1403/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
مطالبة الصدیقة الطاهرة (علیهاالسلام) فدکاً و الخمس/ الغنيمة/كتاب الخمس
موضوع: كتاب الخمس/ الغنيمة/ مطالبة الصدیقة الطاهرة (علیهاالسلام) فدکاً و الخمس
سخن در برخی از مسائل پیرامون خمس بود. بیان شد که خمس از مسلّمات اسلام بود و آثاری نیز دربارهی وجوب خمس از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بر جای مانده، اما متأسفانه بعد از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) خمس حربهای سیاسی در دست کسانی قرار گرفت که با زور به قدرت رسیدند و با خمس به عنوان یک مسئلهی سیاسی، برخورد کردند و نقش اساسی و مهمی داشتند که خمس جایگاه خود را از دست بدهد. اولین کسی که منع خمس از اهل بیت نمود ابوبکر بود و عمر نیز در این مسیر حرکت کرد.
مطالبهی فدک و خمس توسط حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
• در یک نقل آمده بود که عمر به ابوبکر گفت: خمس و فیء و فدک را از علی منع کن، زیرا مردمان بندهی دنیا هستند و اگر شیعیان و ارادتمندان به علی بدانند که دست او خالی است، دور او را خالی میکنند. در ادامهی این روایت آمده که وقتی ابوبکر به قدرت رسید، علی (علیهالسلام) به فاطمه (سلاماللهعلیها) گفت که به نزد او برود و فدک و فیء و خمس را مطالبه کند. ابوبکر گفت که باید بیّنه بیاوری؛ در حالی که این درخواست برخلاف قاعده است، زیرا بیّنه برای مدعی است و حال آن که حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) ذوالید بود. فدک در جنگ پیامبر با یهودیان، بدون خونریزی به دست پیغمبر افتاد و چنین مالی فیء است و این مال مختص رسول خداست. بعد آیه آمد: ﴿فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ﴾[1] . حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمود که پیغمبر این را به من هدیه داد و نحلهی ایشان است.
نسبت به موارد دیگر نیز حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) برای ابوبکر استدلال آورد و ابوبکر در برابر این استدلال ها تسلیم شد و به عمر نگاه کرد. عمر گفت که اصحاب رسول خدا راضی نمیشوند که این باغ پرثمر را به اهلبیت بدهی.[2]
• سنن بیهقی نیز نقل میکند:
أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ بِشْرَانَ بِبَغْدَادَ، أنا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو الرَّزَّازُ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ الْعُطَارِدِيُّ، ثنا ابْنُ فُضَيْلٍ، عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ جُمَيْعٍ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ قَالَ: جَاءَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا فَقَالَتْ: يَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ أَمْ أَهْلُهُ؟ قَالَ: لَا بَلْ أَهْلُهُ، قَالَتْ: فَمَا بَالُ الْخُمُسِ؟ فقَالَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ يَقُولُ: إِذَا أَطْعَمَ اللَّهُ نَبِيًّا طُعْمَةً ثُمَّ قَبَضَهُ، كَانَتْ لِلَّذِي يَلِي بَعْدَهُ فَلَمَّا وَلِيتُ رَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ، قَالَتْ: أَنْتَ وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ أَعْلَمُ، ثُمَّ رَجَعَتْ.[3]
فاطمه (سلاماللهعلیها) نزد ابیبکر رفت و از جریان خمس سؤال کرد. ابوبکر گفت: اگر خدای متعال به پیغمبرش متاعی اطعام کرد، مال پیغمبر برای کسی است که بعد از پیغمبر حاکم است و گفت که من این مال را به مسلمانان برمیگردانم.
