1404/07/22
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکال بر مدعای آخوند و پاسخ به اشکال شهید صدر/ مقدمات /عام وخاص
موضوع:عام وخاص / مقدمات / اشکال بر مدعای آخوند و پاسخ به اشکال شهید صدر
جلسه قبل مطالب مرحوم آخوند و مرحوم محقق اصفهانی در خصوص چرایی عدم دلالت عدد بر عموم را مطرح کردیم.
در واقع آنچه مرحوم آخوند بیان فرمودهاند، همان نکتهای است که پیشتر گذشت مبنی بر اين که عموم، تنها در جایی معنا دارد که لفظ بر مفهومی کلی دلالت کند که دارای افراد متعدد بوده و قابلیت انطباق بر هر یک از آن افراد را داشته باشد. امّا اگر مفهومی که لفظ بر آن دلالت میکند، مرکّبی متشکل از اجزاء باشد، نمیتوان آن را نسبت به اجزاء خود دارای عموم دانست؛ زیرا امکان انطباق آن بر تکتک اجزاء وجود ندارد. لفظی مانند «عشرة» نيز از قسم دوم است، نه از قسم اول؛ چرا که این لفظ بر هیچیک از زیرمجموعههای خود منطبق نمیگردد، بلکه متشکل از آنهاست، و در نتیجه عموم در آن راه ندارد.
البته مرحوم شهید صدر در اشکال بر مدعای مرحوم آخوند ادعا کردهاند که عموم، همانگونه که میتواند به لحاظ افراد باشد، ممکن است به لحاظ اجزاء نیز تحقق یابد، مانند اين که گفته شود: «اقرأ کلّ الکتاب».[1]
در پاسخ باید گفت: متفاهم عرفی از امر به قرائت «کلّ کتاب»، امر به قرائت تمام اجزاء آن است؛ بنابر این در چنین مواردی، آنچه با ورود لفظ «کلّ» افاده عموم آن میشود، اجزاء آن چیزی است که در ظاهر مدخول «کلّ» قرار گرفته است، نه خود آن. از این رو نمیتوان ادعا کرد که در این مثال، «کتاب» دارای عموم است. و روشن است که «اجزاء کتاب» مفهومی کلی است که قابلیت انطباق بر افراد متعدد را دارد.
به بیان دیگر، لفظ «کلّ» در این موارد افاده عموم مجموعی میکند، و ورود آن بر چیزی که خود حاصل از عموم مجموعی است، به اعتبار عموم اجزای آن است نه عموم خود آن.
اما اشکالی که مرحوم محقق اصفهانی مطرح کردهاند ـ بر فرض تمامیت ـ در جایی جریان دارد که مرکب از اجزایی تشکیل شده باشد که همگی تحت یک مفهوم کلی قرار گیرند، مانند مفهوم «واحد». در این صورت، مدعای مستشکل آن است که لفظی مانند «عشرة» در حکم «کلّ عالم» است، نه در حکم «عالم»، و همانگونه که «کلّ عالم» قابلیت انطباق بر افراد متعدد را نداشته و تنها یک مصداق دارد، لفظ «عشرة» نیز به همین ترتيب میباشد. در این تحلیل، آنچه بر افراد متعدد منطبق میگردد، مفهوم «واحد» است که در حکم مفهوم «عالم» در عبارت «کلّ عالم» است.
پاسخی که مرحوم محقق اصفهانی به این مدعا ارائه کردهاند، پاسخ کاملی نیست؛ زیرا مستشکل میتواند در مقام اشکال بر آن ادعا کند که تمایز مفهوم «عشرة» از مفهوم «واحد»، لطمهای به مدعای او وارد نمیسازد، همان گونه که مفهوم «کلّ عالم» متمایز از مفهوم «عالم» است؛ و همچنان که مدخول «کلّ» قابلیت انطباق بر افراد متعدد را دارد، مفهوم «واحد» نیز که در حکم آن است، از چنین قابلیتی برخوردار است.
اگر ادعا شود که مفهوم «عالم» در عبارت: «کل علم» جزء مفهوم آن است و اين عبارت به دلالت تضمنی دلالت بر «عالم» نيز میکند، پاسخ اين است که در مرکب نيز چنين دلالتی وجود دارد و لفظی که دلالت بر یک مرکب دارد، به دلالت تضمنی دلالت بر اجزاء آن نيز میکند.
بنابر این بهتر آن است که در پاسخ گفته شود: در عبارت «کلّ عالم»، لفظ «کلّ» سبب شمول استغراقی لفظ «عالم» بر افراد خود میگردد؛ از این رو عموم، مربوط به لفظ «عالم» است، نه به ترکیب «کلّ عالم»، هرچند به طور مسامحی گفته میشود که عبارت «کلّ عالم» دارای عموم است. در حقیقت ادوات عموم خود داخل در عموم نیستند، بلکه سبب میشوند مدخول آنها دارای عموم گردد.
در نتیجه اگر «عشرة» به «کلّ عالم» و «واحد» به «عالم» تنظير شود، باید ادعا کرد که «واحد» دارای عموم است نه اینکه «عشرة» عموم داشته باشد و عموم «واحد»، به اين معناست که شامل جميع افرادی که صدق «واحد» بر آنها میکند بشود، در حالی که اين مطلب با تحديد آن با لفظ «عشره» به عددی خاص سازگار نيست.
به بيان ديگر: عموم يک لفظ به معنای شمول آن بر جميع افراد مفهوم است به گونهای که حتی يک فرد هم از تحت اين شمول خارج نباشد، در حالی که در عدد، چنين شمولی نسبت به آنچه که از افراد «واحد» به حساب میآيد وجود ندارد، بلکه هر عددی شامل برخی از افراد اين مفهوم است.