرحله سازنده و موجد نیست. اگر کسی بخواهد به فلاسفه نسبت دهد که آنها برای انبیاء در این مرحله نقش فاعلی قائل هستند ، سخن باطلی گفته است. آنان هرگز معتقد نیستند که انبیاء سازنده و موجد وحی هستند. لذا آنچه آقای سروش درباره نظریه فاعلیت در وحی به فلاسفه نسبت داده، سخنی غیر واقعی است .
 البته فلاسفه برای نفوس پیامبران، نقش فاعلی هم قائل بودند و آن در مرتبه تنزل بود . نفس نبی بعد از دریافت و تلقی وحی ، در تنزل آن نقشی فاعلی ایفاء می کند. به طور کلی وقتی نفس، حقیقی را از بیرون یا درون دریافت کرد بیکار نمی نشیند و به آن حقیقت بی صورت ، صورت و شکل می دهد. نکته قابل توجه در اینجا این است که اگر قوه متخیله فرد در اختیار وهم باشد امور بیخودی و شیطنت آمیز تولید می کند. اما در صورتی که این قوه را عقل بکار گیرد ، مفکره خوانده شده که محصول آن مفید و سودمند است. وحیی که از جانب خدای متعال القاء می شود در ابتدا دارای کلام ، صوت، ترکیب ، لفظ و مانند آن ندارد . این امور در مرتبه پایین تر ایجاد می شود. در این امور است که نفس نبی نقش فاعلی دارد و به اذن الهی، سازنده آنها خواهد بود. ( خود همین قوه نیز از ناحیه خداوند به بشر افاضه شده است)
 آنچه در اینجا بیان شد ، دیدگاه فلاسفه در مورد وحی و چگونگی آن بود . اکنون در مقام نقد این کلام نیستیم بلکه آنچه فعلا به دنبال آن هستیم ، تبیین سخن فلاسفه در مورد وحی است.
 بیان عبارات فلاسفه در این باره
  • مرحوم ابن سینا
 ایشان در کتاب شرح اشارات ج 3، ص 407 و 409 این مطلب را بیان کرده است .
 « إذا قلت الشواغل الحسية- و بقيت شواغل أقل- لم يبعد أن يكون للنفس فلتات- تخلص عن شغل التخيل إلى جانب القدس- فانتقش فيها نقش من الغيب- فساح إلى عالم التخيل- و انتقش في الحس المشترك- و هذا في حال النوم أو في حال مرض ما يشغل الحس- و يوهن التخيل فإن التخيل قد يوهنه المرض- و قد يوهنه كثرة الحركة لتحلل الروح الذي هو آلته- فيسرع إلى سكون ما و فراغ ما- فتنجذب النفس إلى جانب الأعلى بسهولة- فإذا طرأ على النفس نقش- انزعج التخيل إليه و تلقاه أيضا- و ذلك إما لمنبه من هذا الطارئ- و حركة التخيل بعد استراحته أو وهنه- فإنه سريع إلى مثل هذا التنبه- و إما لاستخدام النفس الناطقة له طبعا- فإنه معاون للنفس عند أمثال هذه السوانح- فإذا قبله التخيل حال تزحزح الشواغل عنها- انتقش في لوح الحس المشتر ک» [2]
 وی می گوید: وقتی شواهد و علایق حسی کم شد، نفس این توانایی را می یابد که با عالم قدسی ارتباط برقرار کند، و حقایقی را از آنجا دریافت کند . اثر این حقایق که کلی است به قوه تخیل می رسد. قوه تخیل این حقایق بی صورت را صورت دهی کرده و به حس مشترک می سپارد. قوه متخیله در انسان مانند چیزی است که منتظر است که در چیزی عمل کند لذا وقتی ، حقایق غیبی به آن وارد می شود ، این قوه در آن حرکت می کند.
 « فإذا كانت النفس قوية الجوهر- تسع للجوانب المتجاذبة- لم يبعد أن يقع لها هذا الخلس و الانتهاز في حال اليقظة- فربما نزل الأثر إلى الذكر فوقف هناك- و ربما استولى الأثر فأشرق في الخيال إشراقا واضحا- و اغتصب الخيال لوح الحس المشترك إلى جهته- فرسم ما انتقش فيه [منه‌]- لا سيما و النفس الناطقة مظاهرة له- غير صارفة عنه- مثل ما قد يفعله التوهم- في المرضى و الممرورين و هذا أولى- و إذا فعل هذا صار الأثر مشاهدا مبصرا- أو هتافا أو غير ذلك- و ربما تمكن مثالا موفور الهيئة أو كلاما محصل النظم- و ربما كان في أجل أحوال الزينة أقول مثال الأثر النازل إلى الذكر الواقف هناك- 136 قول النبي ع: إن روح القدس نفث في روعي كذا و كذ » [3]
  • شیخ اشراق
 ایشان در کتاب سه رساله از شیخ اشراق ص 175 به این بحث پرداخته است .
