< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 64

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : بررسی سخنان آقای مجتهد شبستری در مورد عصمت ائمه اطهار
 سخنرانی ایشان به مناسبت رحلت پیامبر اسلام (ص) در تاریخ 4/12/ 87 در دانشگاه صنعتی اصفهان ایراد شده است. عنوان بحث ایشان « انتظار ما از پیامبران چیست؟ » است اما بحث ایشان بیشتر در ارتباط با حقوق بشر و مدرنیته و اسلام است.
 بیان نظریه آقای شبستری
 نظریه ای که ایشان مطرح کرده، این است که آیا می شود مسلمان واقعی بود، در عین حال در حوزه برنامه های زندگی و مسائل مدنی، مطابق اعلامیه حقوق بشر غربی زندگی کرد؟
 پاسخی که وی داده است مثبت است . و گفته است می توان مسلمان بود و در عین حال در حوزه مسائل اجتماعی و سیاسی، مطابق اعلامیه حقوق بشر غربی زندگی نمود. همچنین گفته است این عقیده را برخی روشنفکران دینی برگزیده اند. اما در برابر آن چند گروه موضع گرفته اند:
  1. برخی گفته است اسلام قوانینی ثابت دارد و نمی توان از آنها رو برگرداند.
  2. برخی دیگر از روشنفکران دینی، دیدگاه آقای شبستری را قبول نکرده اند .
 آقای شبستری برای دفاع از نظریه خویش و جواب دادن به دیدگاه های دیگران، بر مبنای خود در هرمنوتیک و معرفت شناسی تاکید می کند. وی جز اولین کسانی است که در ایران هرمنوتیک جدید را مطرح کرده است. او نظریات خود را در کتاب «هرمنوتیک ، کتاب و سنت » و کتاب «نقدی بر قرائت رسمی از دین» بیان کرده است. حاصل سخن وی در آنجا این است که فهم ما از متون دینی و قرآن کریم ، نسبی بوده و فهم ثابت و معیاری نداریم.
 وی گفته است شاخص مسلمانی پیروی از پیامبر اکرم (ص) است. این پیروی در گرو شناخت و همراهی اوست . آیا نمی شود راه و روش پیامبر را مختلف فهمید؟ آری . فهم ما از روش کتاب و سنت این است که می شود بر اساس قوانین حقوق بشر عمل کرد و کتاب و سنت را بر اساس آنها تطبیق نمود. بنابراین این امر به مسلمانی ما آسیبی نمی زند الا اینکه ممکن است عده ای راه دیگری داشته باشند. در طول تاریخ اسلام برداشتهای مختلفی بوده است. ( نقد این بحث مفصلا مورد در سال های گذشته مورد بررسی قرار گرفت.) در اینجا می گویند آیا اصولا مسلمان بودن با جزم اندیشی سازگار است؟ کسانی که می گویند قوانین قطعی الی یوم القیامه داریم که تغییر نمی کند آیا با مسلمان بودن هماهنگ است ؟ می گویند خیر مسلمانی با جزم اندیشی نمی سازد بلکه مسلمان باید دائما در حال نو اندیشی باشد.
 نقد اجمالی این سخن آن است که می پرسیم آیا خود این سخن جزمی است یا نه؟ اگر بگوید جزمی نیست در این صورت، مطلبی متزلزل خواهد بود و دیگر نظریه نیست و اگر بگوید جزمی است پس می توان مسلمان بود و جزم گرا بود. حال چرا تنها این گزینه جزمی پذیرفته شود، آموزه های دیگری مانند این جمله پیامبر اکرم (ص) که فرمود «من سمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم‌» [1] نیز برای همه دوران ها تغییر ناپذیر است. و یا اینکه فرمود « كونوا للظّالم خصما و للمظلوم عونا» [2] گزاره ای جزمی و دائمی می باشد.
