« فهرست دروس
درس خارج اصول استاد سید مهدی نقیبی

1403/08/01

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه واجب /واجب اصلی وتبعی/بررسی وظیفه عند الشک /اشکال بر ثمره بحث

 

موضوع: مقدمه واجب /واجب اصلی وتبعی/بررسی وظیفه عند الشک /اشکال بر ثمره بحث

عبارت مرحوم آقا ضیا عراقی، در جلسه قبل، مورد بحث قرار گرفت.

دو نکته:

    1. در صوت جلسه گذشته عرض شد که وجوب مقدمه به قول مطلق منظور مقدمه موصله و غیر موصله است. این حرف اشتباه است، ما از آن بحث خارج شدیم.

    2. یک نکته مربوط به اصل فرمایش مرحوم آقا ضیا عراقی:

ایشان فرمود: این تقسیم واجب به اصلی و طبعی، اثر مهمی دارد. چه ثمره ای بالاتر از این که با این تقسیم ما وجوب مقدمه را ثابت میکنیم و چگونگی وجوب مقدمه را برایتان تبین میکنیم به این که مقدمه، کیفیت وجوبش به نحوه تبعی است.

اگر کسی بگوید: شما راه اثبات وجوب مقدمه را در این تقسیم قرار دادید و گفتید همین تقسیم مشکل ما را حل می کند و نتیجه این تقسیم آن است که مقدمه واجبون و کیفیت وجوبش را هم بیان کردید که عبارت شد از وجوب طبعی.

در تقسیم واجب به واجب نفسی و واجب غیری، آنجا باز صحبت از همین است که مقدمه واجب است به وجوب غیری. این وجوب غیری هم یک نحوه از وجوب است.

اگر در بیان این مطلب که واجب غیری داریم

اگر این کیفیت از وجوب را ما قبول کردیم نتیجه این می شود که وجوب از مقدمه ساقط می شود.

راه اثبات وجوب برای مقدمه منحصر به این نیست که شما از راه طبعیت بخواهید پیش بروید.

از راه غیری هم که مطلب را دنبال کنید و تثبیت بشود که ما واجب غیری داریم، وجوب برای مقدمه ثابت است ولكن وجوب غیری ثابت است.

مرحوم صاحب کفایه ثمره ای ذکر می کند:

قبل از این ثمره، ایشان یک فرمایشی دارد: عند الشک می دانیم فلان فعل واجب است، اما شک داریم که وجوبش وجوب اصلی است یا وجوبش وجوب طبعی است؟

واجب طبعی را چطور معنا می کنید؟ اگر گفتید واجب تبعی امر عدمی است. یعنی عدم تعلق اراده مستقله با آن.

اگر واجب تبعی را اینجوری معنا کردید، حالا در شک هستید این اصلی است یا طبعی؟ میگوید به سراغ اصل میرویم. مقتضای اصل لفظی چیست؟ مقتضای اصل عملی چیست؟

بر اساس فرمایش صاحب کفایه که این تقسیم را به لحاظ مقام ثبوت پذیرفت. گفت این تقسیم به مقام ثبوت مرتبط است نه به مقام اثبات و دلالت. اگر این مبنا را دنبال کردیم مقتضای اصل چیست؟ به لحاظ مقام دلالت اینجا این سوال جا ندارد. چون که مورد بحث ما ربطی به ظهورات لفظیه ندارد.

لابد باید بگوییم مراد از اصلی که ما داریم بحث میکنیم مقتضای اصل عملی چیست؟

اگر واجب طبعی را امر عدمی دانستیم، در زمان شک یک طوری با شما حرف میزنیم که ثابت بشود این واجب واجب تبعی است. چطور؟ در شک این که آیا اراده مستقلی به این فعل تعلق گرفت یا نه؟

اصل هر چیزی در عالم عدمش است، تا وجودش ثابت بشود.

نتیجه: این واجبی که اصل وجوبش را می دانستید اما شک داشتید در اصلیت و طبعیت آن. ثابت شد که این وجوبش وجوب طبعی است.

اگر این واجب طبعی را هم وجودی به حساب آوردیم، یعنی دو تا امر وجودی می شود.

اینجا از اصل عملی بخواهیم کمک بگیریم و بعد نتیجه بگیریم که این واجب، واجب تبعیست، نمی شود.

همونطور که نمی شود از اصل کمک گرفت برای اینکه ثابت بشود که این واجب، واجب اصلیست. چون که اصل جاری در ناحیه هر کدام معارض است با اصل جاری در ناحیه دیگری.

اگر هم بگویید در محل بحث دوران بین همین دو است، به نفع یک کدام، وجود دیگری را نتیجه بگیریم. سپس نتیجه این شود: آن که هست همان اراده تبعیست. اگر این گونه حرف بزنید این سر از اصل مثبت در میاورد. و اصول عملی انقدر زور ندارند تا لوازم عادی یا لوازم عقلی خودش را ثابت کند.

 

logo