1404/03/11
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
نقد و بررسی نظریه قرب الهی
سخن در بررسی نظریه قرب الهی در ملاک و معیار اخلاق بود. در این جلسه به ارزیابی این نظریه می پردازیم. در ابتدا به عنوان مقدمه دو شاخص ملاک اخلاقی را مرور می کنیم:
1. ملاکی که برای اخلاق تعیین می شود باید عمومیت داشته باشد و تنها شامل دینداران نباشد.
2. جنبه متعالی داشته باشد و صرفا امری جنبه فردی نباشد.
هر دو بیانی که شهید مطهری ارائه کردند، هم در کتاب «فلسفه اخلاق» و هم «نقد بر مارکسیسم» این دو شاخص در آنها وجود داشت. نظریه پرستشی که بیان کردند با این توضیح که در سطح ضمیر ناخودآگاه و ضمیر خودآگاه مورد نظر باشد، جنبه عمومیت و تعالی را داشت، البته اشکالی که بیان شد این بود که این ملاک، ملاک نهایی نیست، چرا که این سوال هنوز باقی است که «چرا خضوع قلبی در مقابل کمال مطلق حسن دارد؟». آنچه در کتاب نقد بر مارکسیسم بیان شد، دیگر این نقیصه را هم نداشت. ایشان در آنجا ملاک خیر و شر اخلاقی را به فطرت و سرشت انسانی برگرداندند.
نظریه آیت الله مصباح که با تعابیر مختلفی از آن یاد شده است (سعادت حقیقی، کمال مطلق و قرب الهی) هر چند شاخص دوم یعنی جنبه تعالی را دارد، اما از آنجا که عنصر نیت و قصد را در فعل اخلاقی دخیل می داند، نظریه ای فراگیر که دیندار و غیر دیندار را شامل شود نخواهد بود. نظریه ایشان برای کسی مطرح است که ابتدا خدا را قبول داشته باشد و بشناسد و مومن به او باشد و بعد فعلش را به قصد قربت انجام دهد. قربت با نیت حاصل می شود و اگر نیت نباشد، هر چند فعل خوب باشد، اما ارزشی نخواهد بود.
باز تقریری بر نظریه قرب الهی
با بیان نکته هایی در مورد نظریه قرب الهی می توان این ملاک را به عنوان ملاک اخلاق پذیرفت.
1. ملاک، کمال مطلوب انسان و سعادت حقیقی او است، لذا هر فعلی که در جهت دستیابی به این ایده و کمال مطلوب موثر باشد خوب و پسندیده است و اگر نقش سلبی داشته باشد بد و ناپسند است.
2. کمال مطلوب و سعادت حقیقی انسان در گرو این است که قابلیت و استعدادهایی که در انسان به ودیعه نهاده شده را به شکوفایی برساند. و به عبارت دیگر به خداوند که کمال مطلق است نزدیک شود و تقرب جوید، زیرا کمال مطلق جز خداوند نیست.
3. افعال مورد رضایت خداوند افعالی هستند که خداوند آن ها را تشریع کرده است و متعلق اراده تشریعی الهی قرار دارد.
4. از کجا اراده تشریعی الهی را بفهمیم؟ دو راه وجود دارد: یکی عقل و دیگری نقل وحیانی است. بخشی از تشریع را عقل می فهمد و اینها همان است که خدای متعال اراده کرده است، اما بخش عظیمی را انسان نمی فهمد که باید از طریق وحی آگاه شود.
5. تصدیق و قبول خوب و بدهای عقلانی همگانی است و بحث ملاک اخلاق در آنها اولویت دارد، چون نقل های وحیانی هم متوقف بر اینها است.
6. مقوله نیت یعنی اینکه کار خوبی را انجام می دهد و یا کار بدی که ترک می کنم، یا به خاطر که آن کار خوب است انجام دهد و یا اینکه بگوید چون خدا راضی است انجام می دهم. نیت در حسن فعلی افعال اخلاقی نقش ندارد، اما در حسن فاعلی آنها نقش آفرین است. مثلا همین که راست بگویید و دروغ نگوید، فارغ از اینکه نیت وی چه بوده است، کار خوبی انجام داده است. نیت فرد هر چه باشد، نقشی در حسن فعلی او ندارد. اما اگر حسن فاعلی را می خواهد داشته باشد، باید آن عمل را به نیت صحیح انجام دهد.
بنابراین دستیابی به کمال مطلوب و سعادت حقیقی که ملاک اصلی اخلاق است در گرو همراه بودن حسن فعلی با حسن فاعلی است و با حسن فعلی تنها به دست نمی آید.
7. فعل اخلاقی دو گونه است: یا جوارحی و یا جوانحی است. فعل اخلاقی جوانحی مانند ایمان و نیت است. نیت هم خود گونه ای از افعال است، زیرا اختیاری است اما مربوط به باطن است. فعل های جوانحی نسبت به فعل جوارحی ارجحیت دارد، به همین خاطر فرمود: «نیت المومن خیر من عمله».
8. با توجه به دو عنصر حسن فعلی و حسن فاعلی در اخلاق می توان برای اخلاق دو مرتبه کف و سقف یا مرحله ابتدایی و مرحله نهایی در نظر گرفت.
9. بهره مندی از مرتبه ابتدایی اخلاق همگانی است و از حسن فعلی برخوردار شوند، یعنی نه ایمان به خدا و آموزه های دینی شرط آن است و نه کفر مانع آن می باشد، مثلا وفای به وعده خوب است از هر کسی که صادر شود. این بدان خاطر است که همان گونه که بیان شد، حس فعلی در افعال اخلاقی لابشرط است. ولی مرتبه نهایی اخلاقی که منوط به نیت خوب داشتن است در مورد خداپرستان و مؤمنان امکان پذیر است و در مورد ملحدان و شکاکان با مشکل مواجه می شود، زیرا قصد قربت در مورد آنها منتفی است. این بدان خاطر است که این حسن هر جا باشد ریشه آن به اراده تشریعی الهی بر می گردد، چرا که هر چه در تکوین باشد به اراده تکوینی الهی است.
10. اگر فردی فعل خوبی را به قصد اهداف شهوانی انجام دهد، فعلش تنها حسن فعلی دارد و دیگر ارزش فاعلی ندارد.