« فهرست دروس
درس کلام استاد علی ربانی‌گلپایگانی

1403/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

کلام و بحث اخلاق و معنویت، مبانی و مقدمات

 

موضوع: کلام و بحث اخلاق و معنویت، مبانی و مقدمات

سه دیدگاه درباره منشا خوبی ها و بدی های

درباره اینکه منشا خوبی ها و بدی های اخلاقی چیست، سه دیدگاه بیان شده است: شهید مطهری منشا آن را فطرت می دانند و معتقدند آنچه را فطرت می پسندد خوب و الا قبیح است. دیدگاه مشهور منشا خوبی ها و بدی ها را مصلحت و مفسده نوعیه می داند. دیدگاه سوم این است که هر چه در راستای کمال وجودی انسان باشد خوب است و هر چه در راستای نقص وجودی انسان باشد بد است. این دیدگاه بیان می کند که انسان متناسب با ظرفیت وجودی و استعدادهایی که دارد غایت و غرضی دارد. هر فعل و صفتی که متناسب با ظرفیت های انسان باشد و آن غایت مطلوب را تامین کند، حسن و هر چیزی که نقص آن را برساند قبیح است.

در جلسه گذشته سخنی از جناب فاضل قوشچی بیان شد که نیازمند اصلاح است. سوال این است که معنای حسن و قبح محل نزاع چیست؟ آیا کمال و نقص است، یا ملائمت و منافرت با طبع و چیزی دیگری است؟ اشاعره گفته اند اگر محل نزاع حسن و قبح مربوط به کمال ونقص باشد ما هم آن را قبول داریم و حسن و قبح را از این جهت عقلی می دانیم. آنچه آنان قبول ندارند این است که گفته شود فعل حسن و قبیح آن است که فاعل آن مستحق مدح و ثواب یا ذم و عقاب باشد. اشاعره می گویند ما این را قبول نداریم زیرا ثواب و عقاب مربوط به خداوند است و به عقل انسان مربوط نمی شود.

در مورد اینکه آیا مساله ثواب و عقاب داخل در محل نزاع حسن و قبح هست یا نه، دو دیدگاه بیان شده است. عده ای می گویند این را اشاعره وارد بحث کرده اند تا بتوانند از بحث حسن و قبح عقلی فرار کنند. شیخ محمد حسن مظفر صاحب «دلائل الصدق» و آیت الله سبحانی همین نظر را دارند. اما مشهور علما حتی عدلیه این را محل بحث قرار داده اند، بزرگانی همچون شیخ انصاری در «مطارح الانظار» همین نظر را بیان کرده و این نتیجه را گرفته اند که با وجود این حکم، ما دیگر نیازی به قاعده ملازمه نداریم، زیرا اگر عقلی حکم کند که فعلی حسن و مستحق مدح و ثواب است، حکم شرع کشف شده است و دیگر نیازی به قاعده ملازمه برای کشف حکم شرع نیست. مرحوم لاهیجی در گوهر مراد و مرحوم سبزواری در اسرار الحکم نیز این مطلب را آورده اند. مرحوم لاهیجی می فرماید حقیقت مدح و ثواب فرقی ندارد اگر فعلی به گونه ای باشد که جزاء بالخیر داشته باشد حسن است و اگر فعلی جزاء بالسوء داشته باشد قبیح است، حال این جزاء گاه از سوی عقلای این دنیا است و گاه از سوی خالق عالم و در سرای آخرت است. مدح الهی همان ثواب و ذم الهی همان عقوبت است.

آقای قوشجی در اینجا گفته اند اگر حسن و قبح را بنا باشد درباره خداوند هم بکار ببریم، باید تنها مساله مدح آن را مطرح کنیم و مساله ثواب و عقاب را کنار گذاریم، زیرا دیگر ثواب و عقاب درباره خدای متعال معنا ندارد. بحث قبح نیز در آنجا سالبه به انتفاع موضوع است.

 

خاستگاه مفاهیم اخلاقی

یکی دیگر از مبانی بحث اخلاق و معنویت که جنبه معرفت شناختی هم دارد این است که خواستگاه مفاهیم اخلاقی چیست؟ آیا فطرت انسان است یعنی از ابتدا که انسان خلق شده در خمیره و سرشت انسان این مفاهیم قرار داده شده یا نه این مفاهیم از طریق مشاهدات و مطالعات بعدا برای انسان پیدا شده است؟

در میان فلاسفه غربی در عصر جدید این مساله مطرح شده که مفاهیمی که انسان دارد آیا این مفاهیم فطریات هستند یا بعدا و به مرور زمان برای انسان حاصل شده اند؟ در غرب دو دیدگاه در این باره مطرح شده است: یک عده قائل به فطرت هستند و سر دسته آنها دکارت است. اینان را که عقل گرا می گویند معتقدند که انسان یک سری ادراکات فطری دارد که از جایی به دست نیاورده است. در مقابل این گروه حس گراها مانند جان لاک و هیوم قرار دارند که می گویند: ما مفاهیم فطری نداریم. بشر وقتی به دنیا می آید ذهنش مانند یک صفحه سفید است و به مرور نقش هایی در آن بسته می شود. این هم در تصورات و هم تصدیقات مطرح می شود. عقل گرایان هم در حوزه مفاهیم و هم تصدیقات قائل به فطریات هستند مانند محال بودن جمع تناقص.

شهید مطهری این بحث را به خوبی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بیان کرده است. ایشان در این زمینه قائل به تفصیل هستند و می فرمایند: در حوزه تصورات حق با حس گرایان است و ذهن انسان و کودک هیچ مفهومی در آغاز ندارد. اصلا ذهن یک جای خالی نیست که مفاهیم در آن ریخته شود بلکه ذهن همان مفاهیم است که به مرور حاصل می شود. اما در تصدیقات ما فطریات داریم که بخشی مربوط به دل و بخشی مربوط به عقل است. فطرت گاه از جنس گرایش و میل است و گاه از جنس بدیهیات. بنابراین در تصدیقات، مفاهیم فطری و بدیهی داریم. البته برای اینکه تصدیق شکل بگیرد نیاز به تصورات است اما وقتی تصور موضوع و محمول شکل گرفت، برخی تصورات بدون فکر و اندیشه برای انسان حاصل می شود. در انسان استعداد این ادراک هست و موقعی که مفاهیم تصوری شکل گرفت، بداهتا تصدیق برای او شکل می گیرد. اینها را فطریات گویند.

در باب اخلاق نیز همین مساله را می گوییم. که ما تصورات ما قبل تجربی نداریم اما تصدیقات ما قبل تجربی یعنی بدیهیات داریم. وقتی موضوع و محمول برای ذهن شکل گرفت، تصدیق برای نفس صورت می گیرد. قرآن می فرماید: « وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون‌»[1] : و خدا شما را از شكم مادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى نمى‌دانستيد ، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزارى كنيد. این آیه بیان گر همین مطلب است که انسان وقتی به دنیا می آید لوح نانوشته است و برای شناخت، ابزاری به او عطا شده است.

مفاهیم ما هیچ کدام بدیهی نیست، اما تصدیق قبل از حس داریم و آن همان بدیهیات است .

ممکن است گفته شود این آیه بر خلاف آیه دیگر است که می فرماید: ﴿و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها﴾. بررسی این مساله انشاءالله در جلسه آینده بیان می شود.


logo