• در تفسیر برهان در ذیل آیهی 26 سورهی محمد آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ، وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلىٰ أَدْبٰارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مٰا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى: «فُلاَنٌ وَ فُلاَنٌ وَ فُلاَنٌ ارْتَدُّوا عَنِ الْإِيمَانِ فِي تَرْكِ وَلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)». قُلْتُ: قَوْلُهُ تَعَالَى: ذٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مٰا نَزَّلَ اللّٰهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ؟ قَالَ: «نَزَلَتْ فِيهِمَا وَ فِي أَتْبَاعِهِمَا، وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): ذٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قٰالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مٰا نَزَّلَ اللّٰهُ ، فِي عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ): سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ، قَالَ: «دَعَوْا بَنِي أُمَيَّةَ إِلَى مِيثَاقِهِمْ أَلَّا يُصَيِّرُوا الْأَمْرَ فِينَا بَعْدَ النَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، وَ لاَ يُعْطُونَا مِنَ الْخُمُسِ شَيْئاً، وَ قَالُوا: إِنْ أَعْطَيْنَاهُمْ إِيَّاهُ لَمْ يَحْتَاجُوا إِلَى شَيْءٍ، وَ لَمْ يُبَالُوا أَنْ لَا يَكُونَ الْأَمْرُ فِيهِمْ، فَقَالُوا: سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ الَّذِي دَعَوْتُمُونَا إِلَيْهِ، وَ هُوَ الْخُمُسُ، أَنْ لَا نُعْطِيَهُمْ مِنْهُ شَيْئاً وَ قَوْلُهُ تَعَالَى: كَرِهُوا مٰا نَزَّلَ اللّٰهُ ، وَ الَّذِي نَزَّلَ اللَّهُ مَا افْتَرَضَ عَلَى خَلْقِهِ مِنْ وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) ....[4]
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: مراد از «ما نزّل اللّه» ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. بنیامیه نسبت به «ما نزّل اللّه» کراهت داشتند. حضرت فرمود: اینها بنیامیه را به میثاق خود دعوت کردند که خلافت و ولایت را به سمت ما اهلبیت (علیهمالسلام) برنگردانند و خمس را به ما ندهند و گفتند: اگر خمس را بدهیم، به وسیلهی آن، بینیاز میشوند. پس به بنیامیه گفتند: در بعضی از امر با شما همراه میشویم، یعنی خمس را به اهلبیت نمیدهیم.
چرایی استفاده از تعبیر «ارث» برای فدک
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در خطبهی فدکیه استدلال به ارث میکند، در حالی که فدک قبل از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به حضرت داده شد؛ بنابراین، ارث نیست بلکه نحله و هبه است. پس چرا ایشان در احتجاجات خود، استدلال به ارث نمودند؟ فرمودند: «أَ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَرِثُ أَبَاكَ وَ لَا أَرِثُ أَبِي»و سپس به آیات ارث انبیاء از یکدیگر استدلال میکند[5] .
یک پاسخ به این مطلب آن است که حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) در مقام مناظره است و لذا درصدد آن است که براساس حرف طرف مقابل، استدلال او را باطل کند.
پاسخ دیگر بدین صورت است که یکی از دعواهای حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در مسئلهی ارث ایشان بوده است.
عامه در مسئلهی ارث میگویند که اگر ارث میت را به صاحبان سهام مفروض دادیم و پس از آن، مقداری از اموال اضافه شد، مقادیر باقیمانده را به آنها بر نمیگردانیم، بلکه آن را به عصبه یعنی خویشاوندان پدری میت میدهیم. لذا عباس عموی پیامبر و بعضی از بنی اعمام پیامبر مطالبهی ارث نمودند.
در هر صورت، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بخشی از اموال رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را به عنوان ارث مطالبه کرد و بخشی را نیز به عنوان فیء و بخشی هم به عنوان خمس طلب نمود؛ لذا دعاوی متعددی بود. یک مورد نیز خمس غنائمی است که از جنگها حاصل شده بود.
ابن ابیالحدید روایات متعددی نقل میکند که ابوبکر خمس را از بنیهاشم منع کرد و برخلاف شیوهی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) عمل کردند.[6] حتی احمد در مسند نقل نموده که نجدة حروری از ابنعباس از سهم ذیالقربی پرسید و او گفت برای خویشاوندان رسول خداست؛ اما عمر مبلغ اندکی به ما داد و ما آن را قبول نکردیم.[7]
در هر حال مسئلهی خمس به این صورت در دست سیاسیون قرار گرفت و اهلبیت از آن منع شدند؛ حتی این مسئله مورد اعتراض علمای اهلسنت نیز قرار گرفته که در جلسات بعدی به آن میپردازیم.