درس خارج فقه آیت الله نوری
کتاب الصوم
90/02/06
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : فی طرق ثبوت الهلال
بحث در مسئلهی دهم از فصل طروق ثبوت هلال بود در این مسئله صاحب عروه فرموده است کسانی که در قطب سکونت دارند یعنی در جایی که شش ماه شب است و شش ماه روز است، تکلیف صوم و صلاة و اینها چطوری می شود. ایشان خودشان چهار احتمال ذکر کردند، اول اینکه یحتمل بگوییم که اینها بلاد متعارف غیر محل خودشان بلاد متعارف است که شب و روزش بیست و چهار ساعت است در نظر بگیرند و ساعات را بر آن اساس تقسیم کنند هم برای گرفتن روزهشان و هم برای خواندن نمازهایشان، شهرهایی مثل قم و تهران و اینها را در نظر بگیرند و 24 ساعت قسمت کنند و یک قرادادی اعتباری بین خودشان که ساعت را روز قرار بدهند و یا شب قرار بدهند و چه ساعت ظهر و نصف آن میشود ظهر و اول شب نماز مغرب عشاء و اخر شب چطور خلاصه بلاد متعارف را در نظر بگیرند و اوقات را بر اساس بلاد متعارف تقسیم و تنظیم بکنند و بر آن اساس روزه بگیرند و در دوازده ماه یک ماه را و نماز هم بخوانند البته باید توجه داشت که برای اینها ماه رمضان گم نیست ماه رمضان یک امر ثنایی تکوینی است که اینها خوب میدانند به این که سال دوازده ماه است چون خودشان شش ماه شب و شش ماه روز است، روز و شب ندارند،وا ما میتوانند ماه رمضان را تشخیص بدهند به اینکه بله ما ماه رمضان است، و روزه گرفتنشان مشکل دارد چون برای خاطر اینکه شب و روزشان، شش ماه شب واست و شش ماه روز، علی ای الحال احتمالاً این است که بلاد متعارف را در نظر میگیرند و بر اساس بلاد متعارف اوقات را تقسیم و تنظیم ونماز و روزه را انجام میدهند و احتمال دوم این است که بلاد صبح از ما ساقط است به کلی، این هم یک احتمال است، احتمال سوم این است که نه روزه ساقط است، چون رمضان ندارند اما نماز را میتوانند بخوانند چون شش ماه روز است و اولش نماز صبح بخوانند و وسط نماز ظهر و عصر و تمام شد و بعد شش ماه دیگر آمد و تاریک شد نماز مغرب و عشاء بخوانند. این هم یک احتمال سوم است، چها رم میگوید که یحتمل اینکه از کجا آمدند آخرین نقطهای که شب ور وز آنها بیست و چهار ساعت است و ترک کردند، آمدند اینجا سکونت کردند آخرین نقطهای که در آنجا شب و روز 24 ساعت بوده است آن را معیار است، قرار بدهند برای تنظیم و تقسیم اوقات و این چهار تا احتمال است که در آنجا ذکر کرده است برای این یک مسئلهی مطلقات از معصوم (علیه السلام) نیست، مسئلهي صد در صد اجتهادی است، و بر اساس مبانی اصول و فقه، همهي فقها اینجا وارد شدند که مسئله را حل کنند خود عروه اینجوری حل کرد و البته اشکال هم دارد کلامشان دلیلشان چیست؟ که اینها خودشان در یک جایی هستند که شش ماه شب است و شش ماه روز است، و برود بلاد متعارف حالا هر کجا را که در نظر بگیرند چرا به چه دلیل و وضع فعلی خودشان که شش ماه همیشه در ظلمت هستند و شش ماه همیشه در نور هستند، بلاد متعارف که اینطور نیست شب و روز دارند و 24 ساعت شب و روز دارند و به چه مناسبت اینها بروند احکام آنها را در نظر بگیرند،وا ین اولی و دوم بگوییم که به طور کلی نماز و روزه از آنها ساقط است، این مخالف ارتکاز متشرع است مخالف آیات قرآن وروایات است که نه نماز بر اینها واجب است و نه روزه با توجه به آیات وروایاتی که برای نماز و روزه داریم که عرض میکنیم. سوم بیاییم بگوییم اینکه نه روزهشان ساقط است، و البته این قول امام اختیار کرده است ماه رمضان ندارند ولی نماز را در شش ماه روز یک صبح و ظهر و عصر و در شش ماه شب هم یک مغرب و عشاء بخوانند. به چه دلیل؟ و همینطور مبحث آخر ، بگوییم که آخرین نقطهای که ترک کردند آمدند اینجا آن نقطهای که در آنجا 24 ساعت شب و روز وجود داشته است، آن را برای خودشان معیار بدانند و این هم باز به چه دلیل و این الآن که آنجانیستند موضوع عوض شده است و حکم هم باید عوض بشود و خلاصه آنچه که عروه میفرماید احتمال است و منتها بعضی را میگوید که لا یقعد و بعضیهایش را میگوید که بعید است و هر کس احتمال است و با دلیلی میشو.د این را درستش کرد بالاخره آن چه را که بنده در اینجا با توجه به شروح عروه و حواشی عروه و مطالبی که در نظر داشتیم، در چند موضوع اینجا بحث شده است، یک بحث ، بحث آیت الله آقای خویی است در مستند العروة و ایشان تکیه میکنند به اینکه در اینجا نباید باشد واجب است که مهاجرت بکند از لحاظ حکم تکلیف بودنش آنجا حرام است و واجب است بر او که مهاجرت بکند، جایی که انسان قدرت اقامهی شعار دینی ندارد،و شعائر از شعر است، شعر به معنای موی است، شعائر از این جهت شعائر میگویند که موی بدن مناسب با آن لباس است و انسان هم از لباس ناچار است که داشته باشد در میان حیوانات هیچ کدام غیر از انسان به لباس محتاج نیست و لباس ندارد و همهي حیوانات خدا خلق کرده است بالاخره با همان چیزی که خلق کرده است زندگی می کنند اما فقط انسان است که احتیاج به لباس دارد . خلاصه شعر بدن با لباس مناسق است و لباس هم همیشه همراه انسان است و بنابراین چیزی که همراه (؟؟؟) به آنها شعائر می گوییم که دین با آنها همراه و هماهنگ است و خوب، جایی که انسان ساکن باشد و اعظم شعائر اسلام حج است و صلاة است صوم است، و این خوب معلوم است که قدرت صلاة صوم آن طور است که ندارد و از این جهت از آنجا کوچ کردن واجب است در کتاب جهاد، در شرایع تبعاً له در جواهر جلد 21 کلام محققین تجب المهاجرة از بلاد شرکی که شخص تمکن از ادای وظیفه وشعائر اسلام ندارد مهاجرت واجب است، برای مسلمانی که در بلاد شرک ساکن است و تمک از اقامهی از ادای وظیفه و رعایت شعائر اسلام است اقامهي شعائر اسلام را ندارد، آن چه را که عنوان کرده است روایت ذکر میکند و آیه ذکر می کند. آن وقتسؤال: ؟؟؟ ، می خواهند بگویند که معیار این است که هر جا که انسان تمکن از اقامهي شعائر اسلام ندارد، در آنجا سکونت حرام است، مهاجرت از آنجا وارد است . این شخص رفته است یک جا که تمکن از اقامهي شعائر که اعظم شعائر صلاة و صوم است ندارد، این است که مهاجرت واجب است، خوب در اینجا کسانی که این حرف را زدند آيت الله خویی تکیهاش بر همین است ولی نمیگوید که اگر کسی آمد تکلیفاً گناه کرد، خوب تکلیفاً بله، حرام است آنجا بودن، اما اگر کسی گناه کرد و آنجا ماند، و واجب است برایش؟ واجب نیست. از آنجا بعداً کوچ کرد و آمد قضای مافات را باید انجام بدهد و هیچ کس هم متعرض نمیشود فقط تکیه کلام آقای خویی بر این است که حکم تکلیفی است که تجب المهاجر است و اما حالا اگر این حکم تکلیفی مخالفت کرد و ماند و چه بکند و نمیگویند، اگر ازآنجا مهاجرت کرد و آمد قضایش را به جای آورد نمیگویند اگر مرد وصیت کند که قضایش را به جای بیاورند در ذمهاش بوده است نمیگویند، فقط تکیه کرده است به اینکه از آنجا باید مهاجرت بکند و بودنش آنجا حرام است،
سؤال : ؟؟؟ ، نقل کلام آيت الله خویی را داریم می کنیم. ایشان اینجوری، و پس بنابراین یک بحث این است که واجب است که از آنجا مهاجرت کند. البته در جواهر 21 که عرض کردیم در جواهر 21 که در کتاب جهاد بحث کرده است دو تا بحث دارد یکی تجب المهاجرة فی بلاد الشرک بحث کرده است و گفته است که واجب است مگر اینکه ناچار باشد بماند دیگر، بله ماند باید تقیه را رعایت بکند و اگر ضرری برایش نداشته باشد و یکی هم بلاد شرک ، بلاد خلاف، یکی شیعه میان سنیها! آن چطور، ایشان آنجا میگوید که نه، واجب نیست مهاجرت ولو اینکه ناچار باشد تقیه کند، مثل آنها وضو و مثل آنها نماز و بالاخره دو تا بحث دارد که آنچه که به بحث ما مربوط می شود و وارد نمیشویم، و مفصل است این است که خلاصه آیت الله خویی منظورش این است که بایستی آنجا مهاجرت بکند وبودنش در آنجا حرام است و جایز نیست.
حالا دلایل این کسانی که اینجوری گفتند چیست؟ دلایل اینها هم آیه است و هم روایات، روایات این است که در باب تیمم روایاتی داریم که اگر شخصی در یک مکانی واقع شده است، که وسیلهای برای وضو گرفتن وغسل کردن ندارد، آب نیست آنجا حضرت میفرماید که چه بکند تیممش اما میگوید که این شخص واجب است که از اینجا برود و به اینجا برنگردد .
پس کسی که میرود یک جا شش ماه شب و شش ماه روز است میماند و نمیتواند نماز و روزهی خود را انجام بدهد خوب به طریق اولی، و به این روایات حدیث دوم و سوم از باب 28 از ابواب تیمم صفحه 999 جلد 2 وسائل 20 جلدی. 999 چون صفحههای اول و دوم روی هم حساب کرده است و الا یک جلد به این قطوری نیست. بعد آمدند سراغ آیات، آياتی از قرآن کریم این آیات در تفسیر المیزان جلد 5، صفحه 45، ان الذین توفاها الملائکه کسانی که ملائکة آنها را قبض روح می کنند توفی در چند جای قرآن دلالت بر این دارد که انسان دارای روحی است، غیر از بدن، و آن روح را خداوند قبض میکند و از طرف ملائکه وقال اذا ضللنا فی الارض انا لفی خلق جدید .
کسانی که در معاد تردید می کردند میگفتند که وقتی که مردیم ضررنا فی الارض و ذرات بدن ما ذرات وجود ما در لای خاکهای زمین گم شد، چطور می شود که دوباره زنده میشویم. جواب می دهد قرآن، قل یتوافاکم ملائکة الموت الذی (؟) بکم، خیال نکنید که شما همین بدن هستید نه ملکة الملک شما را توفی می کند یتوفکم ان کم شما به روح شما است، و بدن آلات و ابزاری است وقل یتوفاکم ملک الموت (؟) بکم و علینا ترجعون، خلاصه توفی در سیزده و چهارده جای قرآن آمده است که خدا توفی می کند و یا ملائکه به امر خداوند و این جا اینطور است ان الذین توفکم الملائکة توفهم اصلش تتوفاهم بوده است و یک جا افتاده است تتوفاهم الملائکة اینجوری بوده است، ظالم انفسهم اینها کسانی بودند که ممکن بوده است هجرت بکنند، بیایند به مدینه با پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و احکام خداوند را یاد بگیرند و اجرا بکنند ولی ظلم به خودشان کردند و ماندند و تمکن داشتند که هجرت بکنند ظالمی انفسهم ، حال از الذی تتوفاهم قالوا فی مکنتم، ملائکة به اینها میگویند که فیم یعنی فیما کجا بودید شما؟ ملائکة دارد قبض روح میشود و بعد از قبض روح مردند دیگر، قال فیم کنتم ایشان میگوید که این از جمله آیاتی است که دلالت دارد بر اینکه سؤال قبر انجام میشود، قالوا فیم کنتم،قالوا کنا مستضعفین فی الارض، ایشان بعد پشت سر این بحث کلامی در مستضعف دارد میگوید که مستضعفین دو قسم هستند، یک مستضعف هستند که راه خلاص دارند و خودشان کوتاهی کردند و آنها مسئول عندالله هستند و آنها برای اینکه راه داشتند و خودشان را از استضعاف نجات بدهند و نرفتند، و بله، اما مستضعفینی داریم که در همین آیه آخرش آمده است که نتوانستهاند بعد آنها مسئول نیستند و قالوا فیم کنتم، قالوا مستضعفین فی الارض، قالوا (؟) نزرق الله واسعة فتهاجر فیها؟ ملائکة به اینها میگویند که خوب زمین خدا واسع است و شما باید مهاجرت میکردید! نکردید گناه کردید ظالماً انفسهم و اولئک معواهم. جهنم و (؟) بله این تمکن از مهاجرت داشتن و نرفتن و ماندن در جایی که هم از لحظ عقیده انحراف دارند و هم از لحاظ عمل، بله و رفتند جایی که شش ماه شب و شش ماه روز و از لحظ عمل نه میتوانند نماز و روزهشان را انجام بدهند الا المستضعفین و همینجا استثنا میکند الاّ استثنای مستقل است و لکن مستضعفینی که من الرجل و النساء و البلدان (؟) بله کسانی که ناچار ماندند در امکنهای که نمیتوانند نه از لحاظ عقیده و نه از لحاظ عمل، وظایف خودشان را یاد بگیرند و انجام بدهند. بله و (؟) عن غفوراً اینها را خداوند متعال میبخشد بهشان، و پشت سرش حالا، آیات من یهاجر فی سبیل الله ، مراد من کثیراً کسی که مهاجرت در راه خدا کرد جاهای زیادی پیدا میکند وقدرت دارد و وظیفه انجام میدهدمراقب یعنی مواضع کثیری که قدرت دارد وسعة و وسعت پیدا میکند بنابراین اینها لازم است که مهاجرت کنند بروند جاهایی که تمکن پیدا کند از اقامهی وظایف خودشان و آن وقت یک آیه آمده است پشت سرش آمده است عجیب است و آن و من یفرج بیته، اگر رفتی در بین راه مردی، خداثواب میدهد(؟) یدرکه الموت و قد اجره علی الله و کان الله رحیماً، شما مهاجرت کنید و از جاهایی که تمکن ندارید، از اقامهی وظایف دینی و اگر مهاجرت کردید در بین راه هم اتفاق افتاد و مرد اجر علی الله، خداوند به او اجر میدهد، و کان الله غفوراً رحیماً، از آيه 90 تا آیه 100 از سورهي نساء است که آیت الله طباطبایی استاد بزرگوار ما، مطالب زیادی در باب مستعضف دارد ، یستفاد از این قبیل آیات وروایات در جواهر هم که عرض کردم در کتاب جهاد جلد 21 ذکرکرده است که واجب است بر انسان که در جایی که قدرت اقامهی شعائر دینی را ندارد واجب است که این شخص هجرت کند و آنجا نماند. در بلاد شرک و کفر و اینها و اما حال بلاد خلاف را ایشان گفته است که نه. آیت الله خویی سراغ اینها رفته است و اینجوری گفتهاند، و عرض کردم که حکم تکلیفی وضع کرده است که واجب است از اینجا برود و دیگر حالا اگر ماند چه کار بکند و اگر رفت غذای نماز به گردنش آمد و اینها را متعرض نشود و این یک حالا تا آخرش ببینیم چه میشود، دوم، این یک جور بحث است، بحث تضییع امر است آقا شیخ تقی آملی در مصباح الهدی ایشان میگوید که اصلاً بحث در این تضییع عمر است چنین جایی هم اگر داشته باشیم انسانها آنجا نمیروند و انسانها آنجا مسکون نیست و تا ما بیاییم عمرمان را صرف کنیم که اگر چنین شد چه میشود؟ نه، ایشان اینجوری گفتند بعد گفتند که (؟) شرح عروة الوثقی مال آقای آملی خوب دورهي فقه کامل نیست و لی آن که دارد بسیار مرتب و منظم بحث میکند. ایشان اینجوری میگوید و حالا ما داریم شرحهای عروه را عرض کنیم که چهار تا شرح است ، مستمسک مثل امام گفته است میگوید به اینکه اینها ماه رمضان ندارند و روزه واجب نیست.
بالاخره چه باید بگوییم ما، این چهار تا قول که در عروه است، هیچ کدامش دلیل ندارد آنجور، ولی از طرفی هم فرمایش امام با اینکه به امام و همهی علمای بزرگ ما و سروران عزیز ما، با دید احترام می نگریم بسیار بعید است که این برایش روزه واجب نیست، و نماز هم درشش ماه شب یک نماز مغرب و عشاء دارد و شش ماه روز هم یک صبح اولش و ظهر و عصر وسطش ، حالا شما چه می فرمایید من نمیدانم. بالاخره این را ما چطور باید بحث کنیم؟ ایت الله سبزواری در آن مهذب الاحکام خودش، آخرش دارد که این را باید فقیه در هر زمانی خودش معین کند، یک کلمهی خوبی در آخرش گفته است بالاخره، میگوید که ما نمی توانیم چیزی بگوییم از موضوعات ادله خارج است، موضوعات ادله ماه رمضان است به ان ترتیب این ندارد، موضوعات ادله (؟)صبح و ظهر و عصر متعارفی ندارد و ما نمیتوانیم چیزی بگوییم از موضوعات ادلهی احکام که در دست ما است فعلاً خارج است. ولی فقیه است که در هر زمانی تکلیف این را روشن میکند به نظر بنده ارتکاز متشرعه با آن فرمایش امام اصلاً نمیسازد، بگوییم که ماه رمضان ندارند و روزه اصلاً واجب نیست. اگر نگرفتند و نتوانستند و آمدند . واجب نیست چیزی ازشان فوت نشده است و واجب نبوده برایشان، این روزه شان ، کتب علیکم الصیام (؟) من قبلکم آیه 183 سورهی بقره، خوب این خطاب به همهی امت است که بر شما مسلمانها صیام واجب شده است، همانطوری که بر قبل از شما بر امتهای قبل . آیهی 183 از سورهی بقره .
قال ابوجعفر علیه السلام من الخمس:الصلاة و الزکوة و صوم و الحج و الولایة. اولین روایتی که ما در جلد اول وسایل وارد میشویم به عبادات می خوانیم همین خبر است که اسلام بر پنج چیز نماز و زکات و روزه و غیر ذلک شده است بنابراین خیلی مشکل می آید به نظر بنده این مسئله به این ترتیب و کسانی که مشابه همین است ، مثل قصه ی هواپیما که گفتیم که بگوییم بله بر اینها نماز و روزه واجب نیست. سؤال : ؟؟؟ ، حالا شما میگویید که چه بکنند؟ همان که عروه گفت، آن که عروه گفت را دارد می گوید، احتمال اول عروه را دارید میگویید شما، میخواستم ببینم که چیز تازهای دارید یا نه.
سؤال: ؟؟؟ ، همان حرف اول عروه را دارید میگویید و چیز تازهای می خواهیم. خلاصه اینکه از طرف ما بخواهیم بگوییم که اینها برایشان ماه رمضان روزه برایشان واجب نیست. کتب علیکم الصیام امثال ذلک روایات زیادی است که فلسفهی احکام را میگوید و تأیید و تأکید بر خود احکام و بگوییم که نه این ندارد. آن فلسفهای که ذکر شده است برای این قبیل عبادتها خوب مال همه است و استثناء دادن به آنها بسیار مشکل است انسان واقعاً سرکش مانند است، این یاد خدا و توجه به خدا و عبادت است که انسان را متوجه خدا میکند و رام میکند و مطیع میکندو یک انسان را انسان می کند و بگوییم که نه اینها ندارند ماه رمضان که برایشان روزه واجب نیست، نمازشان هم به این شکل است . اسلام این است ارتکاز متشرعه نمیپذیرد که انسان بگوید که از اینها روزه ساقط است و نمازشان هم به این ترتیب. بسیار مشکل است و حالا اینجا که داریم میگوییم احتمال است ولی نظر خودم را عرض کردم، می توانیم بگوییم که در این قبیل عبادات دو چیز است، یکی اصل عبادت و یکی هم زمان، اینها زمان ندارند، زمانشان به هم خورده است و اینها کسانی هستند که فقط ان زمان متعارف را ندارند، حالا نداشتن زمان متعارف باعث می شود که اصل عبادت را هم از دست بدهند و یا نه خیر بگوییم که آن زمان چون متعارف آن چنان بوده است آن طور تنظیم شده است، چون متعارف در میان مردم در آن زمان، آن زمانهای خاص بوده است و بر اساس آن زمانهای خاص، این عبادات تنظیم شده است، وحالا بیایند خودشان عبادت را از دست ندهند. ولی زمان خاصی را ندارند دیگر.و یک جوری تنظیم کنند،
سؤال : ؟؟؟ ، زمان خاصی ندارند و من هم میگویم که زمان خاصی ندارند. زمانی که انسان بدون زمان و مکان نمیتواند زندگی کند و همینطوری که مکان از لوازم وجود انسان است، زمان هم از لوازم وجود انسان است، و زمان دارند و آن زمان خاصی ندارند و آن روز وشب متعارف شما را ندارند. ولی زمان دارند؛ بدون زمان و مکان شما نمیتوانید که زندگی کنید، آن پرودگار است که فوق زمان و مکان است انسان بدون مکان و زمان نمیتواند که زندگی کند. بنابراین زمان خاصی ندارند. حالا آیا نداشتن زمان خاص باعث می شود که اصلاً دیگر نماز نخوانند و روزه نگیرند؟ بسیار مشکل است، به این که نداشتن زمان خاص باعث بشود که تکلیف به کلی ساقط بشود، مثل حیوانات بشود، اصل الانسان یترک (؟) انسان نمیشود رها باشد که بالاخره، به نظر می رسد که باید همینطور بگوییم ما، باید بگوییم که این عبادات را باید انجام بدهد، زمان خاصی ندارد، زمان خاصی ندارد خودش بایستی بیاید و زمان خاص ندارد. بهترین تنظیم زمان خاص، مکه و مدینه است و مخصوصاً مدینه است، خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) آنجا زندگی میکرده است، در آن زمان این عبادات قرار داده شده است؛ حالا هم بر اساس آن ساعاتهایی که در مدینه معمول است، برای خودش زمان قرار بدهد و بر اساس ساعات همان هم میتواند روزه بگیرد و هم میتواند که نماز بخواند این قول اگر اینجوری بگوییم، به نظر بنده بهتر است بگوییم که تکلیف ساقط است حالا فکر کنید در این که عرض کردیم و ببینیم فردا چه باید بگوییم.
و الحمدلله رب العالمین اولاً و آخراً و صلی الله علی
محمد و آله الطاهرین