« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید مهدی نقیبی

1403/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ضد/مقدمات بحث/اقوال پیرامون مقدمیت عدم ضد برای تحقق ضد دیگر/اشکال بر محقق اصفهانی

 

موضوع: بحث ضد/مقدمات بحث/اقوال پیرامون مقدمیت عدم ضد برای تحقق ضد دیگر/اشکال بر محقق اصفهانی

اشکالی که به محقق اصفهانی ذکر شده، این است که برای تحقق تضاد، وحدت از حیث رتبه معتبر نیست. سواد مضاد با بیاض است و از حیث رتبه، این دو در مرتبه واحده‌اند.

آیا آنچه که علت برای بیاض هست که تقدم رتبی بر بیاض دارد، آیا این علت بیاض با سواد جمع می‌شوند؟ در یک جا می‌بینید که هم علت بیاض وجود دارد و هم سواد.

انچه که علت برای بیاض هست که تقدم رتبی بر بیاض دارد ، آیا این علت بیاض با سواد جمع می شوند؟

پاسخ این است که علت بیاض و علت سواد با هم جمع نمی‌شوند. شما گفتید که در تضاد، اتحاد از حیث رتبه شرط است، اما این دو در رتبه‌هایشان متفاوت هستند. یکی در جایگاه علت است و دیگری در مرحله وجود و تحقق.

دیگر کسی نمی‌پرسد که آیا این‌ها رتبه‌شان یکی است یا دوتا. اختلاف رتبه در همین‌جا تحقق دارد و در عین حال، تضاد نیز وجود دارد. از اینجا می‌فهمیم که این اتحاد از حیث رتبه، در تضاد بین دو شی معتبر نیست؛ بلکه اساساً تضاد به وحدت از حیث مکان و موضوع و وحدت از حیث زمان تحقق پیدا می‌کند، و نباید وحدت رتبه را دخالت داد.

به صاحب کفایه می‌گوییم: شما می‌خواهید مقدمیت را نفی کنید، در حالی که نفی مقدمیت ارتباطی به وحدت رتبه و عدم وحدت رتبه ندارد.

نتیجه‌گیری بحث این است که اگر کسی می‌خواهد مقدمیت را اثبات کند، باید دلیلی برای اثبات مقدمیت بیاورد. این امر ارتباطی به وحدت رتبه و عدم وحدت رتبه ندارد.

این کلام به وجه اولی مربوط می‌شود که صاحب کفایه وقتی برای نفی مقدمیت عدم احد ضدّین برای وجود ضدّ آخر، ذکر فرمود.

نظر استاد: آیا آنچه که در مرحله مقدمه برای شیئی هست، رتبه‌اش مقدم بر ذی المقدمه است یا نه؟ به طور طبیعی، تقدم رتبی دارد؛ یعنی از حیث زمان فاصله‌ای بینشان نیست. صاحب کفایه در اینجا از دلیل اولی که ذکر کرد به این نتیجه رسید که این‌ها در رتبه واحده هستند. در اینجا ملازمت منافات ندارد با علت بودن و مقدمه بودن یکی بر دیگری.

اما ما از این جهت سخن را دنبال می‌کنیم که آیا عدم احد ضدین با وجود ضد دیگر در رتبه واحده هستند یا نه؟ اگر این مطلب مورد قبول باشد که رتبه مقدم بر رتبه ذی المقدمه تقدم دارد، نتیجه‌اش باید همان نفی مقدمیت باشد.

دلیل دوم صاحب کفایه

دلیل دوم صاحب کفایه، برای اینکه عدم احد ضدین مقدمه نیست برای وجود ضد دیگر، مورد بحث قرار می‌گیرد. برخی از آقایان این را دلیل دوم حساب کردند و برخی دیگر گفتند که این تکمله همان دلیل اول است و دلیل دوم نیست.

دلیل دوم عبارت است از مقایسه ضدین با نقیضین. در مورد نقیضین، آنچه گفته می‌شود و همه قبول دارند این است که: عدم احد نقیضین مقدمه نیست برای وجود نقیض آخر. اگر در نقیضین مقدمیت منتفی است، در مورد متضادین هم مقدمیت منتفی است؛ یعنی این‌گونه نیست که عدم احد ضدین مقدمه‌ای باشد برای وجود ضد آخر.

زیرا ناسازگاری متناقضین شدیدتر از ناسازگاری متضادین است. متضادین با هم سازگار نیستند، اما می‌توانند مرتفع شوند.

