« فهرست دروس
درس کلام استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1403/10/08

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار فعل اخلاقی

 

موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، ملاک و معیار فعل اخلاقی

 

نظریه نفع گرایی در مکاتب اخلاقی

سخن در بررسی دیدگاه ها درباره ملاک و معیار فعل اخلاقی بود. دیدگاه لذت گرایی مورد بررسی قرار گرفت و گفته شد از این دیدگاه چند تقریر بیان شده است: تقریر اول، لذت گرایی فردی افراطی بود که اساس اخلاق را رفتار حسی انسان می داند. تقریر دوم، لذت گرایی فردی اعتدالی بود که اساس اخلاق را احساس لذت همراه با عقلانیت دانسته است. این دو دیدگاه مورد بررسی قرار گرفت.

تقریر سوم این مکتب اخلاقی که در غرب جدید مطرح شده است از سوی «جرمی بنتام» و «جان استوارت میل» (متوفی 1873 م) از فلاسفه انگلیسی مطرح شده است. اینان لذت گرایی را با رویکرد نفع عمومی مطرح کرده و گفته اند: اگر فعلی بیشترین لذت و نفع را برای بیشترین افراد در برداشته باشد، آن فعل، اخلاقی و خوب خواهد بود، و اگر اینگونه نباشد یعنی الم و رنج به همراه داشته باشد و یا بیشترین لذت نباشد و یا اگر هست برای بیشترین افراد نباشد، دیگر فعل اخلاقی نخواهد بود. تعبیر دیگر این نظریه مکتب نفع گرایی است.

 

سخن جرمی بنتام درباره این مکتب

بنتام می گوید:

یک) اقتضای طبیعت انسان کسب لذت و دفع رنج است.

دو) لذت و رنج دو گونه است: یا مربوط به بدن و یا مربوط به روح انسان است مثلا غذا خوردن لذت جسمی و کتاب خواندن لذت معنوی و روحی است. رنج نیز همین گونه است.

سه ) لذت و رنج یک کارکرد روانشناختی و یک کارکرد اخلاقی دارند: کارکرد روانشناختی آن این است که انسان به لحاظ تکوینی کاری که انجام می دهد تحت تاثیر کسب لذت و دفع رنج انجام می دهد. این یک امر تکوینی و غیر اختیاری است. کارکرد اخلاقی آن این است که ملاک باید و نباید قرار گیرد. یعنی وقتی گفته می شود: چرا باید انجام داد؟ می گوید: چون خوب است. و اگر گفته شود: چرا خوب است؟ می گوید: چون لذت آور است.

چهار) وی این اصل را در افعال اختیاری انسان به نفع گرایی و فایده گرایی تعبیر کرده است. اصل فایده مندی به همین معنا است که بیشترین لذت را برای همه انسان هایی که هم نوع هستند در پی داشته باشد.

پنج) وی معیارهای هفتگانه ای را برای تشخیص لذت های مطلوب و مصادیق آن بیان کرده است: 1. شدت لذت مانند اینکه وقتی از غذا خوردن لذت می بریم که گرسنه باشیم. 2. طول مدت لذت، مانند تفاوت لذتی که فرد از علم و بصیرت و آگاهی می برد با لذتی که از خوردن غذا می برد. 3. لذتی باشد که با لذت های دیگری به همراه داشته باشد. مثلا وقتی غذا می خورد از لذت سفره آرایی و فضا هم در کنار آن استفاده کند. 4. اصیل بودن لذت، مثلا بدنش مجروح شده و از خوب شدن لذت می برد. 5. لذتی که از رنج و الم خالص تر باشد. 6. بارور بودن لذت، یعنی لذت های دیگر را ایجاد کند. 7. شمول و گستردگی لذت. اگر لذتی مشتمل بر اینها باشد آن فعل اخلاقی خوبی و ملاک خوبی است.

شش) وی معتقد است که اصلی که فلاسفه به عنوان مصلحت عمومی می گویند با نظریه وی هماهنگ است. این همان مصلحت و منفعت عمومی است که طرح شده است[1] .

 

سرمایه عظیم شیعه در کلام امام هادی (ع)

شیخ صدوق از ابوهاشم جعفری روایت می‌کند که گفت: از نظر معاش، در تنگنای سختی و فقر قرار گرفتم، به حضور امام هادی علیه‌السلام رفتم، اجازه‌ ورود دادند، وقتی که در محضرشان نشستم، فرمودند:

«يا أباهاشم أيُّ نعم الله عزّ وَ جلّ عليك تريد أن تؤدي شكرها؟»: ای ابوهاشم! در مورد کدامین نعمتی که خداوند به تو داده، می‌توانی شکرانه‌اش را به جا آوری؟

من خاموش ماندم و ندانستم که چه بگویم؟ آن حضرت آغاز سخن کرده و فرمودند: «خداوند، ایمان را به تو روزی داد و به خاطر آن، بدنت را از آتش دوزخ، حرام کرد و عافیت و سلامتی روزی تو گردانید و تو را در راه اطاعتش یاری نمود و به تو قناعت بخشید و تو را از خوار شدن و رفتن آبرویت، نگهداشت.

