< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 36

بسم الله الرحمن الرحیم

 اطمینان نبی به صدق وحی
 نظر قاضی سعید قمی رحمه الله
 بحث در شرح حدیث توحید شیخ صدوق توسط مرحوم قاضی سعید بود. در باره که توفیق الهی در مورد پیامبران و اینکه هیچ تردیدی ندارند در حقانیت آنچه بر آنها نازل می شود.
 حاصل فرمایش ایشان این شد که براساس این قاعده که اگر مطلبی بدیهی نیست علم به آن اگر دارای سبب باشد از طریق سبب و علت آن حاصل می شود یعنی علم به سبب منشأ علم به مسبب است. و با اضافه به این مطلب که انبیا آنگاه به مقام نبوت نائل شده اند که به مقام نفس کلیه رسیده است و مقام نفس کلیه الهیه عبارت است از کتاب مبین یا لوح محفوظ یا ام الکتاب. کتاب مبین یا و... منشأ علم جبرئیل است که می خواهد پیام رسان به انبیا باشد در نتیجه پیامبر بر اساس و مرتبه وجودی که دارد به سرچشمه و منبأ علم جبرئیل آگاه است و سبب را می داند بنابر این هیچ تردیدی در اینکه آنچه بر او نازل می شود منشأ الهی دارد، ندارد.
 
 تأملی دربیان مرحوم قاضی سعید
 در باره فرمایش ایشان نکاتی است که نیاز با تأمل و ملاحظه دارد:
 مطلب اول
 این قاعده عقلی وفلسفی یعنی علم یقینی به چیزی که دارای سبب است از طریق سبب و علت آن حاصل می شود و گویی را رسیدن به علم یقینی منحصر است در این.
 اگر بگوییم یک راهش این است که از راه سبب میتوان معلول راشناخت، حرف درستی است اما اگر مقصود این باشد کما اینکه ظاهر کلام ایشان اینطور است که علم یقینی قطعی به چیزی از طریق علم به سبب آن به دست نمی آید، حرف درستی نیست و چنین قاعده فلسفی نداریم که علم یقینی به چیزی که دارای سبب است مثل موجودات ماسوی الله ، منحصر باشد در این که سبب آن را بدانیم. درست نیست چون ما مثلا وجدانیات داریم علم به صفات و حالات خود داریم بدون اینکه این علم را از راه علم به سبب به دست آورده باشیم یا مثلا در محسوسات ، چه بسا علتش را بطور شخصی نمی دانیم مثلا یک اثر علمی دیدیم و میدانیم یک اثر متقن علمی است در حالی که سبب آن را هم نمی دانیم کیست.یعنی علم ما به مسبب یقینی است اما علم به سبب نداریم. فکر میکنم در نظر مرحوم قاضی سعید چیزی با چیزی اشتباه شده است چون ما یک قاعده فلسفی داریم که اگر بخواهیم از راه معلول علت را بشناسیم این می شود روش «انی» و یقینی که از این طریق حاصل می شود به پای آن یقینی نمی رسد که معلول را از راه علت یعنی روش«لمی» بشناسیم. این حرف درستی است اما اینجا که حرف ما نیست که بخواهیم علت را از طریق معلول بشناسیم یا بالعکس بلکه اینجا می خواهیم علم پیدا کنیم به چیزی که سبب دارد.
 
 تبصره
 مگر اینکه بگوییم بحث را می بریم در غیر بدیهیات و این مثالهایی که ما زدیم از بدهیهات است و فرمایش مرحوم قاضی سعید در مورد غیر بدیهیات است. چون در این موارد است که راههای دیگر ما را به علم یقینی منطقی نمی رساند.
 
 مطلب دوم
  اینکه تطبیق لوح محفوظ و کتاب مبین بر نفس کلیه الهی در حد احتمال وفرض است وکشف حقیقی یا دلیلی یقینی این را ثابت نکرده است نمی شود به آن یقین حاصل کرد کما اینکه فلاسفه عقل فعال را به جبرئیل در لسان شرع تعبیر می کنند. اما در این مورد نص کامل نداریم. اینها صرف یک نوع اقتراح و پیشنهاد است.دلیلی قطعی بر آن نداریم.
 
  نکته در برخورد با قول بزرگان
  حقیقت همیشه از افراد بالاتر است. سخن هیچ فیلسوفی بر دیگری حجت ندارد. تقلید هم نمی توان کرد زیرا از روات احادیث هم نیستند که بتوان تقلید کرد. روات احادیث ملاصدرا را شامل نمی شود. اگر بناست کسی در عقاید مقلد باشد یا باید از معصوم تبعیت کند یا کسی که آنها او را معرفی کرده اند و این دیگر تقلید نیست بلکه تبعیت است. لذا عارف زده و فیلسوف زده نباید شد بلکه باید معتقد بود.
 
