< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 46

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چگونگی اطمينان نبی به صدق وحی
عنايت الهی به انبياء
حاصل بحث گذشته اين شد که خدای متعال نسبت به کسانی که به مقام نبوت رسيده اند عنايت ويژه ای نموده به گونه ای که در مقام نبوت هيچ گونه ترديدی نمی کنند. به اين صورت که در وجود و قوای ادراکی آنها آن گونه تصرف شده که ترديدی نداشته باشند همان طور که ما در مورد بديهيات داريم.
در اينجا اين سوال مطرح می شود که آيا اين احتمال نمی رود که آنها دچار جهل مرکب شده باشد؟ آيا مجرد جزم داشتن، ملازم با حقيقت داشت است يا احتمال دارد يقين آنها، يقين روان شناختی بوده که واقع نما نيست؟
پاسخ آن است که اين احتمال برای خود پيامبر وجود ندارد زيرا گفته شد شک نداشتن آنها به عنايت ويژه الهی است. اما اين سوال می تواند برای ديگران مطرح باشد زيرا جزم او کافی برای پذيرش ديگران نيست به همين خاطر است که از معجزه بهره گرفته می شود. لذا در حقيقت معجزه برهانی است برای به جزم رسانيدن ديگران.

جريان ورقه بن نوفل
در روايات اهل سنت مطبی آمده که با آنچه در مورد جزم داشتن انبيا به ارتباط با خداوند و عدم دخالت شيطان بيان شد منافات دارد. متأسفانه اين مطلب در صحيح ترين منابع اهل سنت يعنی بخاری و صحيح مسلم آمده و از آن به قصه «ورقه ابن نوفل» ياد می کنند. منابع اهل سنت که اين قضيه را نقل کرده اند عبارتند از: صحيح بخاری، ج 1، بداءالنبوة، ص 7؛ صحيح مسلم، ج1، ص140، کتاب الايمان؛ سيره ابن هاشم، ج1، ص236 تا 239؛ تاريخ طبری، ج2، ص207 و تفسير طبری، ج3، ص305.
طبق اين روايت پيامبر اکرم (ص) فرموده است: آن وقت که در غار حرا خلوت گزيده بودند در عالم خواب صدايی به گوشم رسيد که تو پيغمبر خدا هستی و من از شنيدن اين صدا دچار وحشت شدم. وقتی از خواب بيدار شدم باز همان صدا را شنيدم که می گفت: بخوان؛ گفتم چه بخوانم، دوباره گفت: بخوان، دوباره گفتم: چه بخوانم، تا اينکه گفت: ﴿ اقرء باسم ربک الذی خلق﴾[1] و اين بيشتر ترس ما را بالا برد. در ادامه اين داستان آمده است که آن حضرت از غار بيرون آمده و از کوه پايين رفتند. در بين راه صدای مهيبی می شنود که من جبرئيل هستم و تو هم پيامبر خدا هستی. حضرت به آسمان نگاه می کند و تمثيل جبرئيل را می بيند، اين امر نيز بر وحشت او می افزايد. هنگامی که به خانه می آيد جريان را برای خديجه بيان کرده و می گويد: می ترسم اين سخن از ناحيه جن باشد و من مورد تعرض آنها قرار گرفته باشم. خديجه او را دلداری داده و می گويد: تو که جز خوبی مثل مهمان نوازی و راستگويی و مانند آن نداری لذا چگونه جن زده شده ای؟ سپس برای اينکه پيامبر را مطمئن کند نزد فرقه ابن نوفل که پسر عموی حضرت خديجه و فردی نصرانی و کهنسال بود می رود. او که به احوال پيشينيان آگاه است می گويد: اگر راست گفته باشد نگران نباش زيرا او نبی است و اخباری از آينده او برايش بيان کرد . ورقه سپس راهی را برای فهم اين مطلب به او می آموزد و آن اينکه وقتی جبرئيل آمد روسری خود را بردار اگر او رفت، جبرئيل است و الا جن است. طبق اين آزمايش ها و دستوری که آن عالم داده بود پيامبر و حضرت خديجه اطمينان پيدا کردند که ايشان پيامبر شده است و جن زده نشده است.
