1403/08/27
بسم الله الرحمن الرحیم
فرمایش شيخ محمد حسن نجفي جواهري در کتاب جواهر الکلام/مسأله کهانت/مکاسب محرمه
موضوع: مکاسب محرمه/مسأله کهانت/ فرمایش شيخ محمد حسن نجفي جواهري در کتاب جواهر الکلام
فرمایشی شيخ محمد حسن نجفي جواهري، در کتاب جواهر الکلام دارد:[1]
وعلى كل حال ، الكهانة فلا ريب في حرمتها ، ولكن في المفاتيح من المعاصي المنصوص عليها ، الاخبار عن الغائبات على البت ، لغير نبي أو وصي نبي ، سواء كان بالتنجيم أو الكهانة أو القيافة أو غير ذلك ، ثم ذكر أخبارا دالة على تحريم الكهانة والتنجيم ، ثم قال : وإن كان الاخبار على سبيل التفؤل من دون جزم ، فالظاهر جوازه لأن أصل هذه العلوم حق ، ولكن الإحاطة بها لا يتيسر لكل أحد ، والحكم بها لا يوافق المصلحة ، وهو ظاهر في جواز الكهانة على طريق التفؤل ، ولم نعرف به قائلا بل هي على المشهور في تفسيرها ، بناء على ما سمعته سابقا في السحر من أقسامه ، فجميع ما دل على حرمته دال على حرمتها وعطفها على الساحر في الخبر لعله من باب عطف الخاص على العام ، وفي المسالك هنا أنها قريبة منه لكن في السحر ما يقتضي دخولها فيه كالدروس وكونها حقا على فرض تسليمه ، بل هو ممنوع كل المنع بالنسبة إليها ، لا ينافي ذلك للمصالح التي يعلمها رب العباد
ترجمه و توضیح: به هر حال، درباره کهانت، تردیدی در حرمت آن وجود ندارد. اما در کتاب مفاتیح از گناهان منصوصه شمرده شده است که جزماً از امور غیبیه خبر میدهد نه با شک و ظن، برای غیر پیامبر یا وصی پیامبر، چه از طریق نجوم یا غیبگویی یا قیافهشناسی و دیگر روشها (مثلا سحر)، حرام است. سپس به اخبار و روایاتی اشاره شده که نشاندهنده تحریم غیبگویی و نجوم است. همچنین گفته میشود اگر خبر دادن به شکل تفأل باشد بدون قطعیت، ظاهراً جواز دارد؛ زیرا اصل این علوم حق است، اما احاطه به آنها برای همه ممکن نیست و حکم کردن بر مبنای آنها با مصلحت همخوانی ندارد.
این نوع غیبگویی در چهارچوب تفأل به نظر مجاز میآید، اما کسی به این مسأله تصریح نکرده و این موضوع مشهور در تفسیر آن است، همانطور که قبلاً در مورد سحر و انواع آن شنیدهاید. نتیجتاً تمام دلایل حاکی از حرمت غیبگویی، به حرمت کهانت اشاره دارند و برخی اخبار آن را به سحر نسبت دادهاند، که شاید کهانت یک بخشی از سحر باشد. در مسائل مربوط، گفته شده که اینها به هم نزدیکاند، اما در سحر مسائلی وجود دارد که منجر به ورود غیبگویی به آن میشود، مثل دروس و اینکه در صورت پذیرش آن معتبر است. با این حال، در مورد آن به شدت ممنوع است و این امر با مصلحتهایی که پروردگار علم دارد منافاتی ندارد.
فرق بین حق و واقع چیست؟
یک تفسیر این است که حق و واقع عبارتٌ اخرای هم باشند.
یک معنا برای حق اینست که حق آن چیزیست که باید باشد و واقع آن چیزیست که هست. مثلا الان در صدی از جمعیت مشهد مثلا بر باورهای خدایی نیستد در گمراهی و ضلات و انحراف فکری و عقیدتی به سر میبرند. این واقعیت دارد. اما آیا حق هم همین است؟ یعنی باید اینجوری باشند؟ خیر. واقع آن چیزیست که هست. حق آن چیزی است که باید باشد.