« فهرست دروس
درس کلام استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1404/02/28

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

 

موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی

 

نظریه پرستش در ملاک و معیار رفتارهای اخلاقی

شهید مطهری این دیدگاه را در بحث ملاک رفتارهای اخلاقی برگزیده اند. همان طور که گفته شود افعال اخلاقی به افعالی گفته می شود که همه انسان ها فارغ از دین و گرایش و اعتقادات، آنها را خوب و یا بد می دانند. ما به دنبال آن هستیم که بدانیم چرا این خوبی ها و بدیها همگانی است، و آنچه نهایتا حسن و قبح مربوط به آنها می شود چیست؟

ملاک، چیزی است که اساس و علت حکم به آن بر می گردد. و در بحث ما آن چیزی است که راستگویی، عدالت، وفای به وعده و ... چون آن را بر می گردند، خوب هستند. در جلسات گذشته ملاک های مختلفی بیان شد. شهید مطهری این ملاک را پرستش خدا می دانند. بر طبق نظر وی راستگویی قالب و مصداقی از پرستش الهی است و بدان جهت خوب است. بقیه خوبی ها هم چنین است. نقطه مقابل آن طغیان در برابر خداوند است که منشا همه بدی ها است. اینکه انسان ها مثلا دروغ گویی را بد می دانند بدان خاطر است که در نهایت به طغیان در برابر خداوند بر می گردد.

شهید مطهری در بررسی نظریه پرستش، ابتدا به بیان معنای پرستش می پردازد و می فرماید: اگر پرستش را در رفتارهای معروفی مانند نماز، روزه، حج و ... بدانیم، تعریف پرستش واضح است، اما حقیقت عبادت چیز دیگری است که این افعال همه جلوه های آن هستند. مؤلفه های عبادت چیست؟ شهید مطهری چند ویژگی را به عنوان ارکان عبادت بیان می کنند: توجه کردن به خدا، تقدیس و التجاء، و استعانت از خداوند. اینها آن چیزی است که عبادت را به وجود می آورند. ایشان می فرمایند: «بزرگ ترین و شریف ترین و با عظمت ترین حالت انسان همین حالت پرستشانه است».

 

پرستش چیست؟

شهید مطهری در این باره می فرمایند: «همان‌طور كه در باب زيبايى گفتيم، اولين سؤال اين است: پرستش چيست؟ پرستش را تعريف كنيد، جنس و فصلش را بگوييد، تحليل كنيد، اجزاء و عناصر تشكيل‌دهنده آن را بگوييد. اگر مقصود از پرستش، اعمال پرستشانه انسان باشد يعنى آن كارهايى كه انسان به عنوان پرستش انجام مى‌دهد، مثلًا نماز مى‌خواند، روزه مى‌گيرد، حج مى‌كند، دعا مى‌خواند، صله ارحام مى‌كند براى خدا؛ اگر مقصود اعمال عبادى انسان باشد، توضيحش خيلى روشن است. عبادت مثلًا يك نوعش نماز است، نماز هم يك سلسله سخنها و اعمال و نيتهاست: ركوع است، سجود است، قيام است، ذكر و غيره است. ولى اگر پرستش، يك حقيقتى باشد كه اين اعمال كه از طرف خداى متعال براى ما معين شده در واقع شكل دادن و قالب ساختن براى آن حقيقت و آن تجلّى فطرى است كه در ما وجود دارد، و به عبارت ديگر شكل و قالب و اندامى است كه براى ما تعيين كرده و ساخته‌اند براى يك حقيقت كه در ما وجود دارد، حقيقتى كه ما چه بفهميم و چه نفهميم، چه توجه داشته باشيم و چه توجه نداشته باشيم در عمق فطرت ما وجود دارد، آرى اگر پرستش اين باشد- كه همين هم هست- تعريفش يك تعريف ساده‌اى نيست.

همان‌طور كه قبلًا عرض كرديم، فيلسوفان از تعريف عدالت اظهار عجز مى‌كنند، از تعريف زيبايى- كه به قول آنها غريزه‌اى است از غرايز بشر- اظهار عجز مى‌كنند، حتى از تعريف علم اظهار عجز مى‌كنند. شما اگر سراغ كتب فلاسفه برويد مى‌بينيد صد جور علم را تعريف كرده‌اند. يكى مى‌گويد: علم از مقوله كيف است، ديگرى مى‌گويد: از مقوله اضافه است، سومى مى‌گويد: اصلًا داخل در هيچ مقوله‌اى نيست و ... تعريف كردن كار آسانى نيست، ضرورتى هم ندارد. ما وقتى بخواهيم وجود يك حقيقتى را درك بكنيم، توانستيم تعريف كنيم تعريف مى‌كنيم، نتوانستيم نه. ولى همين‌طور كه در عين اينكه نمى‌توانيم زيبايى را تعريف كنيم يك چيزهايى در حول و حوش آن تشخيص مى‌دهيم، در پرستش هم امورى را تشخيص مى‌دهيم. در پرستش، توجه هست، تقديس هست «1». در عبادت، حمد و ستايش به كمالات هست. همان‌طور كه يك بلبل وقتى در مقابل گل قرار مى‌گيرد حالت ستايشگرى به خود مى‌گيرد، انسان آن حقيقت معبود را در عبادت ستايش مى‌كند.