 « ما تشاهد النفس من الأمور الغيبية قد تشرق على الخيال فيستولي على الحس المشترك فيرى صورا لا أحسن منها و كلاما لا أفصح منه و خطابا لا أنظم منه و نغمات لا ألذّ منها كل ذلك في محاكات عمّا قبلت النفس » [4]
  • صدرالمتالهین
 ایشان در کتاب اسفار ج 7 می فرماید :
 « إذا توجهت هذه الروح القدسية التي لا يشغلها شأن عن شأن و لا يصرفها نشأة عن نشأة و تلقت المعارف الإلهية بلا تعلم بشري بل من الله يتعدى تأثيرها إلى قواها و يتمثل لروحه البشري [ او یک روح بشری دارد و یک روح قدسی. ملائکه تنها راه قدسی دارد اما پیامبر چون روح بشری دارد با مردم ارتباط برقرار می کند. و با وجه ملکوتیش وحی الهی را دریافت می کند] صورة ما شاهدها بروحه القدسي و تبرز منها إلى ظاهر الكون فيتمثل للحواس الظاهرة سيما السمع و البصر لكونهما أشرف الحواس الظاهرة فيرى ببصره شخصا محسوسا في غاية الحسن و الصباحة و يسمع بسمعه كلاما منظوما في غاية الجودة و الفصاحة فالشخص هو الملك النازل بإذن الله [ نه اینکه ملک در جایی نشسته و حرکت می کند. ملک از جای خود حرکت نمی کند بلکه تنزل و تمثل می یابد ] الحامل للوحي الإلهي و الكلام هو كلام الله تعالى و بيده لوح فيه كتاب هو كتاب الله و هذا الأمر المتمثل بما معه أو فيه ليس مجرد صورة خيالية «1» لا وجود لها في خارج الذهن و التخيل كما يقوله من لا حظ له من علم الباطن و لا قدم له في أسرار الوحي و الكتاب كبعض أتباع المشائين معاذ الله عن هذه العقيدة الناشئة عن الجهل بكيفية الإنزال و التنزيل و تحقيق هذا المقام على بسطة اللائق- و تفسيره الموافق مما سيجي‌ء موعد ذكره في باب النبوات و لكن نزيدك لمعة أخر » [5]
 مرحوم صدرا در جای دیگر می فرماید :
 « إذا اتصلت الروح النبوية بعالمهم عالم الوحي الرباني كأن يسمع كلام الله و هو إعلام الحقائق بالمكالمة الحقيقية و هي الإفاضة و الاستفاضة في مقام قاب قوسين أو أدنى [این مرتبه اول است، کار او در اینجا شنیدن و دریافت است. او سمیع و یتلقی ] و هو مقام القرب و مقعد الصدق و معدن الوحي و الإلهام و هو الكلام الحقيقي كما مر و كذلك إذا عاشر النبي ص الملائكة الأعلين يسمع صريف أقلامهم و إلقاء كلامهم و كلامهم كلام الله النازل في محال معرفتهم و هي ذواتهم و عقولهم لكونهم في مقام القرب و قد حكى النبي ص عن نفسه كما روى ليلة المعراج أنه بلغ إلى مقام كان يسمع فيه صريف أقلام الملائكة ثم إذا نزل إلى ساحة الملكوت السماوي يتمثل له صورة ما عقلها و شاهدها في لوح نفسه الواقعة في عالم الألواح القدرية السماوية ثم يتعدى منه الأثر إلى الظاهر [مرحوم صدرا می فرماید در این مرحله حواس حالتی دهشت گونه را متوجه می شوند. در این مرتبه حقیقت ملک را به صورت می بینید. ]- و حينئذ يقع للحواس شبه دهش و نوم لما علمت من أن الروح القدسية لضبطها الجانبين- تستعمل المشاعر الحسية لكن لا في الأعراض الحيوانية بل في سبيل سلوك الرب سبحان» [6]
 مرحوم صدرا معتقد است هنگامی که ملک تنزل می یابد ، وجود او علاوه بر حس مشترک به حواس ظاهری نیز وارد شده و از آنجا به خارج هم سرایت می کند. در حالی که مرحوم ابن سینا و شیخ اشراق این تنزل را تنها تا حس مشترک می دانستند.
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد
 


[1] نمل ، 6
[2] شرح اشارات ، ج3، ص 407
[3] همان ، ص 408
[4] مصنفات شیخ اشراق ، ج4 ، ص 240
[5] حکمت متعالیه ، ج7 ، ص 25و 26
[6] حکمه متعالیه ، ج7، ص26 و 27

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo