1403/08/12
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه واجب/ثمرات بحث/اجتماع امر و نهی در صورت وجوب مقدمه/اشکال آخوند
موضوع: مقدمه واجب/ثمرات بحث/اجتماع امر و نهی در صورت وجوب مقدمه/اشکال آخوند
از ثمراتی که صاحب کفایه در کتاب نفیس کفایه الاصول برای مسئله مورد بحث ما ذکر کرده ، ثمره این هست که ظاهرا این ثمره را مرحوم وحید بهبهانی فرموده هست. اگر قائل بشویم این که مقدمه واجب، واجب هست، در زمانی که مقدمه واجب فعل حرامی باشد. مثل این که با آب غصبی وضوء بگیرد، یا مثل این که بر مرکب غصبی سوار شود و خود را به میقات رساند.
این که مقدمه با یک فعل حرام انجام گیرد، شما اگر مقدمه واجب را واجب دانستید، اتفاقی که می افتد امر و نهی در شیء واحد اجتماع میکند.
نظیر آنجا که شخص در دار غصبی نماز بخواند. از یک طرف امر صل، متوجه این شخص است، از طرف دیگر نهی لا تغصب.
نکته: یک فعل است نه دوتا. این فعل واحد معنوان به دو عنوان است.
، در مثال همان کونه در دار قصبی، مثال دقیق ترش همان سجده، وضع الجبهته علی الارض. این سجده مامور بست بمایین که سلاط است وجز سلاط، ومنهیون انه است بمایین که تصرف در ملک غیر است بغیر ازنهی، عنوان سلاط و عنوان قصد در یک نقطه اجتماع کردن. اجتماع امر و نه در شیء واحد زود عنوانی، یه عنوانش سلاط بودن، عنوان دیگرش قصد بودن.
حالا مرحوم وحید بهبهانی فرموده: اگر ما مقدمه واجب را واجب بدانیم، مورد بحث ما هم از مسائل اجتماع امر و نه در شیء واحد می شود.
اگر کسی بگوید اجتماع امر و نه در شیء واحد جایز است، نتیجه این می شود: کسی که در دار غصبی نماز بخواند، امتثال کرده است امر صلّ را.
اگر کسی امتناعی باشد، قائلین به امتنع دو دسته می شوند:
یا جانب امر را ترجیح می دهند، نتیجه این می شود که فقط این صلات در دار غصبی مامور به است.
و یا جانب نهی را ترجیح می دهند، نتیجه این می شود که فقط این فعل متعلق نهی است و صلات در دار غصبی باطل است. و استحقاق عقاب دارد.
و اما اگر گفتیم که مقدمه واجب واجب نیست، آنجا که یک فعل حرامی را مرتکب می شود، کاری که انجام داده معصیت الله شمرده می شود و فعل حرامی مرتکب شده است فقط و لا غیر.
مثال: اعمال حج را بخواهد انجام دهد، مقدمه اش طی مسافت است. بعد با مرکب غصبی خودش را آنجا برساند.
، ماشین و دزدیده سواه شده کجا داریم میریم، برم که احوال حج انجام بدم. این فعل فعل حرامیست و فقط حرامه، وقتی مقدمه واجب را واجب ندانیم، این مرتکب حرام شده است.
مرحوم آخوند، این ثمره را در کفایه ذکر می کند، و این ثمره را قبول ندارد. اشکالاتی را به این ثمره ذکر کرده:
1- این اتفاق بنابر قول به این که مقدمه واجب، واجب باشد، این اتفاق نمی افتد.
اجتماع امر و نهی در شیء واحد ذو عنوانین نمی شود. آنگاه که فعلی به عنوان مقدمه واجب نفسی، واجب باشد، بعد سول می شود که واجب است. میگویید علتش این است که این فعل مقدمه هست.
مقدمه بودنش علت برای وجوبش شده است.
چرا علت مقدمه برای وجوبش شده است. جنبه تعلیلی غیر از جنبه تقییدی است.
