1403/11/06
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار افعال اخلاقی
بررسی دیدگاه سعادت گرایی از سوی ارسطو
سخن در بررسی دیدگاه هایی بود که درباره ملاک و معیار ارزش های اخلاقی بیان شده است. از جمله آنها این بود که ملاک خیر و شر اخلاقی را سعادت اخروی و ابدی می دانست. سقراط و افلاطون و ارسطو این دیدگاه را بیان کرده اند. دیدگاه سقراط و افلاطون در جلسات گذشته بیان شد. در ادامه به بررسی مطالب و نظریات ارسطو در این باره می پردازیم. این نکات در سخنان ارسطو در این باره بیان شده است:
1. همه انسان ها خواهان سعادت و کمال هستند.
2. کارهایی که سعادت انسان را تامین می کنید، کارهایی است که مبتنی بر فضیلت یا مقارن آن باشد.
3. فضیلت دوگونه است: اگر ملازم با عقل باشد، «فضیلت عقلی» خواهد بود و اگر ملازم اخلاق باشد «فضیلت اخلاقی» خواهد بود. فضیلت اخلاقی با لذت که انسان طبیعتا خواهان آن است منافاتی ندارد. (وی در اینجا نظر کلبی ها را رد می کنند که ترک لذت را کمال می دانستند. وی می گوید لذت هم تا حدی که با هدف سعادتمندی انسان هماهنگ باشد قابل جمع است).
4. شاخص فضیلت اخلاقی چیست؟ از کجا بفهمیم فعل یا صفتی جز فضایل اخلاقی هست یا نه؟ وی شاخص را حد اعتدال و حد وسط دانسته و گفته است: آنچه میان افراط و تفریط قرار داشته باشد فضیلت اخلاقی خواهد بود. وی در توضیح گفته است: ما یک قوه غضبیه و یک قوه شهویه داریم. حد اعتدال در قوه غضبیه شجاعت است؛ ترس و جبن مربوط به تفریط این صفت و تهور و بدون محاسبه وارد خطر شدن، جنبه افراط آن است که هر دو رذیله است. در مورد قوه شهویه نیز حد وسط آن عفت است که یک فضیلت اخلاقی به شمار می رود؛ نقطه مقابل آن لاابالی گری و شهوترانی است که جنبه افراطی دارد و نقطه دیگر آن خمودی و نداشتن هیچ گونه میل و گرایش است که جنبه تفریطی آن است.
سخاوت نیز یک فضیلت اخلاقی است که حد اعتدال میان بخل و دست تنگی و اسراف کاری است ( بخششی که دیگر حکیمانه نباشد). یا تواضع یک فضیلت اخلاقی است که میان دو جنبه افراطی و تفریطی قرار دارد.
اینکه ارسطو فضیلت را به دو گونه: فضیلت عقلانی و فضیلت اخلاقی تقسیم کرده است نشان از آن دارد که وی حکمت را در راس این فضیلت ها قرار داده است.
رویکرد دیگر ارسطو که با سقراط و افلاطون متفاوت است این است که آنان معتقد بودن که فضیلت با معرفت ملازمه دارد، و معرفت هم شرط لازم و هم شرط کافی فضیلت است. آنان معتقد بودند اگر کسی بداند دیگر خلاف نمی کند و خلاف کردن ها همه ریشه در جهل آدمی دارد. ارسطو معتقد است اینگونه نیست چرا که انسان غیر از قوه علمی، قوای دیگری دارد که آنها هم در تصمیم های انسان دخالت دارند. چه بسا انسان بداند اما منجر به عمل او نشود.
در این باره گفته شد اگر مراد سقراط و افلاطون معرفت عادی باشد، حق با ارسطو است و صیانت نمی آورد ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا﴾.[1] اما اگر معرفتی باشد که مورد نظر اهل معرفت و سیر و سلوک است و اصطلاحا معرفت حضوری است این نقد وارد نیست زیرا این معرفت ملازم با عمل است. وقتی فرد تحت جاذبه خداوند قرار گیرد آن قدر مجذوب او می شود که با نفسانیات یا شیطانیات دیگر توجهی ندارد.
شیطان و عدم تواناییش نسبت به معصومین
آیت الله جوادی آملی می فرماید تجرد ابلیس تجرد وهمی، و تجرد معصوم تجرد عقلی است. بنابراین اصلا شیطان به حریم معصومین راهی ندارد. وسوسه هایی که شیطان انجام می دهد و میدان تاخت و تاز او در حد قوه وهم است، او دیگر بر معصومین که همه امور آنها بر مدار عقل است، راهی ندارد. خود او نیز می گوید: «﴿رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين. إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ﴾»[2] .
این همانند سخن ابن عربی است که درباره وحی نبوی و تجربه آن می گوید: این مساله منع شرعی ندارد اما منع عرفانی داریم زیرا مشرب عرفانی این است که تا چیزی را ذوق نکرده باشد درباره آن سخنی نمی گوید. مقام نبوت برای ما قابل ذوق نیست. اصلا آن مقام کسبی نیست بلکه اعطایی است. جالب است که ابن عربی بعد از این سخن برای بیان چگونگی وحی به سراغ آیات رفته و از دلیل نقلی بهره گرفته است.
برای آگاهی از سخنان ارسطو به این منابع مراجعه شود: تاریخ فلسفه، کاپلستون، ج1، ص 379- 400 ؛ کلیات فلسفه، ص 15- 19؛ تاریخ فلسفه غرب، بتراند راسل، ج،1 ص 332- 347؛ دروس فلسفه اخلاق، آیت الله مصباح، ص 110- 113. کلیات علوم اسلامی، شهید مطهری، ص 389- 390
نقد و ارزیابی دیدگاه ارسطو
در ارزیابی ارسطو یک نقدی که وارد کرده اند این است که ملاکی که او بیان کرده است جامعیت ندارد، یعنی مواردی است که فضیلت اخلاقی است اما حد افراط و تفریطی ندارد. مثلا وفای به عهد و خلف وعده، دو گزینه بیشتر ندارد، یعنی یک عمل یا وفای به عهد است یا خلف وعده، دیگر حدی میان آن نیست. یا مانند راستگویی و دروغ گویی که حد وسطی ندارد. این نقد را ریچارد پاپکین، نویسنده «کلیات فلسفه» بیان کرده است. در نقد دیگری گفته شده برخی از فضیلت ها این گونه نیست که حد افراط آن مذموم باشد مانند فضیلت علم که هر چقدر بیشتر باشد، باز فضیلت است.[3]
در بررسی این مساله می گوییم اگر مساله متوجه رفتار و فعل باشد این نقد وارد است، زیرا در انجام یک عمل دیگر حد افراط و تفریط وجود ندارد و دو درجه بیشتر نیست اما اگر این مساله رفتاری به یک جنبه روانی و نفسانی فرد باز گردد در آن صورت حد افراط و تفریط و حد وسط پیدا می کند.