1404/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
سه دیدگاه در رابطه با ترکیب جامعه و افراد در کلام شهید مطهری
گفته شد در مورد جامعه و فرد و اینکه کدام اصیل و دیگری اعتباری است، چند دیدگاه بیان شده است:
1. اصالت فرد افراطی: برخی برای جامعه هویت واقعی قائل نیستند و اصالت را تنها به فرد می دهند و جامعه را صرفا امری اعتباری می دانند. آنان معتقدند هیچ هویت اجتماعی وجود دارد. پیروان لیبرالیسم این دیدگاه را برگزیده اند.
2. اصالت جامعه افراطی: نقطه مقابل دیدگاه اول این دیدگاه است که قائل است جامعه اصیل است و فرد، هیچ هویتی وراء جامعه ندارد. اینان معتقدند افراد جامعه هر چند واقعیت دارند، اما همانند ظرف های خالی هستند که همه هویت خود را از جامعه دریافت می کنند. اجمالا نقد این دیدگاه این است که داشته های فطری و خدادادی انسان را انکار کرده است. انسان علاوه بر جسم، یک هویت فطری هم دارد که سرمایه اولیه او به شمار می رود.
3. اصالت جامعه و فرد: برخی دیگر قائل هستند که هم دیدگاه اصالت جامعه و هم دیدگاه اصالت فرد از جهتی درست و از جهتی نادرست هستند. از این جهت که افراد، وراء جامعه دارای هویت مستقل هستند، حق با دیدگاه اصالت فرد است و از این جهت که جامعه هم برای خود یک هویت واقعی و مستقل دارد، حق با طرفداران اصالت جامعه است. در این دیدگاه ترکیب جامعه و افراد همانند ترکیب طبیعی نیست که اجزا هویتشان را از دست می دهند. رابطه آنها با هم رابطه حقیقی است و اثر جدیدی هم دارند. این اجزا هویت خود را دارند اما در ارتباط حقیقی که با اجزا دیگر دارند یک اثر جدید بر آنها بار می شود.
دیدگاه صحیح: اصالت فرد و جامعه
دیدگاه صحیح دیدگاه سوم است زیرا انسان وقتی به دنیا می آید، سرمایه های دارد و خالی خالی نیست. این سرمایه ها البته می تواند افزوده شود و رشد پیدا کند. انسان هم احساسات فطری و هم بینش های فطری دارد: «﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾»[1] و «﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّه﴾».[2]
بنابراین آن گونه که قائلین به اصالت اجتماع می گویند، خالی و صفر بودن هویت انسان پیش از اجتماع صحیح نیست، بلکه انسان گرایش هایی دارد.
آیه شریفه: «﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون﴾»[3] ، ناظر به علم حصولی است. شهید مطهری می فرماید: وقتی انسان به دنیا می آید اساسا ذهن ندارد، مفاهیمی که به تدریج برای او شکل می گیرد، باعث تشکیل شدن ذهن در او می شود. « انسان در ابتدا فاقد ذهن است، بعد به تدريج صور ذهنيه برايش تهيه مىشود و تصوراتى از اشياء و تصورى از خود و تصوراتى از حالات نفسانى خود برايش حاصل مىشود و تشكيل «ذهن» مىدهد ولى در عين حال با اينكه نفس در ابتدا هيچ چيزى را با علم حصولى نمىداند و فاقد ذهن است از همان ابتداى تكوّن و حدوث، خود را و آنچه از قواى نفسانى واجد است به طور علم حضورى مىيابد».[4]
انسان وقتی به دنیا می آید، هیچ گونه تصوری ندارد و از این جهت کاملا خالی است، و این تصورات کم کم برای او ایجاد می شود. اما همه داشته های انسان این گونه به دست نمی آید بلکه انسان یک سری تصدیقات فطری دارد که از بیرون وارد ذهن نشده است. وقتی مفاهیم در اختیار قوه فکر قرار گرفت، برخی تصدیقات را بدون اندیشه دارد، مانند اینکه کل از جزء بزرگ تر است. اینها را فطرت ادراکی (قضایا قیاسات معها) گویند.
تواضع والای مرحوم آیت الله مصباح یزدی
آیت الله مصباح یزدی انسانی عاشق آرمانی (و نه صرفا دارای عشق غریزی) نسبت به معارف دینی بودند. ایشان همواره در پی یافتن خلأها و کارهای بر زمین مانده بودند تا آن را به عهده گرفته آن بار را بردارند. دوره های طرح ولایت که انصافا برنامه ای خوب و حساب شده بود و همچنان نیز هست، از همین دست اقدامات ایشان بود. ایشان دریافته بودند که ذهن جوانان را با عناوین خاصی منحرف شده و از ارزش های دینی تهی می شود. از این رو، طرحی با نام «طرح ولایت» را تاسیس کردند و مباحث مختلف دینی را برای دانشجویان تبیین نمودند.
