1403/11/03
بسم الله الرحمن الرحیم
امربه شی مقتضی نهی از ضد /بررسی حکمضد خاص /نظر محقق نائینی؛ قدرت در تکلیف/اشکالات قدرت بر تکلیف
موضوع: امربه شی مقتضی نهی از ضد /بررسی حکمضد خاص /نظر محقق نائینی؛ قدرت در تکلیف/اشکالات قدرت بر تکلیف
مطلب مورد بحث
مطلب مورد بحث این است که مرحوم نائینی فرمودند: قدرت، که شرط تکلیف است، ما این را از خطاب شارع استفاده میکنیم، نه از حکم عقل. با توجه به این که از خطاب شارع استفاده میشود که متعلق تکلیف باید مقدور باشد، هرگاه مولا به فعلی امر میکند، یعنی مولا بعث دارد، بعث و وادار کردن در جایی صحیح است که انبعاث ممکن باشد. بنابراین، محدوده متعلق تکلیف مولا همان حصه مقدوره میشود.
اشکالات به فرمایش نائینی
به این فرمایش جناب محقق نائینی رضوان الله تعالی علیه اشکالاتی مطرح شده است:
۱. طبیعت یا افراد؟
این سؤال به وجود میآید که آیا متعلق تکالیف طبیعتها هستند یا افراد؟ آیا امر به طبیعت تعلق گرفته است یا به فرد؟ وقتی میگوید «صل»، متعلق امر فرد از صلات مأمور به است یا این که امر «صل» به طبیعت صلات تعلق گرفته است؟ فرمایش مرحوم نائینی این است که امر به طبیعت صلات تعلق گرفته است، نه به افراد صلات.
بر این اساس، در محل بحث که شما قدرت را از خطاب شارع استفاده کردهاید و نه از حکم عقل، این مبنا باید حفظ شود که امر به طبیعت تعلق گرفته است. اگر امر تعلق گرفته است به طبیعت، آن فرمایش محقق ثانی که فرمود با نگاه به امری که به طبیعت صلات تعلق گرفته، مکلف این فرد از صلات که مزاحم با ازاله است، اتیان میکند و در هر صورت این فرد دارای امر است، زیرا طبیعت متعلق امر است. در واقع، اشکالی که به جناب نائینی مطرح شده این است که آن مبنا نباید از دست برود که امر به طبیعت تعلق گرفته است. بنابراین، حاصل کلام شما در مسئله مورد بحث ما این میشود که امر به حصه مقدوره از طبیعت تعلق گرفته است؛ چرا که در آن حصه مقدوره، انبعاث معنی دارد. پس متعلق امر «صل» همان حصه مقدوره است.
تناقض با مبنای نائینی
به جناب نائینی میتوان گفت که حاصل کلام شما در مسئله مورد بحث با آنچه که مبنای شما است در تعلق امر به طبیعت منافات دارد. ممکن است به دفاع از مرحوم نائینی چنین مطرح شود که: این که ایشان فرمود امر به طبیعت تعلق میگیرد و آن حرفی که در محل بحث میفرماید که قدرت از خطاب شارع فهمیده میشود، جمع این دو بیان به این است که در هر حال، آن طبیعت به معنای وسیعش متعلق امر قرار نگیرد؛ زیرا بعضی از افراد طبیعت، انبعاث در مورد آنها ممکن نبود.
اکنون که این مقدور بودن از خطاب شارع فهمیده میشود، دو سؤال پیش میآید: آیا متعلق تکلیف آن فرد از صلات مقدوره است یا متعلق تکلیف آن حصه با آن جامعیتش هست؟
نتیجه سخن
تا اینجا نتیجه سخن این است که قدرت که شرط اصل تکلیف است، یا به حکم عقل است که نوعاً هم اصولیون همین را میگویند. طبق فرمایش مرحوم نائینی، این که قدرت شرط تکلیف است، از خود خطاب شارع فهمیده میشود. با توجه به این امر، برخی از بزرگان تعبیرشان این است که قدرت، شرط امتثال است نه شرط تکلیف. تکلیف کار مولاست و امتثال کار عبد است.
اشکالات در اینجا
اشکالاتی در اینجا ذکر شده بر مبنای این امر که اگر قدرت بخواهد شرط تکلیف باشد، پاسخی جز این نیست که قدرت شرط امتثال است:
۱. اشکال اول: مجرای براعت
یکی از اشکالات این است که قانون این است که هنگامی که انسان شک در اصل تکلیف داشته باشد، مجرای «اصالت البراعه» جاری میشود. با توجه به این سخن که شک در تکلیف مجرای اصولی دارد، خواه در شبه حکمی باشد خواه در شبه موضوعی، در شبه حکمی خواه وجوبی باشد خواه تحریمی، در شبه موضوعی هم که ظاهراً اخباریون هم همراه هستند، براعت جاری میشود.
اما در مورد شک در قدرت، اصولیون گفتهاند که وقتی انسان شک در قدرت داشته باشد، براعت جاری نمیشود. در موردی که شک در تکلیف هست، براعت جاری نمیشود که این به اجماع است؛ برای آنکه دلیل خارجی وجود دارد. اما اگر قدرت را ما شرط امتثال بدانیم، «اصالت الاشتغال» باید جاری شود. اشتغال یقینی، براعت یقینیه میخواهد. اگر قدرت شرط امتثال باشد، نیاز نیست که ما بگوییم اجماع وجود دارد و اجماع مانع از جریان اصل براعت است.
این که اصولیون به اجماع چنگ زده و گفتهاند که به دلیل وجود اجماع، براعت جاری نمیشود، اگر شما شرط امتثال قرار دهید، نیاز به اجماع نیست.
نتیجه سخن این است که یکی از موجبات این امر که آنچه که شرط تکلیف بود، شرط امتثال شمرده شد، همین مطلب مرتبط با قدرت مورد بررسی قرار میگیرد. اگر گفته شود در مورد قدرت اصل براعت به خاطر وجود اجماع جاری نمیشود، معنایش همین است که این را با وجود یک دلیل، اصل براعت جاری نمیشود. اما اگر این موضوع را به شرط امتثال مرتبط بدانید، اساساً از فضای براعت خارج میشوید.
اشکال دوم: عجز عبد
اشکال دوم چنین است که اگر قدرت را شرط برای تکلیف بدانید، برای عبد جایز است که خود را عاجز کند و به ضیغۀ غیر قادرین قرار بگیرد. به تعبیر دیگر، برای عبد جایز است که فعلای که مقدور بود، برای او در ظرف تکلیف، این فعل غیر مقدور بشود.
اشکال سوم: قضا نماز
اگر وقت صلات به غفلت گذشت و مکلف حواسش به کارهای دیگر بود و وقت سپری شد، حالا باید خارج از وقت نماز را قضا کند یا قضا نکند؟ اصولیون میگویند که باید قضا کند. در وقت خود تکلیف نداشت، اما در عین حال قضا برایش لازم است. وقتی در زمان انجام نماز تکلیف نداشته، چرا میگویید نماز را باید قضا کند؟ شاید ریشهاش در همین است که این قدرت، شرط امتثال است نه شرط تکلیف.