( نزد اهل سنت بعد از قرآن کريم، معتبرترين کتاب، کتاب صحيح مسلم است اما می بينيد که اين داستان ساختگی در اين آن آمده است ).

داستان ورقة بن نوفل در روايات شيعه
اما آيا در منابع روايی ما هم چنين مطلبی آمده است يا نه؟ در کتاب بحار الانوار، درباره ورقة ابن نوفل مطلبی آمده است البته مربوط به قبل از بعثت حضرت و ازدواج با خديجه است. در آنجا آمده در جلسه ای که حضرت خديجه و يک عالم يهودی حضور داشت، آن عالم پيامبر را می بيند و به خديجه می گويد: اين پيامبر خواهد شد و خوشا به حال آن زنی که با او ازدواج کند. حضرت خديجه اين جريان را به پسر عمويش ورقة بن نوفل درميان می گذارد و او پيشگويی نسبت به آينده او دارد. اما آنچه در آنجا آمده مربوط به پيامبری پيامبر است.
در جايی ديگری نيز مطلبی در مورد ورقه ابن نوفل آمده است اما مربوطه به بعد از نبوت آن حضرت است. مرحوم مجلسی در منبعی آن را از علی بن ابراهيم قمی نقل می کند که آنچه در روايت اهل سنت آمده در آن نيست و يکيرا از مناقب ابن شهر آشوب نقل می کند که او از منابع اهل سنت نقل کرده است. بنابراين آنچه در کتب شيعه درباره ورقة بن نوفل آمده يا اصلا مربوط به نبوت نيست و يا اگربحثی پيرامون نبوت آمده به نقل از منابع اهل سنت است.
آن روايتی که از علی بن ابراهيم نقل کرده چنين است: «ذَكَرَ عَلِی بْنُ إِبْرَاهِيمَ وَ هُوَ مِنْ أَجَلِّ رُوَاةِ أَصْحَابِنَا أَنَّ النَّبِی ص لَمَّا أَتَى لَهُ سَبْعٌ وَ ثَلَاثُونَ سَنَةً كَانَ يَرَى فِی نَوْمِهِ كَأَنَّ آتِياً أَتَاهُ فَيَقُولُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ كَانَ بَيْنَ الْجِبَالِ يَرْعَى غَنَماً فَنَظَرَ إِلَى شَخْصٍ يَقُولُ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا جَبْرَئِيلُ أَرْسَلَنِی اللَّهُ إِلَيْكَ لِيَتَّخِذَكَ رَسُولًا وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَكْتُمُ ذَلِكَ فَأَنْزَلَ جَبْرَئِيلَ بِمَاءٍ مِنَ السَّمَاءِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ فَتَوَضَّأْ فَعَلَّمَهُ جَبْرَئِيلُ الْوُضُوءَ عَلَى الْوَجْهِ وَ الْيَدَيْنِ مِنَ الْمِرْفَقِ وَ مَسْحِ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَيْنِ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ عَلَّمَهُ الرُّكُوعَ وَ السُّجُودَ فَدَخَلَ عَلِی إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ هُوَ يُصَلِّی هَذَا لَمَّا تَمَّ لَهُ ص أَرْبَعُونَ سَنَةً فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ يُصَلِّی قَالَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ مَا هَذَا قَالَ هَذِهِ الصَّلَاةُ الَّتِی أَمَرَنِی اللَّهُ بِهَا فَدَعَاهُ إِلَى الْإِسْلَامِ فَأَسْلَمَ وَ صَلَّى مَعَهُ وَ أَسْلَمَتْ خَدِيجَةُ فَكَانَ لَا يُصَلِّی إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ عَلِی ع وَ خَدِيجَةُ ع خَلْفَهُ فَلَمَّا أَتَى لِذَلِكَ أَيَّامٌ دَخَلَ أَبُو طَالِبٍ إِلَى مَنْزِلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعَهُ جَعْفَرٌ فَنَظَرَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلِی بِجَنْبِهِ يُصَلِّيَانِ فَقَالَ لِجَعْفَرٍ يَا جَعْفَرُ صِلْ جَنَاحَ ابْنِ عَمِّكَ فَوَقَفَ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنَ الْجَانِبِ الْآخَرِ ثُمَّ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى بَعْضِ أَسْوَاقِ الْعَرَبِ فَرَأَى زَيْداً فَاشْتَرَاهُ لِخَدِيجَةَ وَ وَجَدَهُ غُلَاماً كَيِّساً فَلَمَّا تَزَوَّجَهَا وَهَبَتْهُ لَهُ فَلَمَّا نُبِّئَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَسْلَمَ زَيْدٌ أَيْضاً فَكَانَ يُصَلِّی خَلْفَ رَسُولِ اللَّهِ ص عَلِی وَ جَعْفَرٌ وَ زَيْدٌ وَ خَدِيجَةُ »[2]
در اين حديث سخنی از آنچه در احاديث اهل سنت آمده نيامده است. اما در منابع اهل سنت آمده وقتی که چنين اتفاقی برای پيامبر افتاد، نزد خديجه آمد و گفت: ای خديجه می ترسم چيزی داخل عقلم شده باشد يعنی جنون بر من عارض شده باشد. در ادامه نيز ورقه به خديجه می گويد: اگر می خواهی مطمئن شوی که آنچه نيز پيامبر آمده جبرئيل است يا جن، وقتی آمد سرت را برهنه کن، اگر رفت جبرئيل است و الا جن و شيطان است و او چنين کرد و معلوم شد ملک است.
جای تعجبی دارد که چرا مرحوم مجلسی بعد از بيان اين داستان، حاشه ای بر آن نزده اند . اما مرحوم طبرسی در تفسير سوره مدثر بعد از نقل اين جريان می گويد: « و فی هذا ما فيه لأن الله تعالى لا يوحی إلى رسوله إلا بالبراهين النيرة و الآيات البينة الدالة على أن ما يوحى إليه إنما هو من الله تعالى فلا يحتاج إلى شی‌ء سواها و لا يفزع و لا يفرق»[3] در اين مطلب اشکالی است و آن اينکه خداوند وحی نمی کند به رسولش مگر با براهين روشن و او يقين دارد که آنچه بر او آمده از جانب خدای متعال بوده است و لذا ترسی نداشته و نيازی به رجوع به ديگری ندارد.
عرضه اين روايت به قرآن کريم
1- قرآن کريم نسبت به پيامبر می فرمايد: ﴿ ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى[4] پروردگارت تو را هيچ گاه به خود واگزار نکرده است و به تو خشم نکرد. چگونه ممکن است خدای متعال که اين گونه بر پيامبر اکرم (ص) عنايت دارد در اين لحظه بسيارحساس که می خواهد بار سنگين نبوت را بگيرد او را در ترديد و اضطراب رها می کند !؟ بنابراين اين روايت بر خلاف اين آيه است.
2- قرآن کريم درباره انبياء می فرمايد: ﴿ وکلا فضلنا علی العالمين﴾[5]. اين روايت با اين آيه نيز ناسازگار است زيرا مفاد آن، دلالت دارد بر اينکه حضرت خديجه و ورقه ابن نوفل بهتر از پيامبر وحی را می دانستند.
3- پيامبر اکرم (ص) از آغاز مورد عنايت های خاص الهی بودند به گونه ای که کرامات و خوارق عادات قبل از نبوت ايشان را برای اين امر مهم آماده می نمود. مثلا ابر بر او سايه می اندازد، درخت و بر او سلام کرده بر رسالت او شهادت می دهد. حضرت اميرالمومنين(ع) می فرمايند: « خداوند از اول کودکی پيامبر، اعظم ملک را با او همراه کرده بود تا مکارم اخلاق را به او بياموزد و او را راهنمايی نمايد».
4- اساسا برای نبوت چه يقينی لازم است؟ نبوت اساس دين است لذا نبی در نبوت خويش بايد يقينی پولادين و آهنی داشتبه باشد . آيا يقينی که از سخن همسرش يا ورقه ابن نوفل برايش حاصل شود می تواند به کار بار سنگين رسالت آيد؟


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo