« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد عباس مسلمی‌زاده

1403/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 شمول وجوب خمس المغنم فی الاحادیث النبویة لکل المنافع/ الغنيمة/كتاب الخمس

 

موضوع: كتاب الخمس/ الغنيمة/ شمول وجوب خمس المغنم فی الاحادیث النبویة لکل المنافع

 

بحث ما پیرامون نامه‌هایی بود که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به بعضی از قبایل و ملوک نوشتند. برخی از این نامه‌ها مربوط به وفد وافدین بوده یعنی گروه‌هایی که برای اسلام آوردن به محضر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) وارد می‌شدند. به بعضی از قبایل امان‌نامه‌هایی می‌دادند. به تعدادی از پادشاهان نیز نامه‌هایی می‌نوشتند و آن‌ها را به پذیرش اسلام دعوت می‌کردند. در این نامه‌ها در کنار امر به صلاة و زکاة، به پرداخت خمس نیز امر کرده‌اند.

حضرت در بعضی از نامه‌ها بیان می‌کنند که «خمس مغنم» را پرداخت کنید و در برخی موارد نیز وجوب پرداخت خمس را به شکل مطلق بیان نموده‌اند.

حال ادعای ما این است که مقصود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در همه‌ی موارد، معنایی عام است که شامل تمامی موارد خمس از قبیل کنز، معدن و ارباح مکاسب می‌شود و اختصاصی به غنائم دارالحرب ندارد. بدین منظور به ادله‌ی زیر استدلال می‌شود:

1. قبلاً اشاره شد که اگر واژه‌ای مشترک لفظی بود یا معنای حقیقی و مجازی داشت، قاعده این است که بر معنای عرفی و لغوی حمل می‌شود. با مراجعه به کارشناس این مسئله یعنی اهل لغت، مشاهده شد که معنای غنیمت «مطلق ما یحوزه الانسان» است و شامل همه‌ی فوایدی است که انسان به آن دست می‌یابد.

2. امر به جهاد توسط شخص پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) صورت می‌گرفت و خود حضرت رهبری و فرماندهی این جنگ‌ها با کفار، یهود، روم و سایر قبایل به عهده داشت. در سرایا نیز اگرچه خود ایشان حضور نداشتند، اما این جنگ‌ها نیز به اذن حضرت و با تعیین فرمانده از سوی ایشان انجام می‌شد. بنابراین، جهاد به قیادت و رهبری و تدبیر حضرت صورت می‌پذیرفت. پس از غلبه و دسترسی به غنائم، قسمتی از آن که «صفایا» بود، به شخص رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) اختصاص داشت، مثل شمشیر زبرجدکوب طلا یا اموال مختص پادشاهان که به دلیل قیمتی بودن آن‌ها، امکان تقسیم بین مجاهدین را نداشت. سایر غنائم نیز تحت مدیریت شخص رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بین مجاهدین تقسیم می‌شد و خمس آن توسط ایشان جدا می‌شد و در جای خود نگهداری شده و به مصرف می‌رسید. در تاریخ اسلام نقل نشده که مسلمانان بدون اجازه‌ی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) جنگی انجام داده باشند و پس از اینکه حضرت مطلع می‌شد، خمس آن را مطالبه نماید. اساساً معنایی نداشته که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دست مردم را در جنگ و غارت باز بگذارد و پس از آن مطالبه‌ی خمس نماید؛ چرا که چنین کاری منجر به وقوع هرج و مرج می‌شد.

در نتیجه، با وجود اینکه تمام شئون جنگ و تقسیم غنائم تحت اشراف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بوده، معنایی ندارد که ایشان به پرداخت خمس غنائم جنگی، امر نمایند. پس معنای طلب خمس توسط پیغمبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از مردم در نامه‌هایی که ذکر شد، چه با تعبیر «خمس مغنم» و چه به نحو مطلق، به معنای لغوی و عرفی آن است که شامل همه‌ی موارد آن یعنی کنز، معدن، ارباح مکاسب و ... می‌شود.

