1403/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، مبانی و مقدمات
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، مبانی و مقدمات
گزاره های اخلاقی جزء یقینیات یا مشهورات
سخن درباره این بود که آیا گزاره های اخلاقی از یقینیات به شمار می روند یا از مشهورات؟ دیدگاه مشهور این است که گزاره های اخلاقی جز مشهورات هستند و عقل و وهم و حس به تنهایی اینها را درک نمی کند و موافق تطابق آراء عقلا است. سخنانی از ابن سینا و خواجه نصیر الدین طوسی و دیگران در این باره نقل شد. طبق این دیدگاه، برهان درباره قضایا اخلاقی جاری نمی شود و این گزاره ها در جدلیات قابل استفاده است.
در مقابل برخی دیگر از محققین گفته اند جزء مشهورات بودن این قضایا منافاتی ندارد که جزء قضایای ضروری و یقینی هم باشند، یعنی هم می شود از گزاره های اخلاقی در جدل و الزام استفاده کرد و هم در برهان.
دو وجهی بودن قضیه به گونه ای که هم در جهت الزام و هم برهان استفاده شود در قرآن کریم هم آمده است. مثلا قرآن می فرماید: ﴿وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميم. قُلْ يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَليم﴾[1]
فردی خدمت امام (ع) آمد و گفت: آیا پیامبر (ص) جدال هم کرده است؟ آن حضرت فرمود: این گمان را نداشته باش که پیامبر (ص) کاری بر خلاف قرآن انجام داده باشد. بعد حضرت همین آیه و شان نزول آن را بیان فرمودند، که فردی که منکر معاد بود استخوان های پوسیده ای را نزد پیامبر (ص) آورد و آن را پودر کرد و گفت چه کسی اینها را دوباره زنده می کند؟ قرآن در جواب می فرماید: ای پیامبر به او بگو اینها را همان کسی دوباره زنده می کند که در آغاز آنها را خلق کرده است. ابتدا که هیچ چیزی نبود خداوند آنها را خلق کرد، اکنون که خاک آنها باقی است کار آسان تر است.
اینکه خداوند ابتدا خلق کرده است فقط الزامی نیست، بلکه در مقام برهان هم می توان همین سخن را گفت. در مقام الزام از این جهت است که آن فرد خلقت را قبول داشت و منکر معاد بود. به او گفته شد تو که مبدا را قبول داری معاد را هم باید قبول کنی.
مفاهیم حقیقی و اعتباری
آیت الله مصباح به خوبی به این بحث پرداخته اند. ما حصل سخن ایشان چنین است که قضایا و مفاهیم یا حقیقی و یا اعتباری هستند. مفاهیم حقیقی را معقولات اولی یا مفاهیم ماهوی هم می گویند. مفاهیم حقیقی به مفاهیمی گفته می شود که ما بازاء در عالم خارج دارد، مثل مفهوم انسان (سخن ما هم در اینجا مربوط به کلیات است که به آنها معقولات گویند، چرا که سر و کار علم با کلیات است). مفاهیم اعتباری هم چند قسم است: اعتباریات منطقی، اعتباریات فلسفی، اعتباریات اجتماعی و اعتباریات اخلاقی
نحوه پیدایش مفاهیم اعتباری منطقی
مفاهیم اعتباری منطقی یا همان معقولات ثانی منطقی، به مفاهیمی گفته می شود که موضوع منطق می باشند، مانند معرف و حجت، کلی، نوع، جنس و فصل، رسم و قضیه و ... این مفاهیم منطقی از کجا پیدا شده اند؟
مفاهیم اولی مانند انسان ضاحک است یا انسان کاتب است، ما بازاء دارند. اینها وقتی در وعاء ذهن قرار می گیرند، ویژگی های دیگری می یابند از جمله کلی خواهند بود.
هیوم که طرفدار اصالت حس بود، تنها مفاهیم حسی و تجربی را قبول داشت و این عقیده این مشکل را برای او ایجاد کرده بود که چگونه با این مفاهیم، مصالح کاخ معرفت بشر شکل می گیرد؟ برخی از دانشمندان غربی تلاش کردند این مشکل را حل کنند نتوانستند، اما اندیمشمندان اسلامی با طرح معقولات ثانیه این مشکل را به خوبی حل کردند.
