1403/07/21
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه واجب /مقدمه موصله /نظر محقق اصفهانی /خدشه بر کلام محقق اصفهانی
موضوع: مقدمه واجب /مقدمه موصله /نظر محقق اصفهانی /خدشه بر کلام محقق اصفهانی
مرحوم محقق اصفهانی در اتباط با فرمایش صاحب فصول، بیانشان این شد که قید ایصال را ما در مقدمه ذکر نمی کنیم.
ولکن تبین مطلب به گونه ای است که پس از اتیان مقدمه، ذی المقدمه موجود است، بدون اینکه اسم ایصال را ذکر کنیم.
با توجه به این جهت که بنابر قول وجوب مقدمه گفته شد به این که برای ذوات مقدمات یک وجوب هست،
اسمی از ایصال نمی اوریم و انگاه که ذوات مقدمات محقق شد، به طور طبیعی ذی المقدمه در خارج متحقق است.
با این بیان خواستند مشکل محل بحث را حل کنند. ولیکن اشکالی که به فرمایش محقق اصفهانی ذکر شده این است:
در غالب موارد، مطلب این گونه است که بعد از آن که مکلف مقدمات را انجام داد، هنوز جای این هست که آقای مکلف اتیان ذی المقدمه را اراده کند یا این که عزمش بر ترک ذی المقدمه تعلق بگیرد.
غالب موارد که تعبیر می شود بخاطر این جهت هست که در مقدمات سببیه، بعد از آن که مقدمات سببیه تحقق یافت، تحقق ذی المقدمه از دست جناب مکلف خارج است. اما در غالب موارد (جایی که مقدمات مقدمات سببیه نیستند) پس از انجام مقدمات، باز تحقق ذی المقدمه برمی گردد به این که مکلف اتیان ذی المقدمه اراده بکند یا اراده نکند.
جناب محقق اصفهانی فرمود: پس از انجام ذوات مقدمات ذی المقدمه محقق است.
ما می گوییم که اراده کجا رفت؟ شما اگر اراده را جزء مقدمات به حساب بیاورید اشکالی که پیش می آید این است: امر به ذی المقدمه باید محرکیت داشته باشد. باید در مکلف ایجاد دائی و انگیزه کند. با این بیان شما محلی برای امر واجب نفسی باقی نماند.
به این نکته هم قبلا اشاره شد که اراده مکلف که امر اختیاریست. شما این اراده را اگر جز مقدمات بدانید باید بگوییم که وجوب مقدمه وجوب نفسی است، نه وجوب غیری، چون که وجوب اراده وجوب نفسی است.
بنابر این مبنا مشکل محل بحث چگونه حل شود؟
جواب: اسم ایصال را به عنوان قید نمی اوریم. نقش ایصال را به عنوان ظرف در نظر گرفتند. همونطور که بعضی چنین فرمودند که ایصال ظرف قضیه است نه قید. اشکالش این بود که اگر ظرف باشد برگشت ظرف هم به همان قید است.
اسمش را نیاوردی اما شما که میگویید در حال ایصال مقدمه واجب است گویا میگویید مقدمه موصل واجب است.
یا به نحوه قضیه هیلیه درستش کردند. بنابراین که ذوات مقدمات هر کدام وجوبی داشته باشند سپس قضیه ایصال مشکلش به نحو قضیه حینیه حل شد.
یک راهکار دیگر هم این بود که آن عنوان را عنوان مشیر دانستند. مثل آنجا که گفت قلد الجالس: از این جالس تقلید کن.
این جلوس خصوصیتی ندارد. این اگر قائم هم بود شرایط تقلید را داشت.
نتیجه: بعد از همه این فرازون نشیبها سخن آخر این هست که مقدمه موصله واجب هست.
مثال: اشتر اللحم
پدر به فرزند گفت برو بازار گوشت بخر و بعد از آن تصریح می کند اگر قصد خریدن گوشت نداری حق نداری به بازار بروی.
عقلا چنین امر و نهیی را صحیح می دانند. این کاشف از این است که مقدمه موصله واجب است و مقدمه غیر موصله وجوبی ندارد.
اگر این حرف را پذیرفتیم ظاهر مطلب این است که قضیه ختم پیدا می کند و بعد از همه قیل و قال ها در اینجا اخیار، قول به وجوب مقدمه موصله بود.
در سایه این دلیل وجدان، تصریح به وجوب مقدمه موصله و نهی از مقدمه غیر موصل صحیح است.
ثمره بحث را در جلسه آینده عرض می کنیم.