فرقش در این است که چیزی که جنبه تقییدی برای حکم دارد ، اساساً موضوعِ حکم است. مثلاً در آن مثال صلات در دار غصبی، صلات واجب است، این موضوعیت دارد. جنبه تقییدی است.
اما در محل بحث ما که وجود مقدمه جنبه تعلیلی دارد، نه جنبه تقییدی،
سر از کجا در می آورد؟
بر فرض این که مقدمه واجب، واجب باشد، سر از اینجا در می آورد که یک فعل در مثال اگر مامور به به حساب آمد، همین فعلی که مامور به هست، اگر توی فضای حرام رفت گویا به این فعلی که مامور به هست نهی تعلق گرفته است. و تعبیر دیگرش این است که محل بحث ما با توجه به این که آن نکته وجود و مقدمه جنبه تعلیلیست نه تقییدی، برگردیست به این است که تعلق نهی به عبادت است. نه اجتماع امرو نهی در شی واحد.
عب شد به صلات، بله صلات شد مامور به هست، نه شد از صلات در زمان خاصی، در صلات ایام اغرائیک به زن خطاب شد که نماز رضاها کن در آن ایام عادت مایانه است. غور مشترک لفظیست، بین حیز و تو، در صلات ایام اغرائیک، در آن ایام که در غور به سر میبری، در حیز هستی، نماز رضاها کن. این از چه سنخی است؟ از سنخ تعلق نه به عبادت، نه از سنخ اجتماع امرو نه در خیواهید.
وقتی مقدمه جنبه تعلیلی دارد، نه جنبه تقییدی، اینگونه نیست که دو تا عنوان درست کنید، یک عنوانش مامور به، یک عنوانش منهی عنه اند. بلکه محل بحث ما از این قبیل است که نهی تعلق گرفته است به نفس عبادت.
اگر نهی تعلق گرفته به نفس عبادت، البته در محدوده زمان خاصی، یا نهی تعلق گرفته است به عبادت در محدوده مکان خاصی، اگر نهی تعلق گرفته به نفس عبادت، چه ربطی به اجتماع امر و نهی در شی واحد دارد؟
خدشه به اشکال صاحب کفایه به فرمایش وحید بهبهانی:
این ثمره ای که بزرگان فرمودند برای مسئله مقدمه واجب، ثمره هست، و این اشکال شما وارد نیست.
نکته اش این است که اگر قائل بشوید که مقدمه واجب واجب هست، همین حرف وجوب و حرمت دقیق کنید و ببینید متعلقش چیست. برگشت بحث به این هست که بگوید نه نصب سلم کن برای کون على السطح. (این مامور به است) و بعد در کنارش بگوید این نصب سلم غصبا را انجام نده.
آیا برگشت بحث به این هست که یک امری باشد که فعل را مامور به کند و بعد یک نهیی به نفس آن فعل تعلق گرفته باشد. اگر این باشد همان فرمایش صاحب کفایه می شود که نه تعلق گرفته هست به نفس فعلی که مامور باشد، این نسل سلم مثال واجب توصلی است.
اما حقیقت امر از این قبیل نیست. در مسئله مقدمه واجب که واجب هست یا واجب نیست، ادعا این است مثل مرحوم خویی و شاگردان ایشان، کلامشون این هست که برگشت بحث به این هست که امر به یک عنوان تعلق گرفته هست و نهی به عنوان دیگر. و این دو تا عنوان در شی واحد اجتماع کرده هست.
نسبت غصب با نصب سلم عامین من وجه است. کثیرا نصب های سلم اتفاق می افتد که غصبی در بین نیست. از این طرف هم باز خیلی غصب ها هست که پای نصب سلم در میان نیست.
محل اجتماع: نصب سلم کرده تا امتثال کند کون علی السطح را.
لذا این اشکال صاحب کفایه به مرحوم وحید بهبهانی وارد نیست.