1403/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، مبانی و مقدمات
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، مبانی و مقدمات
نقد دوم مکتب عاطفه گرایی: جامع الافراد نبودن
سخن در بررسی و نقد دیدگاه عاطفه گرایی در ملاک و معیار فعل اخلاقی بود. شهید مطهری بر این دیدگاه نقدهایی وارد کرده است که نقد اول آن بیان شد. نقد دیگری که شهید مطهری بر این دیدگاه گرفته است جامع الافراد نبودن آن است، یعنی مواردی است که اخلاقی است اما ربطی به غیر دوستی ندارد، مانند نظم در کارها، یا عزت نفس و یا ایستادگی در برابر ظلم و امثال این صفات کم نیست. بنابراین اگر که فرض بگیریم که غیر دوستی در مواردی ملاک فعل اخلاقی باشد، جامعیت ندارد.
شهید مطهری می فرماید: «ايراد ديگر: دايره اخلاق از حدود غير دوستى وسيعتر است. همه اخلاقها يعنى همه كارهاى مقدس و باشكوه انسان از نوع غير دوستى نيست. نوعى ديگر يعنى يك سلسله كارهاى با عظمت و شكوه و قابل تقدير و تقديس و آفرينگويى و حمد در انسان هست بدون اينكه ربطى به غير دوستى داشته باشد و همانطور كه انسان ايثار يا احسان را تقديس مىكند آن كار را هم تقديس مىكند، مثل آن چيزى كه عرب از آن به «اباءُ الضَّيْم» تعبير مىكند يعنى تن به ذلت ندادن. انسانها در آن وقت كه با خطرى مواجه مىشوند و امرشان داير است ميان اينكه زيانى را متحمل بشوند و عزتشان را حفظ كنند و يا براى اينكه زيان مالى يا جانى را متحمل نشوند تن به ذلت و پستى بدهند، مختلفند»[1]
نقد سوم مکتب عاطفه گرایی
اگر بنا باشد دوستی غیر را ملاک اخلاقی بودن بدانیم، چه دلیلی دارد که آن را اختصاص به انسان ها بدهیم، بلکه می توان غیر خود را وسیع تر بدانیم و همه موجودات را شامل آن بدانیم. مثلا اگر کسی حب به کبوتری دارد و بر اساس این حب به او آب و دانه می دهد، چرا این فعل اخلاقی نباشد؟ بنابراین اگر قرار است حس غیر دوستی ملاک باشد، چرا به انسان ها اختصاص می دهید.
شهید مطهری می فرماید: «محبت انسان احتياج به تفسير دارد. غالبا آن را غير دوستى تفسير كردهاند، و آنها كه كمى بالاتر رفتهاند گفتهاند [انساندوستى]. اولًا ايراد وارد است كه چرا انساندوستى؟ خوب بگوييم جاندار دوستى. واقعا اگر انسان نسبت به يك حيوان عاطفه به خرج بدهد (مثل داستان آن شخصى كه در حديث است سگ تشنهاى را سيراب كرد، خُفّ خودش را- كفش خودش را- در چاه فرستاد و به زحمت آب آورد و سگ را سيراب كرد) اين كار، اخلاق نيست چون انساندوستى نيست؟»[2]
سعدی در این باره می گوید:
يكى در بيابان سگى تشنه يافت *** برون از رمق در حياتش نيافت
كُلَه دلو كرد آن پسنديده كيش *** چو حبل اندر آن بست دستار خويش
به خدمت ميان بست و بازو گشاد *** سگ ناتوان را دمى آب داد
خبر داد پيغمبر از حال مرد *** كه داور گناهان او عفو كرد
نقد چهارم: دوستی انسان های ظالم
نقد دیگر ایشان این است که اگر فرض کنیم غیر دوستی در انسان ها ملاک باشد، عمویت ندارد که هر فردی از افراد بشر را دوست بدارد چیز خوبی است، چرا که دوست داشتن انسان های ظالم قبیح است. شهید مطهری می فرماید: انسان ها از نظر خوبی و بدی سه دسته اند: برخی خوب و پرهیزگار هستند. برخی دیگر جز این گروه نیستند اما جز تبهکاران هم نیستند. اینها زمینه قرار گرفتن در مسیر صحیح را دارند. دوست داشتن این دو گروه خوب و اخلاقی است. اما دسته سوم تبهکاران اند که دوست داشتن آنها مذموم است.
قرآن کریم می فرماید: «﴿قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ﴾»[3] : بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خويشان و اموالى كه به چنگ آوردهايد و تجارتى كه بيم كسادش را داريد و مسكنهايى كه بدان دل بستهايد نزد شما از خدا و رسول او و از جهاد در راه خدا محبوبتر است، پس منتظر باشيد تا فرمان خدا آيد و خداوند قوم فاسق را هدايت نمىكند.]
نقد پنجم:
آخرین نقد شهید مطهری این است که اصولا آیا انسان حس نوع دوستی دارد یا ندارد، تا بعد بگوییم این حس اخلاقی و ملاک رفتار اخلاقی است؟ منهای مبانی دینی، به لحاظ علمی دلیلی بر وجود چنین حسی نداریم. این دیدگاه طرفداران و مخالفانی دارد. بله حس کنجکاوی و زیبایی دوستی در انسان هست، اما آیا حس نوع دوستی هم وجود دارد؟ برخی معتقد هستند که انسان مدنی بالطبع است و زندگی انسان جمعی است. در نقطه مقابل نظریه داروین قرار دارد که معتقد است هر موجود زنده ای خودش را می خواهد و با غیر خودش در تعارض است.
دیدگاه دیگر از آن علامه طباطبایی است. ایشان در تفسیر آیه 213 بقره آن را بیان کرده و گفته است: در انسان حس استخدام وجود دارد. آنچه طبیعت انسان اقتضا می کند این است که انسان ها را به خدمت بگیرد. منتها او می بیند که این حس را همه آحاد بشر دارند و لذا تنازع می شود و ناچار می شوند که توافق کنند.
شهید مطهری نظریه مرحوم علامه را نقد کرده و گفته اند: حرف علامه بر اساس جنبه حیوانی انسان درست است، اما اگر جنبه کمال انسانی مطرح باشد دیگر اینگونه نیست.
خداوند بشر را برای چه خلق کرده است؟ می گویند غرض عبادت است. آیا این همه افراد فاسق در عالم نقض غرض الهی به شمار نمی آید؟ در جواب گفته اند: غرض به نوع بشر تعلق گرفته است. اگر در این نوع، چیزی بر ایمان باقی نماند، نقض غرض است اما اگر در میان این امت، افرادی باشند خصوصا اینکه افراد زبده ای در ایمان باشند، دیگر نقض غرض نخواهد بود. در بحث ما نیز اگر بگوییم نوع دوستی کمال است، در این صورت دوست داشتن ظالمین مشکلی نخواهد داشت، زیرا نوع انسان مورد نظر است و انسان های تبهکار از انسانیت سقوط کرده اند. اما اگر بگویم آحاد مورد نظر است، در این صورت اشکال شهید مطهری وارد است.