 ادعای آقای شبستری در مورد پیامبر اکرم (ص)
 سپس وی می گویند خود پیامبر چگونه بوده است؟ آیا او حقیقت را به صورت کامل شناخته بود و دیگر چیزی برای او باقی نمانده بود و یا ایشان نیز دائما در حال جستجو و طلب بود؟ می گوید: « یک جمله ممکن است برای بعضی ها خیلی تازگی داشته است . شما فکر می کنید تمام حقیقت، برای پیامبر (ص) روشن شده بود یا همیشه جستجو گر بوده است. از او نقل شده که حالات خود را بیان می کرده است. می گفت: «انه لیقان علی و انی استغفرالله کل یوم سبعین مره » این روایت خیلی مهم است. گفت تاریکی ها، درون مرا فرا می گیرد، مرا احاطه می کند و من هر روز برای زدودن این پرده تاریکی ها از درونم روزی هفتاد بار استغفار می کنم . یعنی افکار و اوهام مرا پوشانده، خدایا تو مرا را بپوشان بنوعی که تمام این وهم ها و تخیلات از من دور شود و در درون من جز تو نباشد . پیامبر هی خودش را از زیر خروار ها وهن ها و خیال ها بیرون کشیده است او بشر بوده خودش گفته است «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‌ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ » [3] من مثل شما یک انسانم . اگر شما در درون خودتان وهم ها و خیالات بر شما غلبه می کند و باید خودتان را از زیر اینها بیرون آورید، من هم همین طور. تفاوت من با شما این است همیشه در درون به من امداد می رسد و آن اینکه اله شما اله واحد است یک خدا یکی بیش نیست. او همیشه در حال و هوای وحی بوده است و همیشه در حال و هوای توجه به خدا بوده است. » [4]
 نقد و بررسی
 آقای شبستری قسمت آخر کلام را خوب فهمیده است و مطلب نیز همین طور است اما قسمت اول کلام نادرست است . اشکالات سخن او از این قرار است :
 1- تناقض در کلام ایشان؛ در ابتدای کلام می گوید پیامبر(ص) هم بشری مانند سایر انسان ها است که اوهام و خیالات بر ایشان تسلط دارد. لذا او نیز از افکار و اوهام خویش استغفار می کند. اما در ذیل کلام می گوید: پیامبر اکرم (ص) دائما در حال و هوای وجی بوده و همواره قلب او به خدا توجه داشته است. این دو سخن با هم تناقض آلود است . از میان دو طرف تناقض ، ما می گوییم ذیل کلام ایشان درست است. شواهد فراوانی نیز می توان بین کرد که در قلب پیامبر اکرم (ص) هرگز اوهام شیطانی راه نداشته است .
 شواهد مختلف بر عدم نفوذ شیطان در قلب پیامبر
 شواهد فراوانی وجود دارد که گویای عدم نفوذ شیطان در پیامبران است . آن شواهد از این قرار است :
 شاهد اول : آیه 110 سوره کهف که مورد بررسی قرار گرفت .
 شاهد دوم : سوره انعام ، آیات 86 90 . واژگانی که درباره انبیاء بکار رفته از این قرار است: « ذلک هدی الله» ، «اولئک الذین آتیناهم الکتاب» و «اولئک الذین هدی الله » و «کلا فضلنا علی العالمین » این واژگان گویای آن است که پیامبران از حیث معنوی نسبت به سایر انسانها متفاوت بوده و برتری داشته اند. اگر چنین نباشد این واژگان چه معنایی خواهد داشت؟
 شاهد سوم : در دو جای قرآن شیطان می گوید «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين‌ الا عبادک (39) إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصين‌ » [5] . خدای متعال نیز این سخن شیطان را تایید می فرماید. معنای این آیه این است که شیطان در حوزه مخلصین راه ندارد . اما چه کسانی مخلص هستند ؟ خود قرآن معرفی کرده است: حضرت موسی (ع) «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى‌ إِنَّهُ كانَ مُخْلَصاً وَ كانَ رَسُولاً نَبِيًّا » [6] ؛ حضرت یوسف (ع) «كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصين‌» [7] ؛حضرت ابراهیم (ع) و اسحاق(ع) و یعقوب(ع) «وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيار» [8] . پیامبر اکرم (ص) نیز سید المخلصیین است، پس هرگز شیطان در آنها راه ندارد .
