« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد سید علی موسوی اردبیلی

1403/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 اخبار دالّ بر نهی از ضرب زوجات/ نشوز /قسم، نشوز، شقاق

موضوع: قسم، نشوز، شقاق / نشوز / اخبار دالّ بر نهی از ضرب زوجات

 

در برابر اخباری که گذشت، اخباری وجود دارد که در آنها نهی از ضرب زوجات وارد شده است.

منها: ما عن رسول الله(ص): «أيّ رجل لطم امرأته لطمة أمر الله عزّ وجلّ مالكاً ـ خازن النيران ـ فيَلطِمه على حُرّ وجهه سبعين لطمة في نار جهنّم‌. وأيّ رجل منكم وضع يده على شعر امرأة مسلمة سُمّر كفّه بمسامير من نار.»[1]

ومنها: ما روي عنه(ص): «أنّه نهی عن ضرب النساء من غير واجب.»[2]

ومنها: ما نقل عنه(ص) کذلك: «أيّما رجل ضرب امرأته فوق ثلاث‌، أقامه الله يوم القيامة على رؤوس الخلائق فيفضحه فضيحة ينظر إليه الأوّلون والآخرون.»[3]

ومنها: ما روي عنه(ص): «أخبرني أخي جبرئيل ولم يزل يوصيني بالنساء حتّى ظننت أن لا يحلّ لزوجها أن يقول لها: أُفٍّ.»[4]

و منها: ما عن معاوية القشيري قال: «أتيت رسول الله(ص) قال: فقلت: ما تقول في نسائنا؟ قال: أطعموهنّ ممّا تأكلون، واكسوهنّ ممّا تكتسون، ولا تضربوهنّ، ولا تقبّحوهنّ.»[5]

ومنها: ما عن عبدالله بن زمعة، عن النبي(ص)، قال: «لا يجلد أحدكم امرأته جلد العبد ثمّ يجامعها في آخر اليوم‌.»[6]

اين روايات هرچند اگر يک به يک مد نظر قرار بگيرند، فاقد اعتبار از حيث سندی می‌باشند، اما از مجموع آنها می‌توان به نحوی اطمينان حاصل کرد که ضرب زوجه بر زوج جايز نيست.

مگر اين که گفته شود: اطلاق اين حکم به واسطه آيه شريفه تقييد خورده و ضرب در مورد نشوز در آيه تجويز شده است.

اما در مجامع روايی خاصه، دو روايت نقل شده است که به نحوی به اين آيه شريفه ارتباط دارند.

1 ـ روايتی که مرحوم شعيری از علمای قرن ششم به نحو مرسل از نبی اکرم(ص) نقل کرده است: «إنّي أتعجّب ممّن يضرب امرأته وهو بالضرب أولى منها. لا تضربوا نساءكم بالخشب، فإنّ فيه القصاص، ولكن اضربوهنّ بالجوع والعُري حتّى تربحوا في الدنيا والآخرة‌.»[7] [8]

آنچه که از اين روايت قابل استفاده است، اين است که زدن زوجه به نحوی که موجب قصاص شود، جايز نيست، بلکه برای تنبيه او از امور ديگری مثل محروم کردن از نفقه استفاده نمود.

اما برای اين که بتوان آيه را بر چنين معنايی حمل نمود، بايد ديد که «ضرب» به معنای «منع» و «حجر» در لغت وارد شده است يا خير.

خليل در کتاب العين می‌گويد: «ضرب فلان على يد فلان: حبس عليه أمراً أخذ فيه وأراده، ومعناه: حجر عليه.»[9]

ابن منظور نيز گفته است: «ضرب يده إلى عمل كذا، وضرب على يد فلان: إذا منعه من أمر أخذ فيه، كقولك حجر عليه.»[10]

اما حمل آيه شريفه بر اين معنا نيازمند اين است که عبارتی مثل «أيديهنّ» در تقدير گرفته شده و بگوييم: آنچه که مد نظر بوده «واضربوا علی أيديهنّ» يا «واضربوا أيديهنّ» بوده است که خلاف ظاهر آن است.

ولی در برخی از کتب لغت معاضر معنايی برای «ضرب» ذکر شده است که می‌تواند راهگشا باشد.

شرتونی در اقرب الموارد می‌گويد: «ضرب فلاناً عن فلان: کفّه عنه.»[11]

در منجد نيز نظير اين معنا برای «ضرب» ذکر شده است.[12]

بر اين اساس می‌توان با توجه به روايت مذکور گفت: مراد از «واضربوهنّ» اين نيست که با زن برخورد فيزيکی صورت بگيرد، بلکه منظور اين است که زن محروم گردد و چون آنچه که زن از آن محروم می‌شود در آيه ذکر نشده است، حذف آن افاده عموم کرده و می‌توان ادعا کرد که آيه دلالت بر اين دارد که در مرحله سوم، زوج می‌توان زوجه را از جميع حقوقی که زوجه بر زوج دارد، محروم سازد.

مؤيّدی که برای اين معنا در آيه وجود دارد، قيد «في المضاجع» در قسمت سابق است که بر اساس آنچه که سابقاً گذشت، منظور از آن اين است که در مرحله دوم، ابراز نارضايتی بايد به نحوی باشد که حق زوجه تضييع نگردد، فلذا هجر وی بايد در مضجع صورت بپذيرد تا اين که حق قسم او از بين نرود، اما در مرحله سوم عدم مراعات حقوق زوجه ديگر منعی ندارد.

2 ـ روايتی که در تفسير عياشی از زراره از امام باقر(ع) نقل شده است: «إذا نشزت المرأة على الرجل فهي الخُلعة، فليأخذ منها ما قدرت عليه، وإذا نشز الرجل مع نشوز المرأة فهو الشقاق.»[13] [14]

اما معلوم است که به مجرد نشوز زن، نمی‌توان گفت که طلاق خلع واقع شده است. بنابر اين تعبير به «خلعة» بايد تعبيری کنائی باشد به اين معنا که همان گونه که در طلاق خلع زوج می‌تواند از زوجه در برابر طلاق مطالبه مال نمايد، در نشوز زوجه نيز زوج چنين حقی را دارا می‌باشد، فلذا در ادامه فرموده است: هرچه که زن در توان دارد می‌توان از او گرفت.

اما اين مطلب هم معلوم است که زوج نمی‌تواند به واسطه نشوز، از زوجه مطالبه مال نمايد و وی را اجبار به اين مطلب کند، بنابر اين مراد از اخذ هرچه که در توان زوجه است از وی، اين است که زوج می‌تواند اموالی که به عنوان نفقه در اختيار زوجه قرار داده است را از او بازپس بگيرد، البته به اين شرط که آن اموال را به ملکيت او درنياورده و بلکه اباحه تصرف انجام داده باشد و اموال نيز باقی باشند؛ مثلاً چنانچه خانه‌ای را به عنوان سکن در اختيار او قرار داده است، می‌تواند آن را از او بازپس بگيرد.

بنابر اين، مستفاد از اين روايت نيز به مانند روايت سابق خواهد بود.

با توجه به مطالبی که تا بدين جا گذشت، در جمع بندی نهايی معنای مستفاد از ايه چه بايد گفت؟

ان شاء الله جلسه آينده به اين مطلب خواهيم پرداخت.


[11] ـ اقرب الموارد، ج3، ص297.
[12] ـ منجد، ج1، ص408.
logo