تواضع ایشان بسیار بالا بود. سال ها قبل از خطبه های نماز جمعه، به پاسخگویی به شبهات می پرداختند، در حالی که خود از جایگاه علمی و معنوی والایی برخوردار بودند. همچنین، ایشان به دانشگاه های مختلف می رفتند و به پرسش ها و ابهامات دانشجویان پاسخ می دادند.
در همایشی که به مناسبت بزرگداشت علامه طباطبایی در تبریز برگزار شده بود و بنده نیز در آن حضور داشتم، آیت الله مصباح یزدی نیز حضور داشتند. در زمان استراحت، تعدادی از دانشجویان خدمت ایشان رسیدند و سوالاتی مطرح کردند. ایشان پس از ارائه توضیحات، با تواضع (و با وجود اینکه خود متفکری برجسته بودند) فرمودند: «بله، آقای مطهری این گونه بیان کرده اند». ایشان تعمد داشتند که جوانان را به شهید مطهری جذب کنند.
این تواضع ها و خودشکنی ها، نفس را اصلاح و درمان می کند. تا نفس شکسته نشود، درست نمی شود؛ تا نفس خورد و خمیر نشود، چیز درستی از آن در نمی آید. به عنوان مثال، مرحوم آقای کافی که در تبعید بودند، پس از ارائه توضیحات به جمعی از جوانان که به دیدار ایشان آمده بودند (با وجود اینکه خود منبری مشهوری بودند) فرمودند: «کتاب معاد آقای فلسفی را مطالعه کنید».
دیدگاه قرآن درباره اصالت جامعه و فرد
از منظر قرآن، این صورت درست است که هم جامعه و هم فرد اصالت دارند.
شهید مطهری می فرماید: «آيات كريمه قرآن، نظريّه سوّم را تأييد مىكند. همچنانكه قبلا گفتيم قرآن در شكل يك كتاب علمى يا فلسفى بشرى مسائل را طرح نمىكند، به شكل ديگرى طرح مىكند. قرآن مسائل مربوط به جامعه و فرد را به گونهاى برداشت مىكند كه نظريّه سوّم تأييد مىشود. قرآن براى «امّت» ها (جامعهها) سرنوشت مشترك، نامه عمل مشترك، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصيان قائل است. بديهى است كه «امّت» اگر وجود عينى نداشته باشد، سرنوشت و فهم و شعور و طاعت و عصيان معنى ندارد. اينها دليل است كه قرآن به نوعى حيات قائل است كه حيات جمعى و اجتماعى است.
حيات جمعى صرفا يك تشبيه و تمثيل نيست، يك حقيقت است، همچنانكه مرگ جمعى نيز يك حقيقت است.
در سوره اعراف آيه 34 مىفرمايد: «﴿وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ﴾»: هر امّتى (هر جامعهاى) مدّت و پايانى دارد، مرگى دارد، پس آنگاه كه پايان كارشان فرا رسد، ساعتى عقبتر يا جلوتر نمىافتند.
در اين آيه سخن از يك حيات و زندگى است كه لحظه پايان دارد و تخلّفناپذير است، نه پيش افتادنى است و نه پس افتادنى، و اين حيات به «امّت» تعلّق دارد نه به افراد. بديهى است كه افراد امّت نه با يكديگر و در يك لحظه بلكه به طور متناوب و متفرّق حيات فردى خود را از دست مىدهند.
در سوره مباركه جاثيه آيه 28 مىفرمايد: «﴿كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا﴾»: هر امّت و جامعهاى به سوى «كتاب» و نوشته خودش براى رسيدگى خوانده مىشود.
پس معلوم مىشود نه تنها افراد هر كدام كتاب و نوشته و دفترى مخصوص به خود دارند، جامعهها نيز از آن جهت كه در شمار موجودات زنده و شاعر و مكلّف و قابل تخاطب هستند و اراده و اختيار دارند، نامه عمل دارند و به سوى نامه عمل خود خوانده مىشوند.
در سوره انعام آيه 108 مىفرمايد: «﴿زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ﴾»: عمل هر امّتى را براى خود آنها زيبا قرار داديم.
اين آيه دلالت مىكند كه يك امّت شعور واحد، معيارهاى خاص، طرز تفكّر خاص پيدا مىكند و فهم و شعور و ادراك هر امّتى مخصوص خود آن است، هر امّتى با معيارهاى خاصّى قضاوت مىكند (لا اقل در مسائل مربوط به ادراكات عملى)، هر امّتى ذوق و ذائقه ادراكى خاص دارد، بسا كارها كه در ديده امّتى زيبا و در ديده امّتى ديگر نازيباست، جوّ اجتماعى امّت است كه ذائقه ادراكى افراد خود را اينچنين مىسازد».[5]