 شاهد چهارم : پیامبر اکرم (ص) فرمودند «مَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ لَهُ شَيْطَانٌ قَالُوا وَ لَا أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ وَ لَا أَنَا إِلَّا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَانَنِي عَلَيْهِ فَأَسْلَمَ فَلَمْ يَأْمُرْنِي إِلَّا بِخَيْر» [9] شیطانی که تسلیم پیامبر است چگونه می تواند در قلب پیامبر اکرم (ص) نفوذ کند .
 شاهد پنجم :در جای دیگر آن حضرت فرمودند: « تَنَامُ عَيْنِي وَ لَا يَنَامُ قَلْبِي‌» [10] . در حالی که آن حضرت درباره مردم فرمودند « النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا » [11] .
 2- آقای شبستری به این آیه شریفه استناد کرده است « قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‌ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ » [12] اما مراد از این سخن پیامبر اکرم (ص) که فرمود من بشری مانند شما هستم چیست؟ آیا مفاد آن این است که من بشری مثل شما هستم در همه جهات یعنی هم جهات طبیعی و هم جهات روحانی؟ براساس این آیه شریفه پیامبر در جهات طبیعی مانند خواب، خوراک، خستگی و غیره همانند انسان های دیگر است. اما در ادامه آیه می فرماید: « یوحی الی» یعنی از جهات معنوی با سایر انسان ها متفاوت است. اگر به قرآن کریم مراجعه شود و آیات مربوط به بشریت انبیاء دقت شود دو نکته از آنها بدست می آید :
 الف ) مردم یک فهم نادرست از نبوت داشتند و خیال می کردند ، پیامبر باید ملک باشد.
 ب) برخی انتظارات بی جایی از پیامبر داشتند. در سوره اسراء ، آیات 90-94 برخی از اینها اشاره شده است . درخواست هایی که برخی لغو و برخی محال است .
 بررسی حدیث « انه لیقان »
 این حدیث در مصادر شیعی یافت نشد. بلکه در منابع اهل سنت و در صحیح مسلم است. منابع اهل سنت درباره صفات خداوند و انبیاء گویا هیچ حساب و کتاب ندارد و درباره خداوند و پیامبر اکرم (ص) سخنان عجیبی نقل شده است . لذا این منابع نمی تواند مستند ما برای پیامبر شناسی باشد .
 از نظر معنای حدیث ، در کتاب «النهایه» ابن اثیر که احادیث خاص را معنا کرده است در جلد 3 ص 413 به این حدیث پرداخته است. وی گفته است « ان قلبه ابدا کان مشغولا بالله تعالی دائما فان عرض له عارض بشری یشغله من امور امه و ... » ایشان تفسیری از حدیث نموده و گفته است: قلب پیامبر دائما مشغول خدا بود و اگر عارضی بشری بر ایشان رخ می داد و در اثر رسیدگی به کار مردم برای رفع خستگی می خوابید و یا مشغول امور دنیوی می شد به همین خاطر مقداری از شبها نمی توانست به خدا توجه کند. همین این امر سبب استغفار آن حضرت بود. اما آیا این امر کمال است یا نقص ؟ مسلم است که کمال است و ربطی به شیطان ندارد .
 وقتی کسی می خواهد درباره معصومین سخن بگوید باید منابع و مصادر را مورد توجه قرار دهد. امام حسن مجتبی (ع) می فرماید « عجبت لمن يتفكّر في مأكوله كيف لا يتفكّر في معقوله فيجنّب بطنه ما يؤذيه و يودع صدره ما يرديه [13] تعجب می کنم از کسی که در غذاهایی که می خواهند بخورند دقت می کند اما در اندیشه چنین نمی کند .