مثال: سواد و بیاض در یک جا که موضوع واحد و زمان واحد باشد، همزمان جمع نمی‌شوند. انسان و لاانسان نیز حتماً در یکجا جمع نمی‌شوند.

به موجب همین مقدمه باید گفت: انسان نقیضش لا انسان است. نقیض لا انسان، عدم لا انسان است. برای اینکه انسان تحقق پیدا کند، مقدمه تحقق انسان، عدم نقیضش نیست. بنابراین، در اینجا عدم احد نقیضین مقدمه‌ای نیست برای وجود نقیض آخر.

عین همین حرف در مورد عدم احد ضدین که بخواهد مقدمه‌ای باشد برای وجود ضدین آخر نیز مطرح می‌شود. صاحب کفایه در اینجا نظیرسازی کرده است، لذا برخی گفتند که این دلیل دوم نیست و برخی دیگر نیز بر این عقیده‌اند که این دلیل دوم است.

اگر دلیل دوم بخواهد به حساب بیاید، بیانش این است که در جایی که عدم ملائمت بین متناقضین شدیدتر است، بحث مقدمیت در کار نیست و نفی احد نقیضین نمی‌تواند مقدمه‌ای باشد برای وجود نقیض آخر.

مثال عرفی: در جایی که دو چیز تعاند و تنافر شدید دارند، اینگونه نیست که عدم احدهما مقدمه‌ای باشد برای وجود دیگری. بنابراین به طریق اولی در جایی که تنافر وجود دارد، اما نه به شدت شدید، نیز نمی‌توان گفت که عدم احد ضدین مقدمه‌ای باشد برای وجود ضد آخر.

تنافی و تنافر بین متناقضین غلیظ‌تر از تنافی و تنافر بین ضدین است.

فرمایش یکی از بزرگان:

یکی از بزرگان اشکالی به صاحب کفایه وارد کردند که عبارت است از اینکه ایشان متضادین را به متناقضین قیاس کرده‌اند. این قیاس مع الفارق است. نکته‌اش این است که در متناقضین، اگر وجود یکی از متناقضین متوقف باشد بر عدم نقیض آخر، این توقف شیء بر نفس پیش می‌آید و این توقف مستحیل است؛ لذا در مورد متناقضین نمی‌توان گفت عدم وجود احد المتناقضین متوقف است بر عدم متناقض دیگر.

بیان مطلب:

در ابتدا متناقضین را بررسی می‌کنیم: انسان و لا انسان. حالا اگر وجود انسان بخواهد متوقف باشد بر عدم لا انسان، این می‌شود توقف شیء بر نفس. زیرا در مورد متناقضین، این‌ها مفهوماً متغایر هستند، ولی از حیث وجود متحدند.

اگر دقت کنیم، مفهوم "انسان" با مفهوم "عدم لا انسان" از نظر مفهومی متغایر هستند، اما این تغایر به نحو اجمال و تفصیل است. در واقع، اگر با دقت بیشتری نگاه کنیم، می‌توانیم مشاهده کنیم که این دو مفهوم از نظر وجود نیز متحده هستند.

به‌عنوان مثال، مفهوم "انسان" و مفهوم "حیوان" نیز متغایرند، اما اگر دقیق‌تر نگاه کنیم، مفهوم انسان همان مفهوم "حیوان ناطق" است. در واقع، "حیوان ناطق" تفصیل انسان است و انسان به‌عنوان نوع، اجمال حیوان ناطق به شمار می‌آید. در بحث ما، بین "انسان" و "عدم لا انسان" تعارض مفهومی وجود دارد، ولی در همان حال، از حیث وجود، این دو با هم متحدند. این نوع قیاس که از آن صحبت می‌کنیم، به حمل شایع صنائی برمی‌گردد.

خلاصه اینکه برخی از بزرگان بر این باورند که قیاس صاحب کفایه تمام نیست. در مورد متناقضین، این‌ها به لحاظ مفهوم متغایر هستند، اما این دو در وجود، اتحاد دارند.

اما ایشان (صاحب کفایه) می‌فرمایند که مثلاً "بیاض" و "عدم سواد" نیز هم در مفهوم و هم در وجود متغایرند. بنابراین، این سؤال پیش می‌آید که آقای صاحب کفایه چگونه می‌توانند متناقضین را نظیر متضادین حساب کنند؟ چراکه فاصله‌ی زیادی بین این دو وجود دارد.

 

logo