3. غالباً نامه‌های پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به قبایل خارج از تحت سیطره‌ی اسلام بوده که دارای قدرت چندانی نبودند. از جمله در مورد وفد القیس ذکر شد که آن‌ها گفتند: بین ما و شما قبیله‌ی کافر مُضَر قرار دارد و ما نمی‌توانیم به راحتی به نزد شما بیاییم و فقط در ماه‌های حرام، امکان آمدن به مدینه و بهره‌مندی از محضر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را داریم. جالب است که تقاضای آن‌ها این بود که «مُرْنَا بِجُمَلٍ مِنَ الأَمْرِ إِنْ عَمِلْنَا بِهِ دَخَلْنَا الجَنَّةَ» و پیامبر در ضمن این موارد، امر به ایتاء زکات و اداء خمس نمودند.[1] چنین قبیله‌ای که حتی توان رسیدن به محضر پیامبر را ندارد، طبیعتاً قدرت جنگ با کفار را ندارد که پس از دستیابی به غنیمت جنگی، از آن‌ها خمس غنائم جنگی طلب شود. در نتیجه، نمی‌توان معنای «خمس مغنم» را در نامه‌ی رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) غنائم دارالحرب دانست، بلکه مقصود از آن، مطلق منافع مکتسبه است.

4. در غالب نامه‌های پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، به مواردی همچون ایمان به خدا و رسول خدا، اقامه‌ی نماز، پرداخت زکات و انجام صوم امر شده است و در کنار این موارد، امر به پرداخت خمس نیز قرار دارد. سایر اوامر غیر از خمس، همگی وظایف و تکالیف فردی هستند که اسلام یکایک مسلمانان را به آن‌ها دعوت نموده است. بنابراین، بیان خمس در کنار این موارد، نشان می‌دهد که وجوب خمس مربوط به غنائم جنگی نیست؛ چرا که در این صورت فقط مختص به افرادی خواهد بود که در جنگ حضور داشته و فاتح شده‌اند و به غنیمت حربی دست یافته‌اند. افزون بر این، اگر مراد از پرداخت خمس تنها به غنائم حربی اختصاص داشت، باید در عداد موارد مذکور، امر به جهاد بیان می‌شد نه امر به خمس؛ زیرا پرداخت خمس غنیمت حربی از فروعات و توابع باب جهاد خواهد بود. حاصل آنکه مراد از خمس در نامه‌های نبوی، امری در عداد سایر فروعات دین نظیر نماز و زکات است که وظیفه‌ی همه‌ی افراد به شمار می‌رود، نه خمس غنائم دارالحرب که به گروهی از افراد اختصاص دارد.

5. از جمله نامه‌های رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)، نامه‌ای است که به ملوک حمیر نوشتند که به این صورت نقل شده است:

أَخْبَرْنَاهُ أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ سَهْلٍ الْفَقِيهُ بِبُخَارَى، ثنا صَالِحُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَبِيبٍ الْحَافِظُ، ثنا الْحَكَمُ بْنُ مُوسَى، وَ حَدَّثَنَا أَبُو زَكَرِيَّا يَحْيَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَنْبَرِيُّ، ثنا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ سَعِيدٍ الْعَبْدِيُّ، ثنا أَبُو صَالِحٍ الْحَكَمُ بْنُ مُوسَى الْقَنْطَرِيُّ، ثنا يَحْيَى بْنُ حَمْزَةَ، عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَهْلِ الْيَمَنِ بِكِتَابٍ فِيهِ الْفَرَائِضُ، وَ السُّنَنُ، وَ الدِّيَاتُ، وَ بُعِثَ مَعَ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ فَقَرَأْتُ عَلَى أَهْلِ الْيَمَنِ وَ هَذِهِ نُسْخَتُهَا: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ إِلَى شُرَحْبِيلَ بْنِ عَبْدِ كُلَالٍ وَ الْحَارِثِ بْنِ عَبْدِ كُلَالٍ وَ نُعَيْمِ بْنِ كُلَالٍ قِيلَ ذِي رُعَيْنٍ، وَ مَعَافِرَ، وَ هَمْدَانَ، أَمَّا بَعْدَ: فَقَدْ رَجَعَ رَسُولُكُمْ، وَ أُعْطِيتُمْ مِنَ الْمَغَانِمِ خُمْسَ اللَّهِ وَ مَا كَتَبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ مِنَ الْعُشْرِ فِي الْعَقَارَ مَا سَقَتِ السَّمَاءُ، أَوْ كَانَ سَحَّاءَ، أَوْ كَانَ بِعَلَاءَ فَفِيهِ الْعُشْرُ إِذَا بَلَغَتْ خَمْسَةَ أَوْسُقٍ، وَ مَا سُقِيَ بِالرِّشَاءِ، وَ الدَّالِيَةِ فَفِيهِ نِصْفُ الْعُشْرِ إِذَا بَلَغَ خَمْسَةَ أَوْسُقٍ ....[2]

