< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 23

بسم الله الرحمن الرحیم

 فرق نبی ،رسول و امام(محدَّث) در احادیث
 بحث درباره روایاتی بود که در باب فرق ما بین رسول و نبی یا محدث یا امام بیان شده.
 اولین مطلبی که در این روایات در باره ویژگی رسول آمده است این است که در حدیث اول صحیحه زراره تعبیر « ویعاین الملک » آمده است. رسول کسی است که ملک و فرشته وحی را بالعیان مشاهده می کند.
  در حدیث دوم تعبیر « ینزل علیه جبرئیل فیراه و یسمع کلامه » آمده
  در حدیث سوم صحیفه ابو جعفر احور آمده است « الرسول هو الذی یاتیه جبرئیل قبلا فیراه و یکلمه » و در دامه باز درباره مصداق خاص رسول که پیامبر عظیم الشان اسلام هست می فرماید:« جائته یجیئه بها جبرئیل ..» وقتی که پیامبر به مقام رسالت رسید و یکلمه قبلا.
 در حدیث چهارم هم فرموده است « الرسول الذی یظهر له الملک و یکلمه »
  کلام صدر المتالهین را درباره این عبارات خدمتتان عرض کردیم البته ایشان نکات دیگری هم غیر از آن دو تعبیری که بیان شد، دارند از جمله در مورد حدیث دوم که می فرماید: الرسول .. فرموده اند: مقصود این است که جبرئیل برپیامبر تمثل پیدا می کند. همانطور که آیه شریفه سوره مریم می فرماید «فتمثل لها بشرا سویا».
 سویا یعنی: فی اکمل صورت بشر و اجملها .در توضیح این مطالب صدرالمتالهین در ذیل احادیث عرض شد که ما در اینجا یا مسئله تجسم ملک را داریم یا تمثل ملک را و تمثل هم دو فرق دارد اینکه مثل بشری برای ملک فقط در دستگاه بینایی پیامبر یا غیر پیامبر حاصل بشود نه در عالم خارج و دیکری اینکه مثال بشری ملک در عالم خارج تحقق پیدا بکند وهمان مثال بشری چهره به چهره با پیامبر هم گفتگو و هم سخن بشود.در حقیقت ما سه فرض برای این بحث داریم.
 تجسم، امتناع ذاتی یا وقوعی
 عرض کردیم که تجسم باطل است و مستحیل است و عقلا امکان پذیر نیست. اینکه عرض می کنیم امکان پذیر نیست عقلا نمی خواهیم بگوییم مستحیل به ذات است نفی امکان ذاتی نیست که کسی بگوید چه امتنایی دارد ملک و فرشته بر فرض اینکه مجرد هست بر مبنای تجرد داریم صحبت می کنیم واجب الوجود که نیست که خاصیت های وجودیش عین ذاتش باشد، تجردش عین هویتش باشد نه خیر اعطایی است یعنی ممکن الوجود است و اصل وجودش وابسته است تا چه رسد به کیفیت وجودش.
  عرض ما این نیست که امتناع دارد به ذات. عرض بنده این است که تجسم ملک بر مبنای اینکه مجرد است به خصوص جبرئیل که از ملائکه مقرب الهی است، مادی نیست، جسمانی نیست، موجود مجردی است آن هم تجرد عقلی، فراتر از تجرد نفس و مثالی. این نمی شود که جسم شود چرا؟ دلیل بر این امر این است که محال عقلی به لحاظ وقوع است و عقلا محال است نه محال به ذات. محال غیری است محال وقوعی است.
 نکته:
  چرا این ممتنع به غیر و ممتنع وقویی است؟ یک نکته این است که وجود هر موجود ممکنی و صفات او، مراتب وجودی او به اراده حکیمانه الهی تحقق پیدا می کند یعنی « اذا اراد الله شیء ان یقول له کن فیکون » این اراده جزاف نیست و اراده حکمی ،عالمانه و حکیمانه است.
 حکمی و عالمانه و عادلانه یعنی چه؟ یعنی کل شیء یقع فی موقعه. یعنی یک نحوه قابلیت، شایستگی برای هر موجودی در نظام علمی هست و آن نظام علمی که احسن هست و روی حساب است وملاک است او تبلور عینی پیدا می کند. نظام عالم عیب هر چه هست از ملائکه گرفته تا موجودات نفوس تا موجودات طبیعی هر چه هست.همه اینها تبلورفتعین و تجلی نظام علمی است .
