1404/02/06
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
دیدگاه اصالت جامعه یا اصالت فرد در کلام شهید مطهری
آیا جامعه هویتی مستقلی و حقیقی غیر از هویت افراد دارد یا نه؟ علامه طباطبایی در جلد 4 «المیزان» به مناسبت آیه آخر سوره آل عمران بحثی را با عنوان «کلام فی مرابطه فی المجتمع اسلامی» طرح کرده و ذیل آن 15 سر فصل را بیان کرده اند. برخی از این سرفصل ها از این قرار است: انسان و اجتماع؛ انسان و رشد او در اجتماع؛ اسلام و عنایت او به اجتماع؛ رابطه فرد و مجتمع؛ آیا سنت اجتماعی اسلام قابل اجرا است؟؛ آیا اسلام زندگی دنیا را هم سعادت مند می کند؟؛ چه کسی زمامدار جامعه اسلامی است و سیره او چیست؟؛ مرز مملکت اسلامی، اعتقاد به توحید و نبوت و ... است نه حدود طبیعی؛ شئون اجتماعی اسلام؛ و دین حق بر همه ادیان و مکاتب حاکم می شود.
انواع ترکیب متصور برای جامعه و افراد
شهید مطهری نیز بعد از تعریف جامعه به این بحث می پردازند که آیا جامعه وجود اصیل دارد یا نه؟ ایشان می فرمایند:
جامعه تركيبى از افراد است، اگر افراد نباشند جامعه وجود ندارد. اكنون ببينيم اين تركيب چگونه تركيبى است و رابطه فرد با جامعه چه رابطهاى است؟ در اينجا چند گونه نظريّه مىتوان ابراز كرد:
ترکیب اعتباری
الف. تركيب جامعه از افراد تركيب اعتبارى است، يعنى واقعا تركيبى صورت نگرفته است، تركيب واقعى آنگاه صورت مىگيرد كه يك سلسله امور در يكديگر تأثير نمايند و از يكديگر متأثّر گردند و در اثر آن تأثير و تأثّرها و فعل و انفعالها و پيدايش زمينه، يك پديده جديد با خواصّ مخصوص خود پديد آيد آن گونه كه در تركيبهاى شيميايى مىبينيم، مثلا از تأثير و تأثّر و فعل و انفعال دو گاز به نام اكسيژن و هيدروژن در يكديگر و از يكديگر، پديده جديدى با ماهيّت جديد و خواص و آثار ويژهاى به نام «آب» پديد مىآيد. لازمه تركيب حقيقى اين است كه اجزاء تشكيل دهنده پس از تركيب و ادغام در يكديگر، ماهيّت خواص و آثار خود را از دست مىدهند و در وجود «مركّب» حل مىشوند.
انسانها در زندگى اجتماعى هرگز به اين گونه در يكديگر ادغام نمىشوند و در جامعه به عنوان «انسان الكلّ» حل نمىگردند. پس جامعه وجود اصيل و عينى و حقيقى ندارد، وجود اعتبارى و انتزاعى دارد، آنچه وجود اصيل و عينى و حقيقى دارد فرد است و بس. پس در عين اينكه زندگى انسانى در جامعه شكل و ماهيّت اجتماعى دارد، افراد اجتماع به صورت يك مركّب حقيقى به نام «جامعه» در نمىآيند.
ترکیب صناعی
ب. جامعه، مركّب حقيقى همانند مركّبات طبيعى نيست امّا مركّب صناعى هست، و مركّب صناعى خود نوعى مركّب حقيقى است هر چند مركّب طبيعى نيست.
مركّب صناعى مانند يك ماشين كه يك دستگاه مرتبط الاجزاء است. در مركّب طبيعى اجزاء، هم هويّت خود را از دست مىدهند و در «كلّ» حل مىگردند و هم بالتّبع و بالجبر استقلال اثر خود را، امّا در مركّب صناعى اجزاء، هويّت خود را از دست نمىدهند ولى استقلال اثر خود را از دست مىدهند، اجزاء به گونهاى خاص با يكديگر مربوط مىشوند و آثارشان نيز با يكديگر پيوستگى پيدا مىكنند و در نتيجه آثارى بروز مىكند كه عين مجموع اثر اجزاء در حال استقلال نيست. مثلا يك اتومبيل اشياء و يا اشخاص را با سرعت معيّن از محلّى به محلّ ديگر منتقل مىكند در حالى كه اين اثر نه به جزئى خاص تعلّق دارد و نه مجموعه آثار اجزاء در حال استقلال و عدم ارتباط است. در تركيب ماشين همكارى و ارتباط و پيوستگى جبرى ميان اجزاء هست ولى محو هويّت اجزاء در هويّت كلّ در كار نيست بلكه كلّ، وجودى مستقل از اجزاء ندارد، كلّ عبارت است از مجموع اجزاء بعلاوه ارتباط مخصوص ميان آنها.