در عبادت، خارج شدن از محدوده كوچك خودى، خارج شدن از محدوده آمال و تمنّيات كوچك، محدود و موقت هست؛ و به عبارت ديگر در عبادت، انسان از دايره تمنيات و آمال كوچك خارج مى‌شود. در عبادت التجاء هست، انقطاع هست. در عبادت استعانت و نيرو گرفتن و كمك خواستن هست. در عبادت واقعا انسان از محدوده خودخواهى‌ها، خودپرستى‌ها، آرزوها، تمنّيها و امور كوچك پرواز مى‌كند و بيرون مى‌رود. معنى تقرّب هم همين است. وقتى مى‌گوييم نماز مى‌خوانيم قُرْبَةً الَى اللّه، اين لفظ يك تعارف نيست، بلكه يعنى واقعا انسان در حال نماز از اين محدوده كوچك پرواز مى‌كند به سوى حق.

پس ضرورتى ندارد كه ما خودمان را خسته كنيم و بخواهيم عبادت را يعنى آن تجلّى خواست روحى بشر را تعريف كنيم، ولى همه اينها در عبادت وجود دارد.

بزرگترين، شريف‌ترين، باشكوه‌ترين و باعظمت‌ترين حالت انسان آن حالت پرستشانه‌اى است كه به خود مى‌گيرد.

 

پرستش آگاهانه و پرستش ناآگاهانه

آيا پرستش منحصر به پرستش آگاهانه انسان است؟

مطلب ديگر: در باب زيبايى گفتيم آيا زيبايى- همچنان كه افراد كم‌اطلاع فكر مى‌كنند- امرى است وابسته به غريزه جنسى حيوانات، و فقط نسبت به جنس مخالف احساس مى‌شود؟ يا توسعه دارد، همه طبيعت را فرا مى‌گيرد؛ از طبيعت بالاتر، معانى ذهنى را فرا مى‌گيرد مثل آنچه كه در فصاحت و بلاغت و شعر و غيره مثال زديم؛ و از اين هم بالاتر زيبايى معقول را فرا مى‌گيرد، زيباييهايى كه بالاتر از حد حس و حد خيال و غيره است. گفتيم البته بالاتر است. مى‌بينيد در دعا مى‌خوانيم: «اللّهُمَّ انّى اسْأَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِاجْمَلِهِ وَ كُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ» پروردگارا ما از تو مسئلت مى‌كنيم، از زيبايى و جمالت. متكلمين اسلامى در باب صفات خداوند اصطلاح كرده‌اند صفات ثبوتيه و صفات سلبيه. ولى ديگران- مخصوصا عرفا- اصطلاحشان صفات جماليه و صفات جلاليه است. بجاى صفات ثبوتيه مى‌گويند صفات جماليه و بجاى صفات سلبيه مى‌گويند صفات جلاليه. اين براى آن است كه جمال و زيبايى حقيقتش آنجاست، آنچه در اينجا هست جلوه‌اى است از آنچه در آنجا هست.

عين اين مطلب در باب پرستش هست. آيا پرستش منحصر به انسان است و فقط انسان است كه خدا را پرستش مى‌كند، آنهم بعضى از انسانها؟ گفتيم نه، اولًا آن پرستش آگاهانه است كه بعضى انسانها پرستش مى‌كنند و بعضى نمى‌كنند؛ ناآگاهانه همه پرستش مى‌كنند، بلكه پرستش حقيقتى است كه در همه موجودات عالم وجود دارد و موجودى در عالم نيست كه پرستنده حق نباشد. اين سخن قرآن است كه ذره‌اى از ذرات عالم نيست كه پرستنده حق نباشد، همچنان كه انسانى نيست- و لو ناآگاه- كه پرستنده حق نباشد. تنها شما خدا را تسبيح نمى‌كنيد و حمد و ثنا نمى‌گوييد، همه اشياء خدا را تسبيح مى‌كنند و حمد و ثنا مى‌گويند. در اين زمينه آياتى داريم:

﴿سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾.

﴿سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾

﴿يُسَبِّحُ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾

﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ﴾

آيه ديگر: ﴿وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ﴾ هيچ چيزى در عالم نيست، ذره‌اى در عالم نيست مگر اينكه مسبّح و حامد پروردگار است. شما انسانها تسبيح و عبادت و پرستش آنها را درك و فهم نمى‌كنيد، و الّا هيچ موجودى در عالم نيست كه پرستنده ذات حق نباشد.