 خداوند فاعل علمی است یعنی در مرحله ذات علم دارد و آن علم ذاتی تبلور عینی پیدا می کند. این نمی شود که جزاف باشد اگر جزاف باشد نقص است و نقص درساعت ربوبی که نظام نظام احسن است و وجود اقدس الهی اتم واکمل است راه ندارد. بنابر این این را در نظر بگیریم که این طور نیست که اشعری مسلکی هر کاری که بخواهد می تواند بکند یعنی بدون حساب و کتاب. «الله خالق کل شیء» و در آیه دیگر می فرماید:« الله الذی احسن کل شیء خلق » احسن است « لله الاسماء الحسنی » اسماء حسنی مخصوص خداست. خوب یکی از اسماء خدا این است که فاعلیت، فاعلیت حکمی عن عدل، علمی و روی حساب باشد. لذا بالعدل قامت السماوات و الارض شهد الله لا ....قائم بالقسط. حالا این موجودی که فرشته است، جبرئیل است یک مرتبه وجودی بالایی دارد چون مجرد است، مجرد نسبت به ماده بالاتر است چون ماده مکان می خواهد، زمان می خواهد، متغیر است و موجود مجرد بی نیاز از زمان، مکان است و منزه از تغیّر است لذا ثبات دارد.
  وقتی موجود مجرد مرتبه آن بالاتر است، آن هم در عالی ترین مرتبه. تجرد که گفتیم تجرد عقلانی مثل جبرئیل که از ملائکه مقرب الهی است بر اساس شایستگی جایگاه مناسب خلق شده وگزاف نیست. همین طور که نیامده اند رای بگیرند و با قیام و قعود بگویند هر کسی کجا رود.
 اگر ما نظام و فعل خدا را احسن بدانیم که می دانیم، تبلور نظام علمی است که احسن است این قطعا بر اساس یک جایگاه مناسبی است که پیدا کرده است. از آن جایگاه بخواهد نزول کند یعنی تبدل پیدا کند که ینقلب عن مجرد جسما مادیا. چون جایگاه وجودی موجودی بخواهد افت کند اگر موجود موجود مختار است تابع رفتار اوست. بله ممکن است افرادی بر اثر سوء اختیار سقوط کند. چون ثبوتا و بقاءً علت تامه می خواهد و علت تامه بقاء قابلیت و عنایت فاعل است. از جانب خدا فیض دائمی است هیچ گونه تغیر و تحولی نیست و همیشه فیض بخش است و علمش همیشه مطلق است.رحمتش همیشه واسع است و حدی ندارد و اما اگر در قابل تغییری رخ داد ممکن است از جایگاهش پایین بیفتد. به خاطر این نیست که در نظام فاعلی تغییر ایجاد شده،نظام فاعلی ثابت است ازلا و ابدا اما این علت تامه مرکب است از فاعل تام و قابل. قابل هم حدوثا و بقاءً.
 پس می شود موجودی از جایگاهش افت کند و بیفتد پایین اما در جبرئیل این نیست، در ملائکه این نیست، ملائکه معصوم هستند. «لا یعصون الله ما امره». بنابر این جبرئیل چه وجهی دارد که بخواهد جسم شود و سقوط کند. وجهی برای سقوطش ندارد.
 ممکن است کسی بگوید : خرق عادتی، چه ضرورتی دارد حالا علما در بحث فقه می گویند که اگر مندوحه هست مثلا کذب جایز است یا نه می فرمایند: اگر مندوحه باشد و توریه می کنند نه. حالا اگر تمثل هست به تجسم نمی رسد؟ چه ضرورتی است؟ وحی را بیاورد به صورت بشریه، ابلاغ بکند به نبی من طریق تمثل لا تجسم. چه ضرورتی است؟
 نه به عنوان اولی نه به عنوان ثانوی هیچ گونه وجهی برای اینکه کسی فرض کند که یتبدل جبرئیل من کونه مجرد الی موجود مادی جسمانی وجود ندارد. این می شود ممتنع یعنی معلول بدون علت. علت تامه می خواهد که این تبدل کند. یا باید خودش قابلیتش را از دست بدهد، تغییری در رفتار و جایگاهش به وجود بیاید که نشده یا یک مصلحتی که آقا این وحی باید به پیغمبر برسد یا نه؟ بله اگر به شکل بشر باشد این را می رساند. پس ناچاریم که جبرئیل را بشر کنیم که این وحی را برساند و دوباره برود سر جای خودش. می گوییم نه چنین اضطراری وجود ندارد. مصلحت هدایت تامین می شود بدون تجسم با تمثل.