ای ابوهاشم! من در آغاز، این نعمتها را به یاد تو آوردم، چرا که گمان کردم می‌خواهی از آن کسی که این نعمت ها را به تو بخشیده به من شکایت کنی؟ و البته، بعد از یادآوری نعمت سلامتی و عافیت و نعمت ایمان، من دستور دادم که صد دینار به تو بپردازند، آن را برای خود بگیر تا تنگدستی خویش را جبران کنی.[2]

 

سخن استوارت میل درباره این مکتب

استوارت میل همان سخنان بنتام را پذیرفته و این نکته را اضافه و تاکید کرده که ما باید بر عنصر کیفیت بیشتر از کمیت بها بدهیم، یعنی به جای اینکه بگوییم بیشترین لذت برای بیشترین افراد، روی عامل کیفی بیشتر تاکید کنیم.

استوارت میل در مورد اصل اخلاقی فایده مندی با بنتام موافق است. به اعتقاد وی اصل فایده مندی، فلسفه خود گرایی یا سودجوی نیست. از آن نظر فلسفه خودگرایی نیست که خوشی در سیاق اخلاق، بیشترین خوشی برای مباشر فعل نیست، بلکه بیشترین خوشی برای عموم است. سودگرایی هم نیست، زیرا سودجوی مقابل حق گرایی است. سودجویی در مقابل حق جویی یعنی خدمت به فرد بدون منفعت است. استوارت میل، می گوید انسان بی نوا بهتر از خوک خوش خوراک است.

 

اشکال و جواب: غرض کیفی در خلقت عالم

بحث کمی و کیفی مانند این سوال است که برخی می گوید: خداوند جهان با این همه عظمت را برای چه خلق کرده است؟ برای انسان. خداوند انسان را برای چه خلق کرده است؟ برای عبادت و معرفت و خداشناسی. خب از آن طرف خداوند خود در قرآن می فرماید اکثر انسان ها بی ایمان هستند «و قلیل من عبادی الشکور». آیا این نقض غرض حکیمانه نیست؟

این اشکال جواب هایی دارد از جمله همین مساله عنصر کیفی است. علامه طباطبایی می فرماید غرض از خلقت که کمال و عبادت و معرفت است، گاه به نوع تعلق می گیرد و گاه به آحاد. اگر غرض به تک تک افراد تعلق می گرفت، عدم تحقق آن در یک نفر هم نقض غرض بود. مثل اینکه برای باغبانی تک تک درختان مد نظر است که میوه دهند و اگر حتی یک درخت هم میوه نمی داد این کار را نمی کرد. اما اگر غرض او داشتن یک باغ است، البته در ضمن آن تک تک درختان مورد نظر است، در این صورت وقتی نقض غرض می شود که نوع به ما هو نوع، تحقق پیدا نکند. در مورد عالم نیز اگر نوع به سمت و سوی کمال باشد هر چند برای تعدادی میسر نشود، نقض غرض نیست خصوصا آن جا که مساله کیفی باشد یعنی یک فرد به اندازه بقیه بی‌ارزد. قرآن کریم درباره حضرت ابراهیم (ع) می فرماید: «إنّ ابراهیم کان أمّه». یعنی اگر یک امیرالمومنین (ع) در عالم وجود داشته باشد، آن قدر سطح کمال وجوی ایشان بلند است که غرض از خلقت را تامین می کند.

آیت الله ستوده می فرمود: یکی از مراجع در عالم رویا حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) را در خواب دیدند و به ایشان عرض کردند: اگر شما حضور می داشتید، مردم سهم امام ره خود شما می دادند و شما طبق صلاحدید خود آن را صرف می فرمودید. الان که در غیبت هستید، سهم امام را مردم به ما می دهند و ما اولین اولویت را طلبه ها قرار می دهیم که دین را فرا بگیرند و نشر بدهند، اما خیلی از اینها به آن جاهایی که غرض است مانند اجتهاد نمی رسند، آیا این کار ما درست است و شما راضی هستید؟ امام (ع) فرمودند: اگر در هر دوره ای یک نفر مثل سید ابوالحسن اصفهانی که از اوتاد بودند در میان اینان باشد، عیبی ندارد.

سیاهی لشکر نیاید به کار *** یکی مرد جنگی به از صد هزار


[1] تاریخ فلسفه، کاپلستون، ج8، ص23- 28؛ کتاب فلسفه اخلاق یا حکمت عملی، ص51- 53.
[2] امالی شیخ صدوق، مجلس 64، ح11، ص412.
logo