البته قبول دارم كه سطح مطلب خيلى بالاست ولى خواستم عرض بكنم كه منطق قرآن اين است. پس پرستش در منطق قرآن منحصر نيست به پرستش آگاهانه انسان كه شايد در بسيارى از انسانها ناقص‌ترين اقسام پرستشهاست كه مثلًا بايستيم رو به قبله، دو ركعت نماز بخوانيم در حالى كه روحمان در نماز اصلًا وجود ندارد بلكه جاى ديگر مشغول كار ديگر است، يك خم و راست ظاهرى مى‌شويم.

فارابى فيلسوف معروف اسلامى- كه در هزار و صد سال پيش مى‌زيسته و اخيرا به مناسبت هزارمين سال ولادتش، ايران و غير ايران دارند از او بسيار تجليل مى‌كنند- جمله‌اى دارد، مى‌گويد:

صَلَّتِ السَّماءُ بِدَوَرانِها وَ الْارْضُ بِرَجَجانِها وَ الْمَطَرُ بِهَطَلانِهِ وَ الْماءُ بِسَيَلانِهِ.

مى‌گويد: آسمان كه گردش مى‌كند آن گردشْ نماز و عبادت و پرستش آسمان است و زمين كه تكان مى‌خورد همين‌جور، باران كه ريزش مى‌كند آن ريزشْ پرستش اوست، آب كه جريان پيدا مى‌كند آن جريانْ پرستش و عبادت اوست.

از اين مطلب هم صرف‌نظر مى‌كنيم براى اينكه قبول دارم كه مطلبى است در سطحى خيلى بالاتر. همين قدر خواستم عرض كرده باشم، تا وقتى مى‌گوييم هر كار اخلاقى خودش يك عمل پرستشانه است، فكر ما فورا متوجه پرستشهاى آگاهانه‌اى كه ما خودمان به حسب تكليف انجام مى‌دهيم نشود. به‌هرحال اين خودش يك حقيقتى است و اهل باطن، اهل دل مدعى هستند كه اگر انسان در مراتب كمالات معنوى پيش برود و به قول آنها اگر گوش دلش باز بشود، تسبيح و تحميد موجودات را درك مى‌كند و مى‌شنود.

جمله ذرات عالم در نهان / با تو مى‌گويند روزان و شبان‌

ما سميعيم و بصير و با هُشيم / با شما نامحرمان ما خامشيم‌

چون شما سوى جمادى مى‌رويد / محرم جان جمادان كى شويد

اين مسئله كه شعور از مختصات انسان و حيوان نيست، در گياه‌ها هم هست و حتى منحصر به گياه‌ها هم نيست، در جمادات هم مرتبه‌اى از شعور وجود دارد، جزء مسائلى است كه در علم امروز مطرح است و طرفدارانى دارد كه معتقدند هر ذره‌اى از ذرات عالم در حد خودش از درجه‌اى از شعور بهره‌مند است»[1] .

 

خلاصه کلام شهید مطهری

1. موضوع بحث ما ملاک افعال اخلاقی انسان است؛ افعالی که اخلاقی بودن آنها مورد قبول همه انسان ها است.

2. مدعا این است که ملاک افعال اخلاقی انسان، پرستش خداوند است.

3. توجه به خداوند و ستایش او از مؤلفه های عبادت هستند که به تقرب به خداوند بر می گردد.

4. افعال اخلاقی، قالب های رفتاری پرستش خداوند می باشند.

5. پرستش دو گونه است: آگاهانه و ناآگاهانه. انسان فطرتا خداشناس و خداپرست است، حتی فرعون هم به حسب فطرت، خدا را می شناخت و پرستش می کرد، اما ناآگاهانه. .

6. انسان دارای دو ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه است و بخش عظیم آن بخش دوم است.

7. پرستش ناآگاهانه به انسان اختصاص ندارد بلکه شامل همه موجودات است.

8. احکام الهی بخشی فطری و بخشی غیر فطری اما مرتبط با آنان است.

9. اگر پرستش انسانی آگاهانه باشد و غیر از معرفت فطری، معرفت حصولی هم داشته باشد و با نیت خالص آنها را انجام دهد، این یک گونه از پیدایش توسعه در عبادت است. توسعه دیگر شامل افعالی می شود که در شریعت عبادت به شمار نمی آید، اما برای این فرد عبادت خواهند بود.

10. ممکن است اشکال شود که اهل عبادت هم برای بهشت و جهنم عبادت می کنند و به دنبال سود هستند. در این باره می گوییم بله عبادت در اسلام چند گونه است و قله آن عباداتی است که فقط برای رضای خدا انجام می شود.

 


[1] مجموعه آثار، شهید مطهری، ج22، ص452- 453.
logo