جامعه نيز چنين است. جامعه از نهادها و تأسيسات اصلى و فرعى تشكيل شده است. اين نهادها و افرادى كه اين نهادها به آنها وابسته است همه به يكديگر وابسته و پيوستهاند. تغيير در هر نهادى- اعمّ از نهاد فرهنگى، مذهبى، اقتصادى، سياسى، قضائى، تربيتى- موجب تغييراتى در نهادهاى ديگر است و زندگى اجتماعى به عنوان يك اثر قائم به كلّ ماشين اجتماع پديد مىآيد بدون آنكه افراد در كلّ جامعه و يا نهادها در شكل كلّى جامعه هويّت خود را از دست بدهند.
ترکیب فرهنگی
ج. جامعه مركّب حقيقى است از نوع مركّبات طبيعى ولى تركيب روحها و انديشهها و عاطفهها و خواستها و ارادهها و بالأخره تركيب فرهنگى نه تركيب تنها و اندامها. همچنانكه عناصر مادّى در اثر تأثير و تأثّر با يكديگر زمينه پيدايش يك پديده جديد را فراهم مىنمايند و به اصطلاح فلاسفه اجزاء مادّه پس از فعل و انفعال و كسر و انكسار در يكديگر و از يكديگر استعداد صورت جديدى مىيابند و به اين ترتيب مركّب جديد حادث مىشود و اجزاء، با هويّت تازه به هستى خود ادامه مىدهند، افراد انسان كه هر كدام با سرمايهاى فطرى و سرمايهاى اكتسابى از طبيعت وارد زندگى اجتماعى مىشوند روحا در يكديگر ادغام مىشوند و هويّت روحى جديدى كه از آن به «روح جمعى» تعبير مىشود مىيابند. اين تركيب، خود يك نوع تركيب طبيعى مخصوص به خود است كه براى آن شبيه و نظيرى نمىتوان يافت. اين تركيب از آن جهت كه اجزاء در يكديگر تأثير و تأثّر عينى دارند و موجب تغيير عينى يكديگر مىگردند و اجزاء، هويّت جديدى مىيابند، تركيب طبيعى و عينى است، امّا از آن جهت كه «كلّ» و «مركّب» به عنوان يك «واحد واقعى» وجود ندارد، با ساير مركّبات طبيعى فرق دارد، يعنى در ساير مركّبات طبيعى تركيب، تركيب حقيقى است، زيرا اجزاء در يكديگر تأثير و تأثّر واقعى دارند و هويّت افراد هويّتى ديگر مىگردد و مركّب هم يك «واحد» واقعى است، يعنى صرفا هويّتى يگانه وجود دارد، كثرت اجزاء تبديل به وحدت كلّ شده است.
امّا در تركيب جامعه و فرد تركيب، تركيب واقعى است، زيرا تأثير و تأثّر و فعل و انفعال واقعى رخ مىدهد و اجزاء مركّب كه همان افراد اجتماعاند هويّت و صورت جديد مىيابند، امّا به هيچ وجه كثرت تبديل به وحدت نمىشود و «انسان الكلّ» به عنوان يك واحد واقعى كه كثرتها در او حل شده باشد وجود ندارد، انسان الكلّ همان مجموع افراد است و وجود اعتبارى و انتزاعى دارد.