  پس درباره تجسم راه بسته است، امتناء دارد. ممتنع بر اساس نکاتی که گفته شد یعنی معلول بدون علت چون فاعل که جذاف نیست. بله اگر کسی اشعری مسلک باشد می گوید من به حرفهای شما ایمان ندارم و اراده خدا جذاف است و بی حساب و کتاب است که این نقص است.
 یک وجه دیگری داریم برای امتناء تجسد جبرئیل که باز هم محال است. چرا؟ برای اینکه جبرئیل شانش ومسعولیت و رسالتش حمل وحی است. اما «انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم». این جبرئیل تحمل کشیدن این بار ر دارد یعنی ضرفیت وجودی او جوری است که خداوند متعال او را در بین فرشتگان برای حمل این بار سنگین برگذیده است. خوب حالا اگر بخواهد تبدیل به جسم شود چگونه می تواند این بار سنگین را بیاورد؟ مثل اینکه باری را بر تریلی غول پیکر می کنند را بر ژیان بکنند که له می شود و نمی تواند بکشد. وقتی خدای متعال برای کوه تجلی کرد چه به سر کوه شد؟ «جعله دکی». لذا فرشته وحی گذاف نیست این از مرتبه وجودی تجرد عقلانی یعنی مرتبه بالا می تواند این بار سنگین را حمل کند و به خدمت پیغمبر بیاورد. خوب اگر او بخواهد برگردد و بشود ماده نمی تواند این کار را بکند. پیامبر هم با آن حقیقت قدسی و ملکوتی و عقلانیش وحی را می گیرد که بالاتر از جبرئیل است از نظر مقام وجودی.
  اگر شما از این زاویه هم نگاه کنید که پیامبر بخواهد یک موجود جسمانی هم بشود این را نمی تواند تحمل بکند لذا این هم یک محذور دیگری است برمسئله تجسم عمل اما تمثل این مشکلات را ندارد. ؟ چون جبرئیل حقیقتش همان جبرئیل است یعنی ظهر للنبی او غیر نبی فی مثل ای فی شکل و صورت بشر. یعنی ظهور این گونه پیدا می کند.
 نظر صحیح در تمثل (نظر مرحوم صدرا)
 کدام یک از تمثل درست است؟ ان که صدرالمتالهین فرمودند و از این روایات استفاده کرد که فرمود: آن حقیقتی که در وجود پیامبر تبلور پیدا کرده است در قدم اول تمثل برزخی پیدا می کند، در خیال پیغمبر صورتی برایش پیدا می شود مثل وقتی که در خواب صورتی می بینیم. در مرحله سوم تمثل حسی پیدا می کند یعنی از مرتبه وجود خیالی پیغمبر به مرتبه حسی می آید وبرای اومحسوس می شود واز اینجا به خارج می رود که در روایت دوم فرمود: « هواءصافی» این هواء صافی می شود مظهر آن صورت یعنی پیغمیر با چشمهای خودش نگاه می کند آن صورت بشری جبرئیل را.
 نکته ای علامه طباطبایی
 ولی مرحوم علامه در ذیل این بحث یک حرفی دارد که طلایی است و یک حرف دیگری دارد که مِسّی است. در تفسیر آیه « فتمثل لها بشر سویا» [1] می فرمایند:
 (كلام في معنى التمثل)
 كثيرا ما ورد ذكر التمثل في الروايات، و أما في الكتاب فلم يرد ذكره إلا في قصة مريم في سورتها قال تعالى: «فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا»
  الآية:- 17 من السورة، و الآيات التالية التي يعرف فيها جبريل نفسه لمريم خير شاهد أنه كان حال تمثله لها في صورة بشر باقيا على ملكيته و لم يصر بذلك بشرا، و إنما ظهر في صورة بشر و ليس ببشر بل ملك و إنما كانت مريم تراها في صورة بشر.
 فمعنى تمثله لها كذلك ظهوره لها في صورة بشر و ليس عليها في نفسه بمعنى أنه كان في ظرف إدراكها على صورة بشر و هو في الخارج عن إدراكها على خلاف ذلك.
