1404/01/19
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه اول/ مفهوم وصف /مفاهيم
موضوع: مفاهيم / مفهوم وصف / مقدمه اول
مفهوم وصف
قبل از ورود به بحث مفهوم وصف، لازم است که دو مقدمه در خصوص تبیین محل نزاع، ذکر شود:
مقدمه اول: مرحوم میرزای نایینی میفرماید: بحث در مفهوم وصف در خصوص اوصافی است که دارای موصوف مذکور در قضیه هستند ـ مثل: «أکرم رجلاً عادلاً» ـ اما اوصافی که موصوف مذکوری نداشته باشند ـ مثل: «أکرم عادلاً» ـ قطعاً فاقد مفهوم هستند و از محل نزاع خارج میباشند، زیرا اگر محل نزاع شامل وصف به نحو مطلق شود به گونهای که اوصاف فاقد موصوف را نيز شامل گردد، جوامد نیز مشمول بحث خواهند بود، چون فرقی بین جوامد و اوصافی که فاقد موصوف هستند جز از این جهت که مبدأ در جوامد جعلی و در اوصاف فاقد موصوف، غیر جعلی است، وجود ندارد و اين مسأله سبب ايجاد فرق بين آنها از حیث افاده مفهوم و عدم افاده نمیشود. بنابر این چنانچه وصف فاقد موصوف، دلالت بر مفهوم کند، جوامد نیز چنین دلالتی خواهند داشت.
بلکه چنانچه مبدأ را مؤثر در افاده مفهوم بدانیم، میتوان ادعا نمود که چنانچه مبدئی که عرضی است، بتواند مناط برای حکم واقع شود به گونهای که حکم با رفع آن مرتفع شود، در این صورت ارتفاع حکم با رفع مبدأ جوهری، اولی خواهد بود. بنابر این در صورت دلالت وصف فاقد موصوف بر مفهوم، دلالت جوامد بر مفهوم اولی خواهد بود.
در نتیجه تفصیل بین وصف واجد موصوف و فاقد آن به این نحو که اولی دلالت بر مفهوم داشته و دومی فاقد چنین دلالتی است، در واقع تفصیل در مسأله مفهوم وصف نیست، بلکه به معنای قول به افاده مفهوم توسط وصف است.[1]
به عبارت دیگر مراد ایشان این است که چنانچه موصوف در قضیه ذکر نشده باشد، نمیتوان به مجرد این که وصف اشتقاقی مشتمل بر ذات و مبدأ اشتقاق است، آن را واجد مفهوم دانست، زيرا انحلال وصف اشتقاقی به ذات و مبدأ فقط در افق نفس صورت میپذيرد و اين گونه نیست که بتوان فرض کرد که با بقاء ذات، فقط مبدأ اشتقاق است که منتفی شده است و ذات باقی است، بلکه با انتفاء وصف در این فرض، ديگر موضوعی برای قضیه باقی نمیماند تا اين که بتوان اخذ به مفهوم آن نمود، و از اين جهت فرقی بین وصف فاقد موصوف با لقب که خلافی در عدم افاده مفهوم توسط آن وجود ندارد، نيست.
بلکه چنانچه بتوان ادعا نمود که با رفع وصف فاقد موصوف که در آن مبدأ خارجی بوده و مقوم ذات نیست، با انتفاء ذات به واسطه انتفاء وصف، قضیه افاده مفهوم میکند، باید در خصوص جوامدی مثل القاب، به طریق اولی قائل به این مطلب گرديم، زيرا در جوامد، مبدأ مقوم ذات است و با انتفاء لقب، قطعاً ذات منتفی خواهد بود.
در واقع آنچه که ايشان ادعا کردهاند بازگشت به این مدعا دارد که اگر موصوف در قضیه ذکر نشده باشد، با انتفاء وصف، موضوعی برای قضيه باقی نخواهد ماند تا اين که بتوان اخذ به مفهوم آن نمود. پس اين قضایا به مانند قضایای شرطیهای هستند که شرط در آنها چيزی بجز تحقق موضوع حکم مذکور در جزاء نيست و با انتفاء شرط، از آنجا که موضوعی باقی نمیماند، افاده مفهوم توسط قضیه نیز بیمعنا خواهد بود.
در تقریرات دیگر ایشان نيز اين مطلب نيز آمده است: «الالتزام بالمفهوم فيما إذا ذكر الموصوف صريحاً، إنّما هو لخروج الكلام عن اللغويّة، وتقريبه: إنّ الحكم لو لم يختصّ بمورد الوصف وكان ثابتاً له وللفاقد، لما كان لذكر الوصف وجه. وهذا لا يجري في مثل: «أكرم عالماً»، فإنّ ذكر موضوع الحكم لا يحتاج إلى نكتة غير إثبات الحكم له، لا إثباته له وانتفاؤه عن غيره.»[2]
اما مدعای ایشان قابل التزام نیست و فرقی بین وصفی که موصوف آن ذکر شده با غير آن از جهت افاده مفهوم وجود ندارد، زیرا مراد از وصف در اين بحث، وصف نحوی نيست تا اين که ادعا شود که در قضیهای مثل: «أکرم عادلاً» چون «عادل» از حيث نحوی «مفعول به» است و وصف نيست، پس مشمول بحث مفهوم وصف نمیشود، بلکه مراد از آن، وصف لغوی است، يعنی چيزی که عرف بر اساس لغت آن را وصف به حساب آورد که اعم از وصف نحوی است.
بنابر این میتوان گفت: در مورد دوم نیز در واقع آنچه که عرفاً موضوع حکم است، موصوف است، هرچند به قرینه لفظی یا معنوی محذوف شده باشد، و اصولاً وصف بدون موصوف معنایی ندارد.
ادامه مطلب را جلسه بعد پی میگیریم ان شاء الله.