« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد عباس مسلمی‌زاده

1403/10/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 مسألة الخمس في زمن عثمان/ الغنيمة/كتاب الخمس

 

موضوع: كتاب الخمس/ الغنيمة/ مسألة الخمس في زمن عثمان

 

بحث ما پیرامون وضعیت خمس در زمان خلافت ابوبکر و عمر بود و بیان شد که آن‌ها خمس را از بنی‌هاشم منع کردند و دو سهم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و ذوی‌القربی را حذف کردند و در برخی از نقل‌ها آمده بود که آن را مختص خلیفه و خویشاوندان خلیفه قرار دادند.

اعتراض علمای عامه نسبت به عملکرد خلفاء در مسئله‌ی خمس

جالب است که ابن‌قدامه در کتاب «المغنی» که از کتب فقهی مهم در میان اهل‌سنت است، به عنوان اعتراض به عمل خلفاء مطلبی را بیان کرده است. او پس از ذکر اینکه اصحاب رأی و اهل قیاس سهم پیامبر و ذی‌القربی را پس از وفات آن حضرت کنار گذاشتند و این مطلب مخالف با نص کتاب است، می‌نویسد:

وَ أَمَّا حَمْلُ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَلَى سَهْمِ ذِي الْقُرْبَى فِي سَبِيلِ اللَّهِ، فَقَدْ ذُكِرَ لِأَحْمَدَ، فَسَكَتَ، وَحَرَّكَ رَأْسَهُ، وَ لَمْ يَذْهَبْ إلَيْهِ، وَ رَأَى أَنَّ قَوْلَ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ مَنْ وَافَقَهُ أَوْلَى؛ لِمُوَافَقَتِهِ كِتَابَ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةَ رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فَإِنَّ ابْنِ عَبَّاسٍ لَمَّا سُئِلَ عَنْ سَهْمِ ذِي الْقُرْبَى، قَالَ: إنَّا كُنَّا نَزْعُمُ أَنَّهُ لَنَا، فَأَبَى ذَلِكَ عَلَيْنَا قَوْمُنَا. وَ لَعَلَّهُ أَرَادَ بِقَوْلِهِ: أَبَى ذَلِكَ عَلَيْنَا قَوْمُنَا، فِعْلَ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فِي حَمْلِهِمَا عَلَيْهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُمَا عَلَى ذَلِكَ. وَ مَتَى اخْتَلَفَ الصَّحَابَةُ، وَ كَانَ قَوْلُ بَعْضِهِمْ يُوَافِقُ الْكِتَابَ وَ السُّنَّةَ، كَانَ أَوْلَى وَ قَوْلُ ابْنِ عَبَّاسٍ مُوَافِقٌ لِلْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ.[1]

وقتی حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از دنیا رفت، ابوبکر و عمر سهم ذی‌القربی را در سبیل‌الله و امور عامه نظیر جنگ استفاده کردند. این مطلب به احمد بن حنبل گفته شد و او سکوت کرد و با تأسف سری تکان داد و قائل به این رأی نشد. و گفت سخن ابن‌عباس اولی به کتاب خدا و سنت رسول است. وقتی از ابن‌عباس در مورد سهم ذی‌القربی سؤال شد گفت: تصور ما این است که این سهم برای ماست ولی قوم ابا کردند از اینکه حق ما را بدهند. مراد او از این سخن عمل ابی‌بکر و عمر است که سهم ذی‌القربی را در راه خدا هزینه کردند و تابعین آن‌ها نیز در این مسیر رفتند. وقتی که صحابه در مسئله‌ای اختلاف کنند و قول برخی موافق با کتاب باشد، آن قول اولی است و در این مسئله قول ابن‌عباس موافق با کتاب و سنت است و اولی اخذ به این قول است.

وضعیت خمس در زمان عثمان

حال به بررسی وضعیت خمس در زمان عثمان می‌پردازیم. در زمان او، وضع اسف‌باری بر جامعه حاکم شد. بعد از اینکه عثمان خلیفه شد، بهترین فرصت برای روی کار آمدن بنی‌امیه فراهم شد؛ زیرا خود او نیز از بنی‌امیه بود. در این زمان، مروان بن حکم از نزدیکان خلیفه بود.

حَکَم بن ابی‌العاص در زمان پیغمبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به طائف تبعید شده بود و پسرش مروان نیز به همراه او رفته بود. در نقلی بیان شده که هنگامی که پیغمبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) حکم بن عاص را دید، فرمود: وای به حال امت من از کسانی که در صلب او هستند. پس از مروان بن حکم، پسرش عبدالملک و پس از او پسرانش به قدرت رسیدند. عایشه نیز به مروان گفت: شهادت می‌دهم که پیامبر خدا، حکم را لعنت کرد و تو در صلب او بودی.[2]

در هر حال، عثمان پس از خلافت، مروان را به مدینه برگرداند و او را امین خود و وزیر خاص خود قرار داد و دخترش را به عقد او درآورد. در بسیاری از جنگ‌های زمان خلافت عثمان، خمس به مروان داده می‌شد. مورخان نقل کردند که عثمان برای جنگ آفریقا رفت. در مرتبه‌ی اول، جمیع خمس را به عبدالله بن ابی‌سرح داد که برادر رضاعی عثمان بود. او زمانی کاتب وحی بود و بعد از مدتی مرتد شد. در مرتبه‌ی دوم همه‌ی خمس را به داماد خود مروان بن حکم داد. این مطلب را ذهبی[3] و ابن‌اثیر[4] در تاریخ خود نقل کرده‌اند.

     در تفسیر «علی بن ابراهیم قمی» در ذیل آیه‌ی شریفه‌ی ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ‌ءٌ وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ﴾[5] آمده است:

حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَالَ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَعْدِ بْنِ أَبِي سَرْحٍ أَخَا عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ مِنَ الرَّضَاعَةِ قَدِمَ الْمَدِينَةَ وَ أَسْلَمَ وَ كَانَ لَهُ خَطٌّ حَسَنٌ وَ كَانَ إِذَا نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دَعَاهُ فَكَتَبَ مَا يُمْلِيهِ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنَ الْوَحْيِ وَ كَانَ إِذَا قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَمِيعٌ بَصِيرٌ يَكْتُبُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ وَ إِذَا قَالَ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ يَكْتُبُ بَصِيرٌ، وَ يُفَرِّقُ بَيْنَ التَّاءِ وَ الْيَاءِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ هُوَ وَاحِدٌ، فَارْتَدَّ كَافِراً وَ رَجَعَ إِلَى مَكَّةَ وَ قَالَ لِقُرَيْشٍ وَ اللَّهِ مَا يَدْرِي مُحَمَّدٌ مَا يَقُولُ أَنَا أَقُولُ مِثْلَ مَا يَقُولُ فَلَا يُنْكِرُ عَلَيَّ ذَلِكَ فَأَنَا أُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى‌ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي ذَلِكَ «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ كَذِباً ... إلخ» فَلَمَّا فَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَكَّةَ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِقَتْلِهِ، فَجَاءَ بِهِ عُثْمَانُ قَدْ أَخَذَ بِيَدِهِ وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ اعْفُ عَنْهُ فَسَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ أَعَادَ فَسَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ أَعَادَ فَقَالَ هُوَ لَكَ، فَلَمَّا مَرَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لِأَصْحَابِهِ أَ لَمْ أَقُلْ مَنْ رَآهُ فَلْيَقْتُلْهُ، فَقَالَ رَجُلٌ كَانَتْ عَيْنِي إِلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ تُشِيرَ إِلَيَّ فَأَقْتُلَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يَقْتُلُونَ بِالْإِشَارَةِ، فَكَانَ مِنَ الطُّلَقَاءِ.[6]

وقتی پیامبر مکه را فتح کرد، امر کرد که چند نفر خونشان مباح است؛ از جمله‌ی آن‌ها عبدالله بن سعد بن ابی‌سرح، هبار بن اسود و وحشی غلام هند است. اما عثمان در روز فتح مکه دست عبد‌الله را گرفت و به نزد پیامبر آورد و خواست او را عفو کند و چند مرتبه این مطلب را تکرار کرد. در نهایت پیغمبر فرمود: او برای تو باشد. سپس پیامبر فرمود: مگر نگفتم او را بکشید. عباد بن بشر گفت: چشم من به شما بود تا اشاره کنید و من او را بکشم. پیامبر فرمود: پیامبران کسی را به این شکل نمی‌کشند.

     همچنین در تفسیر مذکور بیان شده که آیه‌ی ﴿وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً﴾[7] و ﴿أُولئِكَ الَّذينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‌ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ﴾[8] درباره‌ی عبدالله بن ابی‌سرح نازل شده است.[9]

وقتی عثمان به خلافت رسید، خمس را به چنین فردی داد و او را والی مصر قرار داد.

     در «بحارالانوار» نیز درباره‌ی مروان بیان شده است:

فِي رِوَايَةٍ، أَنَّهُ قَالَ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي قِسْمَةِ خبر [خَيْبَرَ]: اتَّقِ اللَّهَ يَا مُحَمَّدُ! فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: لَعَنَكَ اللَّهُ وَ لَعَنَ مَا فِي صُلْبِكَ، أَ تَأْمُرُنِي بِالتَّقْوَى؟! وَ أَنَا حِبٌّ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى.‌[10]

     همچنین نقل شده است:

رُوِيَ عَنْ أَبِي الصَّيْرَفِيِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ مُرَادٍ قَالَ كُنْتُ وَاقِفاً عَلَى رَأْسِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَوْمَ الْبَصْرَةِ إِذْ أَتَاهُ ابْنُ عَبَّاسٍ بَعْدَ الْقِتَالِ فَقَالَ إِنَّ لِي حَاجَةً. فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَا أَعْرَفَنِي بِالْحَاجَةِ الَّتِي جِئْتَ فِيهَا تَطْلُبُ الْأَمَانَ لِابْنِ الْحَكَمِ قَالَ مَا جِئْتُ إِلَّا لِتُؤْمِنَهُ قَالَ قَدْ آمَنْتُهُ وَ لَكِنِ اذْهَبْ وَ جِئْنِي بِهِ وَ لَا تَجِئْنِي بِهِ إِلَّا رَدِيفاً فَإِنَّهُ أَذَلُّ لَهُ. فَجَاءَ بِهِ ابْنُ عَبَّاسٍ مُرْدَفاً خَلْفَهُ كَأَنَّهُ قِرْدٌ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ تُبَايِعُ قَالَ نَعَمْ وَ فِي النَّفْسِ مَا فِيهَا قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي الْقُلُوبِ. فَلَمَّا بَسَطَ يَدَهُ لِيُبَايِعَهُ أَخَذَ كَفَّهُ عَنْ كَفِّ مَرْوَانَ فَنَتَرَهَا فَقَالَ لَا حَاجَةَ لِي فِيهَا إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِيَدِهِ عِشْرِينَ مَرَّةً لَنَكَثَ بِاسْتِهِ ثُمَّ قَالَ هِيهِ يَا ابْنَ الْحَكَمِ خِفْتَ عَلَى رَأْسِكَ أَنْ يَقَعَ فِي هَذِهِ الْمَعْمَعَةِ كَلَّا وَ اللَّهِ حَتَّى يَخْرُجَ مِنْ صُلْبِكَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ يَسُومُونَ هَذِهِ الْأُمَّةَ خَسْفاً وَ يَسْقُونَهُمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً.[11]

مروان در جنگ جمل برای بیعت نزد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد. حضرت فرمود: این دست، دست یهودی است که اگر بیست بار هم بیعت کند، با پُشت خود نقض بیعت می‌کند.

در نقل دیگر، در «نهج‌البلاغه» بیان شده است:

قَالُوا: أُخِذَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ أَسِيراً يَوْمَ الْجَمَلِ فَاسْتَشْفَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَكَلَّمَاهُ فِيهِ فَخَلَّى سَبِيلَهُ فَقَالا لَهُ يُبَايِعُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أَ وَ لَمْ يُبَايِعْنِي بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ لَا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ إِنَّهَا كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ لَوْ بَايَعَنِي بِكَفِّهِ لَغَدَرَ بِسَبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدِهِ يَوْماً أَحْمَرَ.[12]

مروان در جنگ جمل اسیر شد. حسنین (علیهماالسلام) وساطت کردند و حضرت او را رها کرد. گفتند: به نظر شما با شما بیعت می‌کند؟ فرمود: قبلاً بیعت کرده و آن را شکسته است؛ مرا نیازی به بیعت با او نیست. این دست، دست یهودی است که اگر بیعت کند، با نشیمنگاهش آن را می‌شکند. او امارتی کوتاه پیدا می‌کند مثل سگ که بینی خود را لیس می‌زند. او پدر چهار کبش (بچه گوسفند نر) است و امت از دست او و فرزندانش روزگار سرخی خواهند داشت (این عبارت، کنایه از جنایت و خونریزی آن‌هاست).

در هر حال، عثمان خمس آفریقا را یک بار به عبدالله بن ابی‌سرح داد و بار دیگر به مروان بن حکم داد. بلاذری در «انساب الاشراف» نقل می‌کند:

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سَعْدٍ عَنِ الْوَاقِدِيِّ عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنْ نَافِعٍ مَوْلَى الزُّبَيْر عَن عَبْد اللَّهِ بْن الزُّبَيْرِ قَالَ: أَغْزَانَا عُثْمَانُ سَنَةَ سَبْعٍ وَعِشْرِينَ إِفْرِيقِيَّةَ، فَأَصَابَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَعْدِ بْنِ أَبِي سَرْحٍ غَنَائِمَ جَلِيلَةً، فَأَعْطَى عُثْمَانُ مَرْوَانَ بْنَ الْحَكَمِ خُمُسَ الْغَنَائِمِ.[13]

از عبدالله بن زبیر نقل شده که عثمان ما را به جنگ آفریقا برد و عبدالله بن ابی‌سرح غنائم زیادی برای عثمان آورد و عثمان خمس آن را به مروان داد.

عبدالله بن حنبل جمحی شاعری است که این‌چنین سروده است:

و أعطيت مروان خمس البلاد

فهيهات سعيك ممن سعى.[14]

کنایه از اینکه چه تلاش زشتی صورت گرفته است.


logo