 غزال نیز در احیای العلوم ، ج 4 ص، 116 می گوید: پیامبر اکرم (ص) برای قرب به خدای متعال برای اینکه به آیه آخر سوره علق عمل کند ، به سجده می رفت و این جملات را می گفت « اعوذ بعفک من عقابک و اعوذ برضاک من سخطک و اعوذ بک منک لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت عل نفسک » وی می گوید: مراد حضرت از این دعا، بیان مراتب توحید است. در ابتدا آن حضرت جز خداوند و فعل خداوند هیچ چیزی نمی بیند. وقتی قرب بیشتری یافت به صفات الهی می رسد. در درجه بالاتر جز ذات الهی نمی بیند. بعد می بیند وقتی می گوید من پناه می برم باز منی مانده است که فناء ناب نیست لذا می فرماید «لا احصی ثناء علیک » یعنی اذعان می کند وصف ایشان، ناقص تر از آن است که شایسته ذات نامتناهی الهی باشد. سپس غزالی می گوید اولین مرحله سیر کمالی پیامبر (ص) آخرین مرحله سیر کمالی دیگران است. وی درباره حدیث لیقان می گوید به همین خاطر است که هر گاه آن حضرت به مقامی می رسید نسبت به مقام پایین تر استغفار می نمود .
 مرحوم علامه طباطبایی نیز در المیزان ج 18 در تفسیر آیه « سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (159) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ » [14] می فرماید: هر کس خدا را توصیف کند باید بعد از آن بگوییم «سبحان الله» یعنی خداوند از آنچه من می گویم منزه است. تنها توصیفی که ناب است، توصیف مخلصین است . آنان اذعان می کنند که آنچه ما می گوییم در حد توان ما بود .
 اینکه آقای شبسشتری می گوید پیامبر در پس کسب فهم معارف بالاتر بود آیا ایشان بالاتر بود یا امام علی (ع) ؟ مسلم است که پیامبر اکرم (ص) . حضرت علی (ع) فرموده است «لو كشف الغطا و ما ازددت يقينا » [15] . یعنی دیگر هیچ مرتبه ای از مراتب قابل سلوک که علی (ع) بتواند بپیماید و آن حضرت نپیموده است نیست . پس چرا می فرماید « اهدنا الصراط المستقیم » زیرا آن حضرت ممکن الوجود است و حدوثا و بقائا دائما باید از خدای متعال مدد بگیرد . توبه یعنی رجوع به خدا .
 لذا اگر مقام معصومین این قدر بالا است آیا می توان گفت مانند سایر افراد گرفتار اوهام و تخیلات شیطانی هستند ؟
 امام راحل در جایی فرمودند: پیامبر اکرم (ص) به خداوند عرضه می دارد «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَ‌ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ‌ حَقَّ مَعْرِفَتِك‌ » [16] اما نمی گوید حق معرفتنا . زیرا معرفت واجب به واجب مختص خداوند است و شناخت کنه و حقیقت ذات جز بر او ممکن نیست . اما ممکن الوجود ظرفی دارد که بزرگ ترین آنها از آن وجود پیامبر اکرم (ص) است . این ظرف کامل بود و آن حضرت معرفتی که می توانست داشت ، اما معرفت او در حد خدای متعال نیست .
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد
 


[1] کافی ، ج2 ، ص 164
[2] الحدیث ، روایات تربیتی ، ج1 ، ص 139
[3] کهف ، 110
[4] متن سخنرانی آقای شبستری در دانشگاه اصفهان ، 4/12/87
[5] حجر ، آیه 39 و 40 ؛ سوره ص ، 82
[6] مریم ، 51
[7] یوسف ، 24
[8] سوره ، ص 47
[9] بحار ، ج 67 ، ص 40
[10] بحار ، ج 73 ، ص 189 ؛ نهج الفصاحه ج 14 ص80
[11] بحار ، ج50 ، ص 134
[12] کهف ، 110
[13] الحدیث ، روایات تربیتی ، ج2 ، ص 17
[14] صافات ، 159 و 160
[15] الفین ، ص 191
[16] بحار ، ج68، ص 23

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo