« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید علی موسوی اردبیلی

1404/07/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 معنای لغوی لفظ «نفقه»/ نفقات/نکاح

موضوع: نکاح/ نفقات/ معنای لغوی لفظ «نفقه»

 

قال المحقّق الحلّي: «النظر الخامس في النفقات:

لا تجب النفقة إلا بأحد أسباب ثلاثة: الزوجيّة والقرابة والملك.»[1]

 

قبل از اين که وارد بحث نفقات بشويم، بهتر است در خصوص معنای لغوی لفظ «نفقه» بررسی اجمالی داشته باشيم.

خليل در کتاب العين میگويد: «نفقت الدابّة تنفُق نُفوقاً: أي ماتت... ونفق السعر ينفُق نَفاقاً: إذا كثر مشتروه. والنفقة: ما أنفقتَ واستنفقتَ على العيال ونفسك. والنفق: سَرَب في الأرض له مخلص إلى مكان.»[2]

جوهری نيز در صحاح میگويد: «نفقت الدابّة تنفُق نُفوقاً: أي ماتت. ونفق البيعُ نَفاقاً بالفتح: أي راج. والنفاق بالكسر: فعل المنافق. والنفاق أيضاً: جمع النفقة من الدراهم؛ يقال: نفِقت ـ بالكسر ـ نِفاق القوم: أي: فنِيت.

ونفِق الزادُ يَنفَق نَفَقاً: أي نفِد...

وأنفق القوم: أي نفقت سوقهم. وأنفق الرجل: أي افتقر وذهب ماله؛ ومنه قوله تعالى: ﴿إِذاً لَأَمْسَكـْتُمْ خَشْيَةَ الْإِنْفٰاقِ﴾[3] ...

ورجل منفاق: أي كثير النفقة.

والنفق: سرب فى الأرض له مخلص إلى مكان...

والنافِقاء: إحدى جِحَرة اليربوع، يكتُمها ويُظهر غيرها، وهو موضع يرقّقه، فإذا أُتي من قبل القاصعاء، ضرب النافقاء برأسه فانتفق، أي خرج؛ والجمع: النوافق. والنُفَقة أيضاً ـ مثال الهُمَزة ـ النافِقاء؛ تقول منه: نفّق اليربوعُ تَنفيقاً ونافق: أي أخذ في نافِقائه. ومنه اشتقاق المنافق في الدين.»[4]

و ابن منظور در خصوص معنای اين لفظ میگويد: «نفَق الفرس والدابّة وسائر البهائم ينفُق نُفوقاً: مات...

ونفق البيع نَفاقاً: راج.

ونفَقت السِلعة تنفُق نَفاقاً، بالفتح: غلت ورُغب فيها، وأنفقها هو ونفّقها... وفي الحديث عن ابن عبّاس: «لا يُنفّق بعضكم بعضاً» أي: لا يقصِد أن ينفّق سِلعته على جهة النجش، فإنّه بزيادته فيها يرغّب السامع فيكون قوله سبباً لابتياعها ومُنفّقاً لها...

ونفَق ماله ودرهمه وطعامه نَفقاً ونَفاقاً ونفِق، كلاهما: نقص وقلّ، وقيل فني وذهب. وأَنفقوا: نفَقت أَموالهم. وأنفق الرجلُ إذا افتقر...

وأنفق المال: صرفه... واستنفقه: أَذهبه. والنفقة: ما أُنفق، والجمع نِفاق... والنِفاق، بالكسر: جمع النفقة من الدراهم، ونفق الزاد ينفَق نَفَقاً: أَي نفِد، وقد أنفقت الدراهمُ من النفقة. ورجل مِنفاق: أي كثير النفقة. والنفقة: ما أَنفقتَ واستنفقتَ على العيال وعلى نفسك...

أبو عبيد: سمّي المنافق منافقاً للنفق، وهو السَرَب في الأرض. وقيل: إنّما سمّي منافقاً لأنّه نافق كاليربوع، وهو دخوله نافِقاءَه. يقال: قد نفَق به ونافق، وله جُحر آخر يقال له القاصعاء، فإذا طَلِب قصّع فخرج من القاصِعاء، فهو يدخل في النافِقاء ويخرج من القاصِعاء، أو يدخل في القاصعاء ويخرج من النافِقاء، فيقال: هكذا يفعل المنافق، يدخل في الإسلام ثمّ يخرج منه من غير الوجه الذي دخل فيه.»[5]

از مجموع اين مطالب اين گونه برداشت میشود که لفظ «نفقه» به معنای هزينه و مخارجی است که توسط انسان برای خود وی يا برای فرد ديگری انجام میپذيرد، ولو اين مخارج مربوط به امور ضروری نباشند و در مواردی غير ضروری انجام بگيرند. بنابر اين آنچه بعضاً ادعا میشود که «نفقه» در لغت به معنای پر کردن جای خالی است و در نتيجه فقط در مواردی صدق میکند که هزينهای برای تأمين نياز يک فرد ضروری باشد و چنانچه هزينه مربوط به امور غير ضروری باشد، صدق نفقه بر آن نمیگردد، وجهی برای آن وجود ندارد.

اما آنچه که در اين مبحث به دنبال بررسی فقهی آن هستيم، اين است که تأمين نفقه چه کسانی بر انسان واجب است؟

در کلام محقق حلی گذشت که نفقه به واسطه يکی از اسباب سهگانه بر انسان واجب میشود: زوجيت، قرابت و ملک.

صاحب مدارک در اين خصوص میفرمايد: «لا خلاف بين علماء الإسلام في وجوب النفقة بهذه الأسباب الثلاثة.»[6]

صاحب رياض و صاحب جواهر نيز در خصوص وجوب نفقه به اسباب سهگانه مذکور، ادعای اجماع امت نمودهاند.[7] [8]

اما کلام در اين نيست که نفقه به اين اسباب ثابت میگردد، بلکه در انحصار اسباب آن در امور سهگانه مذکور است.

آيت الله سيستانی سبب چهارمی به اين اسباب افزودهاند که «اضطرار» است[9] و در نهايت بحث به بررسی مبنای ايشان در اين خصوص خواهيم پرداخت ان شاء الله.

اما بر اساس آنچه که سابقاً و در بحث احکام ارضاع گذشت، نفقه مادر شيرده نيز ـ ولو فقط از جهت طعام و پوشش نه به نحو مطلق ـ بر مولود له واجب است، ولو بين آنان زوجيت يا علاقه ملکيت وجود نداشته باشد. بنابر اين میتوان ادعا نمود که يکی ديگر از اسباب نفقه، ارضاع است.

همچنين همان گونه که در ادامه بحث خواهد آمد ان شاء الله، نفقه حاملی که به طلاق بائن مطلقه شده است، بر زوج واجب است و نمیتوان سبب وجوب اين نفقه را زوجيت دانست، چون مطلق بائن از زوجيت خارج شده و در حکم زوجه نيز نمیباشد، بلکه سبب آن حمل است. مگر اين که ادعا شود که زوجيت سابقی که در اثنای آن حمل واقع شده است، سبب وجوب نفقه در اين مورد است؛ فلذا اگر مثلاً امه از مولای خود حمل برداشته و سپس در حال حامل بودن توسط مولا آزاد شود، نفقه او بعد از عتق و در زمانی که حامل است، بر معتق واجب نيست.

اما اگر هم سببيت زوجيت را برای نفقه به اين نحو در خصوص مطلقه بائن بپذيريم، حداکثر میتوان آن را جزء سبب دانست و جزء ديگر آن حمل خواهد بود. بنابر اين در هر حال «حمل» از اسباب نفقه محسوب خواهد گرديد.

 


[9] ـ منهاج الصالحين، ج3، ص123.
logo