شهید مطهری می فرماید همان مفاهیم ماهوی وقتی وارد ذهن می شود کلی می شود. مفهوم انسان وقتی در ذهن شکل پیدا می کنند کلی است، بعد وقتی این کلی بر مصادیق آن تطبیق پیدا می کند، مفهومی به نام «نوع» پیدا می شود. انسان وقتی مفهومی را بر مصادق آن حمل می شود، مفهوم دیگری با نام «ذاتی و عرضی» پیدا می شود.
آیا عالم ذهن هم عین است یا نه؟ پاسخ مثبت است. آری، خود عالم ذهن هم مرتبه ای از عالم عین است، ولی چون با محکی آن مقایسه می شود وجود ذهنی معنا پیدا می کند. و الا اگر این قیاس نباشد خودش عین است. یعنی ذهن در مقایسه عین گفته می شود و الا خودش عالم عین است. بنابراین اعتباریات منطقی مربوط به عین است، و اگر چیزی به مربوط به عالم عین باشد برهان پذیر است. نتیجه اینکه قضایای منطقی، شاخه ای از حکمت و برهان پذیر هستند. برخی از این برهان ها بدیهی است برخی نظری است .
نفس الامر مفاهیم منطقی هم خود ذهن است منتها ذهن دو مرتبه دارد و یک مرتبه محکی و دیگری محکی عنه است.
نحوه پیدایش مفاهیم اعتباری فلسفی
اعتباریات فلسفه مانند قضایای علت و معلول، واحد و کثیر، وجوب و امکان است. این مفاهیم نیز ناظر به عالم عین هستند اما ما بازاء عینی ندارند، مثلا آتش و حرارت ما بازاء دارند، منتها با یک نگاه تحلیلی هستی شناسانه معلوم می شود حرارت به آتش وابستگی وجودی دارد و آتش علت آن است. این مفهوم از جای دیگری به مفهوم حرارت و آتش اضافه نمی شود بلکه در همان هست اما کشف می شود. در تعریف علیت گفته اند علیت یک نوع وابستگی وجودی به چیز دیگر را گویند. تحلیل آتش در ذهن و خاصیت وجود شناسی آن ، ما را به مفهوم علیت می رساند. پیدایش مفهوم جوهر و عرض نیز همین گونه است، مثلا در تحلیل هستی شناسانه آتش و حرارت به دست می آید که یکی قوامش به خودش است و دیگری قائم به دیگری است. مفهوم اول را جوهر و دومی را عرض گویند. مفهوم امکان و وجوب هم همین گونه برای ذهن پیدا می شود.
همه فلاسفه مفاهیم فلسفی را برهانی می دانند. این مفاهیم با اینکه اعتباری هستند اما چون منشا انتزاع دارند برهانی هستند. و این امر نشان می دهد که اعتباری بودن مخل به برهانی بودن نیست. حال اگر مفاهیم اعتباری دیگر نیز این ویژگی را داشته باشند یعنی ارتباطی با عالم عین داشته باشد و بر اساس آن ارتباط این مفاهیم شکل گرفته باشد، می توان برهانی باشند.
اشکال هیوم بر مفهوم علیت و تداعی معانی
هیوم که معتقد به تجربه گرایی بود، علیت و معلولیت را چیزی فراتر از تداعی معانی و تعاقب و مجاورت می دانست و معتقد بود علیت یعنی ضرورت هستی چیزی و وابستگی آن به دیگری، اما می گفت حس (که تنها راه شناخت است) راهی به سوی شناخت آن ندارد. آن چه حس حداکثر می تواند درک کند توالی و هم زمانی است. سخن هیوم بر اساس مبنای اصالت حس درست است زیرا بر اساس آن «ضرورت» قابل درک حسی نیست، اما مبنای وی نادرست است که نتوانسته این مساله را حل کند. بر مبنای عقل گرایی، ضرورت و وابستگی دو چیز قابل شناخت و اثبات است.
ادامه بحث انشاء الله در جلسه آینده بیان می شود.