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرموده‌اند: فرستاده‌ی شما بازگشت و شما از غنائم، خمس را پرداخت کردید. همچنین زکات محصولات کشاورزی خود را پرداخت نمودید؛ به این صورت که اگر دیمی باشد یا با رودخانه، چشمه و قنات آبیاری شده باشد، در صورتی که به نصاب آن یعنی پنج وسق[3] برسد یک‌دهم آن به عنوان زکات است و آنچه به وسیله‌ی دلو یا با آب کشیدن حیوان آبیاری شده، در صورت رسیدن به نصاب، یک‌بیستم آن به عنوان زکات است.

روشن است که نمی‌توان مراد از غنائم در این نامه را، غنائم دارالحرب دانست، زیرا چنان‌که پیش‌تر بیان شد، تمام جنگ‌های مسلمین و کفار با اذن و اشراف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بوده و اخراج خمس از غنائم دارالحرب به دست رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) صورت گرفته است. بنابراین، مسلمانان آن منطقه بدون اجازه‌ی پیغمبر نمی‌توانستند جنگی انجام بدهند که پس از آن، خمس غنائم آن را پرداخت کنند. ضمن اینکه تمامی مغازی و جنگ‌های رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در کتب سیره و تاریخ بیان شده و چنین جنگی میان قبایل آن منطقه و کفار نقل نشده است. سرایا نیز با اذن پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) انجام شده است.

پس مراد نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در این نامه قطعاً غنائم حربیه نیست، بلکه بر معنای عام غنیمت شامل سایر موارد از قبیل ارباح مکاسب است، حمل می‌شود.


[1] حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عَلِيٍّ، حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، حَدَّثَنَا قُرَّةُ بْنُ خَالِدٍ، حَدَّثَنَا أَبُو جَمْرَةَ الضُّبَعِيُّ، قُلْتُ لِابْنِ عَبَّاسٍ: فَقَالَ: قَدِمَ وَفْدُ عَبْدِ القَيْسِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، فَقَالُوا: إِنَّ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ المُشْرِكِينَ مِنْ مُضَرَ، وَ إِنَّا لَا نَصِلُ إِلَيْكَ إِلَّا فِي أَشْهُرٍ حُرُمٍ، فَمُرْنَا بِجُمَلٍ مِنَ الأَمْرِ إِنْ عَمِلْنَا بِهِ دَخَلْنَا الجَنَّةَ، وَ نَدْعُو إِلَيْهَا مَنْ وَرَاءَنَا، قَالَ: آمُرُكُمْ بِأَرْبَعٍ وَ أَنْهَاكُمْ عَنْ أَرْبَعٍ: آمُرُكُمْ بِالإِيمَانِ بِاللَّهِ، وَ هَلْ تَدْرُونَ مَا الإِيمَانُ بِاللَّهِ؟ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ إِقَامُ الصَّلاَةِ، وَ إِيتَاءُ الزَّكَاةِ، وَ تُعْطُوا مِنَ المَغْنَمِ الخُمُسَ .... صحيح البخاري، البخاري، ج9، ص161.
[3] (الوَسْق) بالفتح: مصدر و ستّون صاعاً و قيل حمل بعير و قيل الوَسق عند اهل الحجاز ثلاثمائة و عشرون رطلاً و عند اهل العراق اربعمائة و ثمانون رطلاً و قال الخليل الوَسْق هو حمل البعير و الوِقْر حمل البغل او الحمار و حكى بعضهم الوِسْق بالكسر (ج) اوْساق. أقرب الموارد في فصح العربية و الشوارد، شرتونی، سعید، ج5، ص768.
logo