ترکیب حقیقی
د. جامعه مركّب حقيقى است بالاتر از مركّبات طبيعى. در مركّبات طبيعى، اجزاء قبل از تركيب از خود هويّتى و آثارى دارند، در اثر تأثير و تأثّر در يكديگر و از يكديگر زمينه يك پديده جديد پيدا مىشود. امّا افراد انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعى هيچ هويّت انسانى ندارند، ظرف خالى مىباشند كه فقط استعداد پذيرش روح جمعى را دارند. انسانها قطع نظر از وجود اجتماعى، حيوان محض مىباشند كه تنها استعداد انسانيّت دارند و انسانيّت انسان- يعنى احساس «من» انسانى، تفكّر و انديشه انسانى، عواطف انسانى و بالأخره آنچه از احساسها، تمايلات، گرايشها، انديشهها، عواطف كه به انسانيّت مربوط مىشود- در پرتو روح جمعى پيدا مىشود و اين روح جمعى است كه اين ظرف خالى را پر مىكند و اين شخص را به صورت شخصيّت در مىآورد. روح جمعى همواره با انسان بوده و با آثار و تجلّيات خود از اخلاق، مذهب، علم، فلسفه، هنر هميشه خواهد بود. تأثير و تأثّرها و فعل و انفعالهاى روحى و فرهنگى افراد در يكديگر به واسطه روح جمعى و در پرتو روح جمعى پيدا مىشود نه مقدّم بر آن و در مرحله پيش از آن، و در حقيقت، جامعهشناسى انسان مقدّم بر روانشناسى اوست. بر خلاف نظريّه قبل كه براى انسان در مرحله قبل از وجود اجتماعى، روانشناسى قائل است و جامعهشناسى او را در مرحله و مرتبه بعد از روانشناسى او مىداند، مطابق اين نظريّه اگر انسان وجود اجتماعى نمىداشت و اگر جامعهشناسى نمىداشت، روان انسانى فردى و روانشناسى فردى نداشت.
چهار دیدگاه درباره جامعه و فرد
نظريّه اوّل يك نظريّه اصالة الفردى محض است، زيرا مطابق اين نظريّه جامعه نه وجود حقيقى دارد و نه قانون و سنّت و نه سرنوشت و نه شناخت، تنها افرادند كه وجود عينى دارند و موضوع شناخت قرار مىگيرند، سرنوشت هر فرد مستقلّ از سرنوشت افراد ديگر است.
نظريّه دوّم نيز اصالة الفردى است، براى جامعه به عنوان يك كلّ و براى تركيب افراد به عنوان يك تركيب واقعى، اصالت و عينيّت قائل نيست ولى اين نظريّه رابطه افراد را نوعى رابطه اصيل و عينى شبيه رابطه فيزيكى مىداند. مطابق اين نظريّه جامعه در عين اينكه وجود مستقل از افراد ندارد و تنها افرادند كه وجود عينى و حقيقى دارند، ولى نظر به اينكه افراد و اجزاء جامعه مانند اجزاء يك كارخانه و يك ماشين وابسته به يكديگرند و در يك رابطه علّىّ و معلولى مكانيكى آثار و حركاتشان به يكديگر گره خورده است، افراد سرنوشت مشترك دارند و جامعه، يعنى اين مجموعه مرتبط الاجزاء، از نظر رابطه خاص علّى و معلولى مكانيكى كه ميان اجزائش برقرار است شناختى مستقل از شناخت هر يك از اجزاء دارد.
امّا نظريّه سوّم، هم فرد را اصيل مىداند و هم جامعه را. از آن نظر كه وجود اجزاء جامعه (افراد) را در وجود جامعه حل شده نمىداند و براى جامعه وجودى يگانه مانند مركّبات شيميايى قائل نيست، اصالة الفردى است، امّا از آن جهت كه نوع تركيب افراد را از نظر مسائل روحى و فكرى و عاطفى از نوع تركيب شيميايى مىداند كه افراد در جامعه هويّت جديد مىيابند كه همان هويّت جامعه است هر چند جامعه هويّت يگانه ندارد، اصالة الاجتماعى است. بنابراين نظريّه در اثر تأثير و تأثّر اجزاء، واقعيّت جديد و زندهاى پديد آمده است، روح جديد و شعور و وجدان و اراده و خواست جديد پديد آمده است علاوه بر شعور و وجدان و اراده و انديشه فردى افراد، و بر شعور و وجدان افراد غلبه دارد.
و امّا نظريّه چهارم اصالة الاجتماعى محض است. مطابق اين نظريّه هر چه هست روح جمعى و وجدان جمعى و شعور جمعى و اراده و خواست جمعى و «من» جمعى است، شعور و وجدان فردى مظهرى از شعور و وجدان جمعى است و بس.[1]