 و هذا هو الذي ينطبق على معنى التمثل اللغوي فإن معنى تمثل شي‌ء لشي‌ء في صورة كذا هو تصوره عنده بصورته و هو هو لا صيرورة الشي‌ء شيئا آخر فتمثل الملك بشرا هو ظهوره لمن يشاهده في صورة الإنسان لا صيرورة الملك إنسانا، و لو كان التمثل واقعا في نفسه و في الخارج عن ظرف الإدراك كان من قبيل صيرورة الشي‌ء شيئا آخر و انقلابه إليه لا بمعنى ظهوره له كذلك.
 و استشكل أمر هذا التمثل بأمور مذكورة في التفسير الكبير و غيره.
 أحدها: أن جبريل شخص عظيم الجثة حسبما نطقت به الأخبار فمتى صار في
  مقدار جثة الإنسان فإن تساقطت أجزاؤه الزائدة على مقدار جثة الإنسان لزم أن لا يبقى جبريل، و إن لم تتساقط لزم تداخلها و هو محال.» [2]
 
  روایات ذکر تمثل زیاد وارد شده ودر آیات بعدی که جبرئیل دارد با حضرت مریم صحبت می کند بهترین شاهد است که ایشان از حالت قبلی خودش تضعیف پیدا نکرده و همچنان جیرئیل است، همچنان رسول خداست و حالا یک شکل صورت بشری پیدا کرده. صورت بشر دارد ولی خودش بشر نیست و همچنان ملک است واین فقط در دستگاه ادراکی مریم شکل بشر داشت (این مطلبی است که نمی توان آن را قبول کرد) خارج را اگر به خارج نشئه عقلی بگیریم درست است وجبرئیل ظهور بشری دارد و اگر خارج را به خارج این هوا و عالم طبیعت بگیریم
 این حرف درست نیست. این با مجموعه آن ادله که داریم از جمله این روایاتی که گفته شد جور در نمی آید که صرفا بگوییم در دستگاه بینایی است.این مطلب با معنای لغوی تمثل هم سازگار است که این است معنای آن: فقط تصور به این صورت پیدا می کند وخودش، خودش است. ما هو هو را قبول داریم اما اینکه فقط در دستگاه بینایی او این شکل پیدا می شود را قبول نداریم. شیء سر جای خودش است نه اینکه تمام شد مثل آبی که بخار شود نه این جور نیست.
  یک فرض در ذهن شریف علامه آمده و آن دیگری را رد کرده و این فرضی که ایشان رد می کند را ما قبول داریم چون بحث، بحث، تبدل است اما در جای خود بودن وظهور برای دیگری به صورت بشر پیدا کردن یک احتمال دیگری هم دارد. یک احتمال این است که در دستگاه بینایی پیدا شود و هیچ ما بازاء نداشته باشد ومظهری نداشته باشد. می توانیم بگوییم می تواند مظهری هم داشته باشد.
 اگر دلیل داریم که این صورت را حضرت ایجاد می کند،ایرادی ندارد و حتی بگوییم خود فرشته اینکار را می کند اما به اذن خدا. اما ظواهر هم همین را می گوید. داستان دحیه کلبی و قوم لوط و... این را میگوید . اگر ما این ادله وقرائن را نداشتیم حرف ایشان را می پذیرفتیم و مشکلی پیش نمی آید .
 فخر الدین رازی در مفاتیح الغیب چند اشکال را در اینجا آورده است که مرحوم علامه هم جواب داده و می فرماید مبنای اشکال ها این است که تبدل گرفته اند و خیال کردندجبرییل تبدل کرده است به موجود بشری در حالی که تبدل نیست و خود آیه هم فرموده است« فتمثل لها بشرا سویا»
  این حرف علامه درست اما اینکه چگونه و در کجا تمثل یافته است را باید درست کنیم. آیا فقط در حس نبی تمثل پیدا کرده است یا تمثل یعنی مثل بشری جبرئیل تحقق یافته در عالم خارج و نبی و غیر نبی هم احیانا او را دیدند.مجموعه ظواهر بیان دوم را می گوید.
 بنابر این آنچه مرحوم صدرا در این مورددر شرح اصول کافی فرموده هم به لحاظ عقل وهم به لحاظ نقل است حرف متینی است.
 و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[1] . سوره مریم
[2] . الميزان في تفسير القرآن، ج‌14، ص: 36

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo