1403/09/20
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ضد/مقدمات بحث/اقوال پیرامون مقدمیت عدم ضد برای تحقق ضد دیگر/نظر صاحب کفایه: عدم مقدمی بودن ضدین
موضوع: بحث ضد/مقدمات بحث/اقوال پیرامون مقدمیت عدم ضد برای تحقق ضد دیگر/نظر صاحب کفایه: عدم مقدمی بودن ضدین
عدم مقدمی بودن ضدین
صاحب کفایه بیان میکند که عدم أحد ضدین مقدمهای برای وجود ضد دیگر نیست.
اشکال در کفایه
پس از این، اشکالی در کفایه ذکر میشود که تمانع بین ضدین مطلبی بدیهی است و بر اساس این بدیهی، عدم مانع مقدمهای برای وجود ضد دیگری خواهد بود.
تبیین فرمایش صاحب کفایه
در پاسخ به این اشکال، آنچه که از فرمایش صاحب کفایه استفاده میشود این است که: ناسازگاری بین دو ضد، وقتی بهطور مستقل ملاحظه میشوند، موجب تمانع بین آن دو نخواهد بود. ناسازگاری و برخورد، میان مقتضیات دو ضد است نه میان خود ضدین.
مثال برای توضیح
به عنوان مثال، تصور کنید دو نفر یک قالی را به دو جهت مخالف میکشند؛ یک نفر قالی را به سمت راست میکشد و دیگری آن را به سمت چپ.
صور این قالی به شرح زیر است:
1. گاهی حرکتی برای این قالی اتفاق نمیافتد، زیرا مقتضی برای حرکت وجود ندارد.
2. گاهی این حرکت به سمت راست واقع میشود و حرکت به سمت چپ، که ضد حرکت به سمت راست است، تحقق پیدا نمیکند.
حال سؤال این است که آیا عدم تحقق حرکت به چپ به سبب وجود حرکت به سمت راست است یا علت آن، نبود مقتضی برای حرکت به چپ است؟
شما میگویید که بله، مقتضی وجود داشت و آنچه که باعث عدم تحقق حرکت به سمت چپ شده، تصادم با حرکت به سمت راست است. وجود مقتضی حرکت به سمت راست با وجود حرکت به چپ در تضاد است. در واقع، مقتضی یکی با وجود دیگری در تضاد است. لذا اگر مقتضی برای یک طرف وجود داشته باشد، آن ضد دیگر در خارج تحقق نخواهد یافت و نباید این وضعیت را تضاد بدانید.
تمانع و مقتضیات
پس تمانع بین مقتضی أحد الضدین با وجود ضد دیگر وجود دارد. ولکن آنچه که جای تأمل است، همین نکته است. اگر بر فرض محال بگویید که برای وجود هر یک از دو ضد، مقتضی و شرط لازم وجود ندارد، گویی که بدون مقتضی و بدون شرط، ضدین در خارج تحقق پیدا میکنند. اکنون، اگر چنین فرضی را بپذیریم، آیا این دو ضد با هم سازگار خواهند بود؟
نظر استاد
نظر استاد این است که ما میگوییم تعاند وجود دارد. باید یک چیز بینابین گفته شود، نه این که بگویید تعاند صرفاً به همان مقتضیات ارتباط دارد و به وجود ضدین نظری نشود. به این معنا که نمیتوان گفت وجود ضدین بدون در نظر گرفتن مقتضیات، سازگار است. اگر کسی بخواهد بگوید وجود این دو ضد به گونهای است که قابل جمع میباشند، ممکن است این حد وسط به این برگردد که شما مقتضیات را ملاحظه کنید و همان فرمایش صاحب کفایه نتیجهگیری شود، که تعاند بین أحد ضدین با وجود ضد دیگر است. یعنی زمانی که مقتضی برای یکی وجود داشته باشد، به طور طبیعی نشان میدهد که مقتضی برای دیگری نخواهد بود.
ریشه تعاند
این تعاند ریشهاش به مقتضی مربوط میشود. به عبارت دیگر، نتیجه پاسخ این است که شما نمیتوانید از عدم مانع بهعنوان دلیل برای وجود ضد آخر یاد کنید، زیرا وقتی آن را عدم مانع فرض کنید، سپس نمیتوانید بگویید که عدم مانع هم از مقدمات است.
محصّل سخن
محصّل سخن این است که ضدین متنافی هستند و در وجود، اجتماع ندارند. اما معنای "لایجتمعان" این نیست که وجود یکی از آنها متوقف بر عدم دیگری است. بنابراین، اگر برای یکی از دو ضد مقتضی وجود داشته باشد، این مقتضی برای یکی از دو ضد مانع خواهد بود از تحقق ضد دیگر.
رتبه ضدین
آیا این دو ضد در رتبه واحده هستند یا تقدم و تأخر در رتبه دارند؟
نظر استاد
نظر استاد این است که به نظر میرسد این دو ضد در دو رتبه مختلف قرار دارند. یکی از این ضدها در رتبه مقتضی است؛ به عنوان مثال، اراده قوی زید برای حرکت فرش به سمت راست. تحقق حرکت به سمت چپ در مرحله معلول است، که میخواهد بر اساس اراده قوی امر تحقق یابد، در حالی که نبود آن اراده قوی به دلیل نبود مقتضی است.
ارتباط فقدان مقتضی
اگر نبود این مقتضی به فقدان مقتضی مربوط باشد، پس ارتباط فقدان مقتضی حرکت به چپ چه ارتباطی با وجود مقتضی برای حرکت به سمت راست دارد؟ اساساً، مقتضی در اینجا معلوم میشود.
همچنین واضح است که وجود دو مقتضی به نحو تام، به طوری که اثر بر هر یک از مقتضیات مترتب شود، غیرمعقول است. به عنوان مثال، اگر در یک لحظه فرش هم حرکت به سمت راست داشته باشد و هم حرکت به سمت چپ، این وضعیت محال خواهد بود.
نکته استحاله
نکته استحاله در اینجا خود ضدین نیستند، بلکه نکته استحاله مربوط به همان مقتضیات است. اگر اراده قوی برای حرکت فرش به سمت راست تحقق پیدا کند، دیگر محلی برای مقتضی حرکت به سمت چپ باقی نخواهد ماند و این همان مقتضی است که با مقتضی دیگر درگیر میشود.
بنابراین، مقتضی حرکت به سمت راست در رتبهای مقدمتر نسبت به حرکت به سمت چپ قرار دارد.
نتیجه سخن
نتیجه این است که تمانعی بین خود دو ضد وجود ندارد. بلکه تمانع بین مقتضی یکی از دو ضد با آنچه در خارج مانع وجود آن میشود وجود دارد. در مثالی که ذکر شد، آنچه که در خارج منع شده است، همان حرکت به سمت چپ است.
به عبارتی روشنتر، «ضدین بما هما ضدین» بین آنها تمانعی وجود ندارد. این تمانع در واقع بین مقتضی یکی از دو ضد و وجود ضد دیگر است.
کلام صاحب کفایه
کلام صاحب کفایه دقیقاً به این نکته اشاره دارد که تنافی و تعاند نمیتواند بر اساس این فرض باشد که عدم یکی از ضدها مقدمهای برای وجود ضد دیگر است. این بیان توجه ما را به مسأله عمیقتری در رابطه با مفهوم تمانع جلب میکند.
تمانع و تضاد
سؤال کلیدی این است که آیا ماوراء تضاد بین دو ضد، چیزی به نام تمانع وجود دارد؟ به عبارت دیگر، آیا میتوان دو مفهومی مستقل از هم برای تضاد و تمانع تعریف کرد یا هر دو مفهوم در نهایت به یک چیز برمیگردند؟
نظر استاد
نظر استاد این است که به ظاهر، هر آنچه هست و نیست به تضاد مربوط میشود. تضاد بین ضدین منشأ تمانع است. به این معنا که اگر شما مسأله تضاد را حل کنید، دیگر هیچ تمانعی باقی نمیماند. بنابراین، اگر کسی بگوید تمانعی بین متضادین وجود ندارد، این سخن معقول نخواهد بود. چرا که وجود و عدم این تمانع برمیگردد به وجود تضاد بین دو ضد.
اگر تضاد وجود داشته باشد، تمانع نیز وجود دارد، و اگر تضاد نیست، تمانع هم نخواهد بود. محوریت اصلی بر روی تضاد است، و در نتیجه معنا ندارد که بگوییم تمانعی بین متضادین نیست. وقتی که تضاد وجود دارد، تمانع نیز به وجود خواهد آمد.
نظر مرحوم آقای فاضل لنکرانی
مرحوم آقای فاضل لنکرانی بر این نکته تأکید دارند که تمانع به معنای تعاند است، اما نه به شکل تقدم و تأخر رتبی بین دو ضد. ایشان میفرمایند که وقتی درباره تمانع صحبت میشود، ذهنها معمولاً به سمت این میرود که عدم مانع باید مقدمهای برای وجود یکی از ضدین باشد. اما به باور ایشان، تمانع خود تعاند است و نمیتوان آن را در قالب تقدم و تأخر رتبی قرار داد.
تقدم و تأخر
این نکته اساسی در تبیین فرمایش صاحب کفایه این است که تقدم رتبی در اینجا محرز نشده است. بر اساس بیانی که ایشان ارائه دادهاند، هر دو ضد در یک رتبه وجود دارند، و این دلالت بر آن دارد که هیچیک مقدم بر دیگری نیست.
نتایج
نتیجه این تحلیل این است که اگر هر دو ضد در یک رتبه قرار بگیرند، این نفی مقدمیت یکی از ضدها بر دیگری را به دنبال دارد. به عبارت دیگر، هیچ یک از دو ضد نمیتواند به عنوان مقدمهای برای وجود دیگری در نظر گرفته شود، و به همین دلیل تمانع به مفهوم تعاند در سطح برابر آنها باقی میماند.
جمعی از آقایان نیز بر این موضوع تأکید و فرمایش صاحب کفایه را تأیید میکنند.
نکته اساسی اش تایید فرمایش صاحب کفایه هم همین است که این تقدم رتبی اش محرز نشد با همان بیانی که ایشان ذکر کرد که هر دو در رتبه واحده هستند.
اگر در رتبه واحده هستند، این نفی مقدمیت را به دنبال دارد.