1403/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام و بحث اخلاق و معنویت، مبانی و مقدمات
موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، مبانی و مقدمات
الزام آور بودن قضایای اخلاقی
گفته شد بر مبنای اینکه خوبیها و بدیها بر اساس شاخص انسانی تعریف شود یعنی هر فعل و صفت اخلاقی که در راستای انسانیت انسان باشد حسن و هر چه بر خلاف آن باشد قبیح است، حسن و قبح های اخلاقی الزام آور خواهد بود. انسان اگر بخواهد بر مدار انسانیت سیر کند و به حیوانیت سقوط نکند باید این ها را رعایت کند. به محض اینکه فردی از فعل یا صفت حسن فاصله بگیرد به همان مقدار از مدار انسانیت خارج می شود. شاخص انسانیت تمایلات شهوانی نیست، بلکه فطرت و کمالات انسانی است. بنابراین اگر فعل و صفت انسان بر مدار انسانیت حرکت کند، یک باید و ضروت تکوینی را به همراه دارد.
این مسائل از مسائل تحلیله است. قضایای تحلیلیه (یا محمول من صمیمه) مانند اینکه وقتی گفته می شود «الوجود موجود»، حمل محمول بر موضوع به چیزی واری تحلیل موضوع نیاز ندارد، اما وقتی گفته می شود «الانسان موجود»، قضیه ترکیبیه (یا محمول بالضمیمه) است یعنی انسان اگر تحلیل شود الزاما موجود بودن او استنباط نمی شود.
در بحث ما نیز وقتی گفته می شود عدالت حسن است، در حسن آن شکی نیست اما چرا عدالت خوب است چون انسانیت خوب است. در عالم انسانیت، قضیه انسانیت همیشه خوب است و اگر خدشه دار شود بد است. چه چیزهای شاخصه انسانیت است؟ اموری مانند تواضع و عدل شاخص انسانیت است و اموری مانند ظلم، انسانیت را مخدوش می کند. انسانیت خوب است و اگر بنا است که ما انسان باشیم، آنچه انسانیت انسان را قوام می دهد «حسن» است و «باید» هم هست. عدالت نیز که شاخص انسانیت است «خوب» است و «باید» دارد.
اشکال و جواب
ممکن است گفته شود اگر حسن و قبح با الزام و اجبار همراه باشد، تناقض پیش می آید، زیرا موضوع بایدها و نبایدها، انسان است و انسان موجودی مختار است، از آن سو شما می گویید قضایای اخلاقی با الزام همراه است، در این صورت اختیار انسان را مخدوش می کند.
در پاسخ به این سوال گفته شده بهترین پاسخ از آن کانت است که گفته است: تنافی الزام و اختیار آن گاه است که این الزام از غیر انسان بر او تحمیل شود، اما اگر این الزام از سوی خود انسان و عقل او صادر شده باشد در این صورت تعارضی حاصل نمی شود. بنابراین این باید اخلاقی حکم خود عقل است و این عقل انسان است که خودش را الزام می کند و این منافاتی با اختیار انسان ندارد. و این همان قاعده معروف که می گوید: «الوجوب بالاختیار لاینافی الاختیار».
بحثی مطرح است که هم علمای کلام و هم اصول مطرح کرده اند که قاعده فلسفی «الشی ما لم یجب لم یوجد» را قبول ندارند. این قاعده می گوید هر چه بخواهد وجود پیدا کند ابتدا به مرز وجوب باید برسد سپس موجود شود. عده ای از متکلمین طرفدار اولویت هستند و برخی طرفدار قاعده الاضطرار. اینان می گویند شی که واجب است دیگر تحت کنترل نیست و با اختیار انسان سازگاری ندارد. در جواب گفته شده این وجوب چون از خود اختیار ناشی شده است، با اختیار منافاتی ندارد. وجوب، آن گاه منافات با اختیار است که قبل از اختیار باشد.
پاسخ بهتر به این اشکال آن است که بگوییم: در این اشکال بین وجوب تشریعی و اختیار تکوینی خلط شده است. اینکه می گوییم در حسن الزام است مربوط به «باید» عقل عملی است، اما اختیار مربوط به عقل نظری است. آنچه به صورت خلاصه در جواب می گوییم چنین است: الزام قبل از اراده تشریعی، منافاتی با اختیار ندارد و الزام بعد از اراده تکوینی باز منافاتی با اختیار نداربد، زیرا این الزام از خود اختیار نشأت کرفته است.
تمام تشریع الهی مطابق با فطرت
شهید مطهری در بحث فطرت، برای فطرت دو شعبه بیان کرده اند: فطرت ادراکی و فطرت گرایشی. در سرشت انسان گرایشی نسبت به خوبی ها هست، همان که قرآن می فرماید: «و نفس و ما سواها. فالهمها فجورها و تقواها» و «فاقم وجهک لدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها». تمام تشریعیات الهی که دین باشد مطابق فطرت است و انسان به آنها گرایش دارد. به تعبیر دیگر بایدها و نبایدهای الهی مانند شنا کردن در مسیر آب است و خلاف فطرت نیست. این مربوط به عالم ثبوت است اما در مقام اثبات برخی را عقل انسان می فهمد و برخی را نمی فهمند. بنابراین در مقام ثبوت، تمام آورده های وحی و آنچه عقل بالبداهه می فهمد، همه مطابق با فطرت گرایشی و احساس است.
برهان پذیر بودن قضایای اخلاقی
آیا قضایای اخلاقی و حسن و قبح عقلی برهان پذیر هستند یا نه؟ همان طور که در ریاضیات برهان اقامه می شود آیا در مورد قضایای اخلاقی هم برهان اقامه می شود؟
در کتاب صناعات خمس وقتی سخن از برهان به میان می آید در مورد مواد آن بحث می شود که ماده برهان چیست؟ ماده برهان یقینیات است که شش دسته اند: اولیات، مشاهدات (به حس ظاهر، محسوسات و به حس باطن، وجدانیات)، مجربیات، حدسیات، متواترات و فطریات. مبانی جدل عبارتند از مشهورات و مسلمات. در استدلال جدلی از مواد مشهورات یا مسلمات استفاده می شود. مقبولات و مظنونات نیز مواد خطابه، و وهمیات مواد مغالطات هستند. وهم اگر در جای خودش به کار گرفته شود و تحت مدیریت عقل کار کند نتیجه اش خوب است، اما اگر بخواهد جای عقل بنشیند کار خراب می شود. مخیلات نیز برای صنعت شعر است. اکنون سوال این است که آیا قضایای حسن و قبح عقلی و اخلاقی از یقینیات هستند یا از مشهورات هستند؟ اگر گفته شود از مشهورات هستند در این صورت پشتوانه برهانی ندارند، اما اگر بگویند از یقینیات هستند پشتوانه برهانی دارند.