1404/02/16
بسم الله الرحمن الرحیم
استدلال قائلين به عدم دخول مطلق غايت در مغيّی/ مفهوم غايت/مفاهيم
موضوع: مفاهيم/ مفهوم غايت/ استدلال قائلين به عدم دخول مطلق غايت در مغيّی
اقوال پنجگانه در خصوص دخول غايت در مغیّی را جلسه قبل مطرح کرديم.
مرحوم صاحب هدایه چند استدلال از قائلین به قول اول نقل کرده است:
1 ـ متبادر از اطلاق لفظ در جایی که قرینهای برای دخول یا عدم دخول غايت در مغيّی نباشد، خروج آن است به نحوی که دخول آن در مغيّی صحّت سلب دارد؛ مثلاً «السير إلی الکوفة» قطعاً شامل حرکت کردن داخل کوفه نمیشود، همان گونه که «الصوم إلی الليل» قطعاً شامل روزه در شب نيست. مؤيّد اين مطلب نيز اين است که اگر کسی مأمور به را بین دو حد ابتدا و انتهای آن اتیان کند، بر عمل او صدق امتثال میشود.
2 ـ اکثر نحويّين و اصوليّين اين مبنا را اختيار کردهاند و اين مطلب افاده ظن به وضع يا ظن به مراد از لفظ میکند.
3 ـ در اکثر استعمالاتی که در کلام عرب واقع شده است، غايت خارج از مغيّی است ولو اين مطلب مستند به قرینه باشد، پس هرجا شک کردیم که آيا غايت خارج از مغيّی است يا داخل در آن است، بايد حمل بر احتمال اول شود، چون ظن سبب الحاق مشکوک به اعم اغلب میشود.
4 ـ غايت به معنای نهايت هر چیزی است و نهايت هر چیز، آن جایی است که آن چيز در آن به پايان رسیده باشد، و اين مطلب جز در صورتی که غايت خارج از مغيّی باشد، رخ نمیدهد.
5 ـ اصل عدم دخول است، زیرا امر در مسأله دائر مدار زائد و ناقص است، و معلوم است که در صورت دوران حادث بین اقل و اکثر، بسنده کردن به قدر متيقّن لازم است.
6 ـ استفهام از حکم غايت مستحسن بوده و قبیح نیست و اين مطلب دلالت بر خروج غایت از مغيّی میکند، چون در صورتی که داخل در آن باشد، استفهام مستحسن نخواهد بود.
7 ـ استعمال در هر دو مورد واقع شده است و از آنجا که اصل در استعمال بر حقيقت است، باید ملتزم شد که غايت وضع برای قدر مشترک این دو معنا شده است، چون در صورتی که استعمال آن در یکی حقیقت و در دیگری مجاز باشد یا این که مشترک بین این دو معنا باید، با اصل مذکور مخالفت صورت گرفته است. و معلوم است که قدر مشترک بین دخول و خروج با خروج غایت از مغيّی تحقق مییابد.[1]
مرحوم آخوند نيز قائل به همين قول شده و در این مدعا تمسّک به استدلال چهارم کرده است.[2]
اما هيچ يک از اين استدلالها تمام نيست، زيرا اولاً: ادعای تبادر خلاف وجدان است، بلکه میتوان ادعا کرد که اگر قرینه خاصی وجود نداشته باشد، آنچه که به ذهن تبادر میکند، دخول غايت در مغيّی است. مثلاً اگر مولا به عبد بگوید: «أحضر لي من الجزء الأوّل إلی الجزء الرابع من کتاب کذا»، همان گونه که به ذهن تبادر میکند که آوردن جلد اول کتاب توسط عبد مطلوب مولا است، متبادر به ذهن مطلوبیت آوردن جلد چهارم آن توسط عبد نیز میباشد، بدون این که این مطلب نیازمند وجود قرینه خاصی باشد. و یا وقتی گفته میشود: «اشتغل بالعمل الفلاني من السبت إلی الأربعاء» از اين مطلب اين گونه برداشت میشود که همان گونه که اشتغال به آن عمل در روز شنبه مطلوب است، در روز چهارشنبه نيز مطلوبیت دارد.
به عبارت دیگر فرقی بین مبدأ و منتهی از اين جهت وجود ندارد و همان گونه که در دخول مبدأ در حد مذکور اشکالی وجود ندارد، در دخول غايت نيز در آن اشکالی نيست.
اما مثالهایی که برای عدم دخول غایت در مغيّی و صحت سلب از آن ذکر شده است، مثالهای صحيحی نيستند، چون وقتی گفته میشود: «سر من البصرة إلی الکوفه» از آنجا که بصره و کوفه دارای اجزاء متعدد بوده و بسیط نيستند، هر جزئی از آنها میتواند توسط مأمور به عنوان مبدأ يا غايت سير در نظر گرفته شود؛ فلذا میتواند حرکت خود را از اول بصره يا آخر آن يا وسط آن شروع کند، همان گونه که به مجرد رسيدن به هر قسمتی از کوفه، امتثال امر محقق شده است و امر به این واسطه ساقط میگردد و بعد از آن، سير در داخل کوفه، ديگر امتثال این امر محسوب نمیشود و اين مطلب به معنای خروج غایت از مغيّی نيست، بلکه در اين مورد نيز مدعا اين است که غايت داخل در مغيّی است.
و نيز در آيه شريفه: ﴿ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ﴾[3] از آنجا که شب دارای اجزاء متعددی است، به مجرد اتمام روزه تا رسيدن اولين جزء آن، صدق امتثال امر میشود و در نتیجه امر ساقط میگردد و امساک پس از آن و در اجزاء بعدی شب، امتثال اين امر محسوب نمیشود. پس در اين مورد نيز میتوان ادعا کرد که اولين جزء از شب داخل در مغيّی است و اين آيه نيز منافاتی با آنچه که گفته شد، ندارد.
به عبارت دیگر: فرق است بين اين که گفته شود: «تا شب روزه را ادامه بده» با اين که گفته شود: «تا انتهای روز، روزه بگير» و نمیتوان عبارت اول را تعبیر دیگری از عبارت دوم دانست، بلکه همان گونه که در عبارت دوم، شکی نيست که آخرین جزء روز داخل در مکلف به است، در عبارت اول نيز بايد گفت: اولين جزء شب، داخل در آن میباشد.