 مطلب سوم
 اینکه قاضی سعید نفس کلیه را بر جسته مطرح کرده است و بزرگ دانسته ،با ادبیات رایج خود فیلسوفان هم سازگار نمی باشد. چون فیلسوفان مراحل وجود را می گویند: عالم لاهوت(اسماء و صفات الهی) عالم جبروت(عقول)عالم ملکوت(نفوس) و عالم ناسوت(عالم ماده). اینها مراتب وجودی را به چهار دسته تقسیم می کنند. فلاسفه بحث عالم جبروت و عقل فعال را بیشتر مطرح می کنند. نفوس مادون عالم عقول است اما مرحوم بیشتر روی عالم نفس کلیه مانور داده است پس ایشان طبق نظر عرف فلاسفه سخن نگفته اند.
 
 مطلب سوم
 جبرئئل معلم بالاتر است یا پیامبر متعلم
 اگر پیامبران و به ویژه پیامبر عظیم الشان اسلام به سرچشمه علم جبرئیل اشراف کامل دارند و چون می دانند از ما یاتی به جبرئیل هم خبر دارند. اینجا سوال می شود پس جبرئیل اینجا چه کاره است؟
 در قرآن کریم می فرماید: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هُدىً وَ بُشْرى‌ لِلْمُسْلِمينَ» و همچنین« و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی علمه الشدید القوی ذو مرة ...» شدید القوی یعنی جبرئیل. در باب « دنی فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی...» اینکه چه کسی دنو پیدا کرد،در اینجا دو تفسیر است یک تفسیر می گوید: پیامبر به خدا چنین نزدیک شد تفسیر دیگر می گوید: جبرئیل به پیامبر چنین نزدیک شده است. همه این آیات بیانگر نقش جبرئیل است در آوردن وحی.
 از آن دقیق تر آن مواردی که از پیامبر سوال کردند مثلا از اصحاب کهف یا ذی القرنین یا قبله یا.. سوال شد و حضرت فرمودند: من منتظر هستم تا وحی بیاید. گاه هم دیر می آمد. و ایشان به جبرییل گفتند که چرا دیر آمدی او می گفت:
 «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا » [1]
 و [ما فرشتگان‌] جز به فرمان پروردگارت نازل نمى‌شويم. آنچه پيش روى ما و آنچه پشت سر ما و آنچه ميان اين دو است، [همه‌] به او اختصاص دارد، و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده است.
 پس این از یک طرف که مواردی داریم در قرآن کریم که پیامبر منتظر جبرئیل بود. مانند جریان تغییر قبله. پس اگر پیامبر می داند منتظر چه چیزی است .
 از آن طرف قضیه شک و شبهه ای نیست که مقام پیامبر بالاتر و برتر از جبرئیل است.« لو دنت قدر امله لحترقت»
 پس چگونه است که جبرئیل هم مادون پیامبر است وهم معلم پیامبر است. و این می شود تناقض .
 از این بالاتر در قضیه خلقت آدم (ع) داریم که ملائکه گفتند: با وجود ما چه نیازی است به خلقت آدم؟ اگر تسبیح گوی می خواهی ما هستیم. خداوند فرمودند: « انی اعلم ما لا یعلمون» سپس برای اینکه ملائکه را قانع کند از مقوله «علّم» وارد شد و «علم الاسماء» را به آنان آموخت. ظاهرآیه هم شامل ملائکه می شود اعم از مقربین و غیر آن. پس حضرت آدم عالم بود حتی به جبرئیل اما همین جبرئیل می شود معلم حضرت آدم علیه السلام.
  در زمان ما هم آن کس که دارای علم اسماء است، حضرت ولی عصر(عج) است. اما باز در شب قدر ملائکه هستند که بر حضرت نازل می شوند و خدمت ایشان ارائه می دهند.
 
 حاصل تناقض
 به حکم آیه اول خلقت آدم، آدم و اولاد طاهرین او می دانند چیزی را که ملائکه نمی دانند و به حکم آنکه فرشتگان بالخصوص جبریل واسطه وحی هستند، پس آنان چیزی را می دانند که انبیاء نمی دانند.
 
 برسی تناقض
 اگر بخواهیم جمع بین این دو دسته ادله به دست می آوریم اینکه ما دلیل نداریم که انبیاء همه آنچه را که می دانستند از طریق ملک بوده است. و دلیل داریم که انبیا حقایقی را بدون واسطه ملائکه دریافت می کردند یعنی بعضی از حقایق را آنان می دانستند بدون جبرئیل. طبق آیه شریفه «وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكيم‌» یعنی همه آنچه انبیا می دانند از طریق ملک نیست. در مورد پیامبر اسلام هم داریم که می فرمودند گاهی موارد خداوند متعال وحی می کند بدون واسطه جبرییل. که پیامبر هم در آن حالات بود که مدهوش می شدند.
  یک سلسله حقایق است که مربوط به عالم بالاست و آنچه انبیا از جبریل مگرفتند مربوط به این ها نیست. انبیاء هم بعد لاهوتی دارند و هم بعد ناسوتی. در این نشئه حسابش با نشئه دیگر فرق می کند. حقایق تاریخ و موارد زندگی اجتماعی این خود از طریق جبرئیل و ملک آمده است. اما سلسله معارفی است که اصلا جبرئیل خبر نداشته است. نه مسائل مربوط به بایدها و نبایدها و حوادث روزگار که توسط جبرئل نازل شده. پس باید تفکیک کرد بین دین دو مقام هم از حیث وجود بالاتر از جبرئیل هستند.
 والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[1] . مريم 64

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo