1404/02/20
بسم الله الرحمن الرحیم
اشکالات وارد بر مدعای صاحب هدايه/ مفهوم غايت/مفاهيم
موضوع: مفاهيم/ مفهوم غايت/ اشکالات وارد بر مدعای صاحب هدايه
جلسه قبل ايراد بر استدلال اول مذکور در کلمات صاحب هدایه برای اثبات خروج غايت از مغیّی را بيان کرديم و گفتيم که بين مدخول ادات غايتی که بسيط است و مدخول ادات غايتی که دارای اجزاء میباشد، تفاوت وجود دارد و غايت در فرض اول، اولين جزء از مدخول ادات غايت است نه جميع اجزاء آن.
البته در برخی از موارد که مدخول ادات غايت في الواقع دارای اجزاء است، میتواند توسط متکلم به عنوان امری بسيط اعتبار گردد؛ مثلاً هر جلد از کتاب دارای اجزاء متعددی است و اوراقی در آن قرار دارد، اما وقتی گفته میشود: «از جلد اول تا جلد سوم کتاب را برای من بياور» هر جلد از کتاب به عنوان شیئی بسيط مد نظر قرار میگيرد.
اين مطلب سبب میشود که گاهی اوقات، در اين که مدخول ادات غايت به عنوان امری بسیط مدنظر متکلم بوده يا به عنوان شیئی که دارای اجزاء است، شک ايجاد گردد و همين موضوع است که برخی از مواقع، سبب شک در دخول غايت در مغيّی میگردد؛ مثلاً اگر گفته شود: «از جزء اول تا جزء پنجم قرآن را قرائت کن» شک ايجاد میشود که جزء پنجم به عنوان امری بسيط مد نظر متکلم بوده است تا اين که قرائت آن نيز لازم باشد، يا اين که به عنوان امری دارای اجزاء مد نظر قرار گرفته که در نتيجه با رسيدن به ابتدای آن، غايت حاصل شده و قرائت آن جزء واجب نخواهد بود؟
به عبارت دیگر: آنچه که در اين موارد مشکوک است، چيزی است که به عنوان غايت مد نظر متکلم بوده است، نه اين که شک در دخول غايت در مغیّی وجود داشته باشد.
البته بعيد نيست ادعا شود که مقتضای اصل این است که چيزی که دارای اجزاء متعدد است، به همان نحو لحاظ شده نه به نحو بسيط، فلذا غايت در اين موارد با نيل به اولين جزء مدخول ادات غايت حاصل میشود، مگر اين که قرينهای بر خلاف آن وجود داشته باشد.
و ثانياً: دلیلی برای اعتبار ظن به وضع مادامی که اين ظن از ظنون معتبره نباشد، وجود ندارد. علاوه بر این که مدعای اکثر اهل نحو و اصول اصلاً چنين ظنی ايجاد نمیکند، چون استدلالات آنها در اين مقام معلوم است و با نفی آن استدلالات، ديگر وجهی برای افاده ظن به وضع توسط مدعای آنها باقی نمیماند.
و ثالثاً: الحاق مشکوک به اعم اغلب یا تمسک به اصل در جایی است که شکی در مسأله وجود داشته باشد، و اگر ادعا شود که شکی در دخول غايت در مغيّی وجود ندارد، اين دو امر نيز منتفی خواهند بود. علاوه بر این که اعتبار قاعده الحاق مشکوک به اعم اغلب نیز محل اشکال است.
و رابعاً: اين که غايت در لغت به معنای نهايت هر چيزی است، محل کلام نيست، اما همان گونه که گفتيم، اين معنا، معنایی انتزاعی است که ناشی از وجود نسبت بین آخرين جزء يک چيز و چيزی است که خارج از آن واقع است و بحث در اين مقام در اين است که «غايت» آيا به طرف اول نسبت ـ يعنی آخرين جزء شیء ـ اطلاق میشود يا به طرف ديگر نسبت که خارج از آن شیء است. بنابر این ادعای این که چون غايت خارج از ذو الغايه است، پس داخل در مغيّی نمیتواند باشد، مصادره به مطلوب است. بلکه همان گونه که گفتيم، آنچه که به ذهن تبادر میکند اين است که «غايت» بر آخرين جزء ذو الغايه اطلاق میشود نه بر چيزی که بعد از آن جزء واقع است، همان گونه که «ابتداء» نيز بر اولين جزء آن اطلاق میگردد.
به عبارت دیگر هیچ فرقی بین معنای «غايت» با معنای «نهايت» و يا «آخر» وجود ندارد، و همان گونه که مثلاً گفته میشود: «إنّ أوّل الأنبياء آدم(ع) وآخرهم محمد(ص)» و شکی وجود ندارد که آدم(ع) و رسول اکرم(ص) در اين کلام جزء انبياء شمرده شدهاند، به همين ترتيب در لفظ «غايت» نيز شکی در اين که غايت جزئی از مغيّی است، وجود ندارد.
و خامساً: حسن استفهام از اين که غايت داخل در مغيّی هست يا نه ـ اگر هم اصل مدعا را مطلقاً بپذيریم ـ دلالتی بر خروج غايت از مغيّی ندارد، زيرا میتوان گفت: در صورت خروج غايت از مغيّی نيز استفهام مستحسن نخواهد بود.
اما اصل مدعا نيز قابل التزام نيست، زيرا همان گونه که گذشت حسن استفهام مربوط به مواردی است که معلوم نباشد که مدخول ادات غايت آيا به نحو بسيط توسّط متکلّم لحاظ شده است يا به نحو بسيط، و استفهام در اين موارد در واقع از غايتی است که مد نظر متکلم قرار گرفته است، نه از اصل دخول غايت در مغیّی يا خروج غايت از آن.
و سادساً: تمسّک به «اصالة الحقيقة» در جایی ممکن است که معنای حقیقی لفظ معلوم باشد و ندانیم که آيا لفظ در آن معنا استعمال شده است يا در معنای مجازی، و نمیتوان با تمسّک به اين اصل، کشف از معنای حقیقی نمود.
اشکالات ديگری نيز به اين مدعا وارد است که جلسه آينده آنها را مطرح خواهيم کرد ان شاء الله.