1403/08/14
بسم الله الرحمن الرحیم
وجوب خمس الرکاز و الکنز فی روایات العامة/ الغنيمة/كتاب الخمس
موضوع: كتاب الخمس/ الغنيمة/ وجوب خمس الرکاز و الکنز فی روایات العامة
بحث پیرامون آیهی خمس بود. آقایان عامه اصرار دارند که آیهی خمس تنها در مورد غنائم حربیه است و خمس فقط در این مورد واجب است و در بقیهی موارد مثل معدن، کنز، غوص و ارباح مکاسب خمس واجب نیست. این مدعا در حالی صورت گرفته که برخی از روایات از طریق عامه نقل شده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و برخی از خلفاء در مواردی از غیرغنائم جنگی خمس دریافت کردهاند و برخی از علمای جمهور هم براساس این روایات قائل به وجوب خمس در غیرغنائم دارالحرب شدهاند. در کلمات جمهور بیان شده که به دلیل روایاتی که در مورد وجوب خمس در رکاز و سیوب وارد شده، خمس در کنز و معدن نیز واجب است.
روایات عامه دربارهی وجوب خمس در غیرغنائم حربیه
روایاتی که عمدتاً از نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و برخی از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یا خلفاء نقل شدهاند، دارای طوایف متعددی هستند:
1. در بخشی از این روایات بیان شده که پیغمبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند: العَجْمَاءُ جَرْحُهَا جُبَارٌ وَ البِئْرُ جُبَارٌ وَ المَعْدِنُ جُبَارٌ وَ فِي الرِّكَازِ الخُمُسُ.
این روایت در کتاب صحیح بخاری[1] ، صحیح مسلم[2] ، سنن ابیداود[3] ، سنن ترمذی[4] ، سنن نسائی[5] ، سنن دارمی[6] و مسند احمد بن حنبل[7] نقل شده است.
منظور از «العجماء» هر حیوانی است و به این دلیل به آن عجماء میگویند که قدرت تکلم ندارد. «جبار» یعنی هدر است و قصاصی در آن نیست. «رکاز» آن چیزی است که در درون معدن نهفته است. همچنین به معنای دفینه و گنج پنهان در زیر زمین نیز بیان شده است؛ رکیزه، تمرکز و مرکز از همین ماده هستند.
ابویوسف در کتاب «الخراج» این روایت را شرح کرده و حاصل آن این است که در زمان جاهلیت اگر حیوانی به انسان حمله میکرد و در اثر آن، انسان میمرد، همان حیوان دیهی آن انسان به شمار میرفت و یا اگر کسی در حال راه رفتن در چاهی میافتاد، همان چاه دیهی او میشد. همچنین اگر به واسطهی افتادن در معدن جان میداد، آن معدن دیهی انسان بود. پیغمبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ناظر به این مطلب فرمودهاند که برخلاف آنچه در جاهلیت رواج داشته، اگر حیوانی به انسان حمله کرد، جراحت او هدر است و نمیتوان آن حیوان را دیه قرار داد. همچنین اگر در چاه افتاد نیز همینگونه است و چاه دیهی او نیست و دربارهی افتادن در معدن نیز همین حکم جاری است. در پایان فرمودند: در رکاز خمس واجب است.[8]
2. گروه دیگری از احادیث، صدر روایت سابق را ندارد و به صورتهای مختلف بیانگر وجوب خمس در رکاز هستند.
• از جمله در سنن ابن ماجه آمده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَيْمُونٍ الْمَكِّيُّ وَ هِشَامُ بْنُ عَمَّارٍ قَالَا: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ سَعِيدٍ وَ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: فِي الرِّكَازِ الْخُمُسُ.[9]
• در روایت دیگری در مسند احمد بن حنبل بیان شده:
حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ قَالَ: أَخْبَرَنَا إِسْرَائِيلُ وَ أَبُو نُعَيْمٍ حَدَّثَنَا إِسْرَائِيلُ عَنْ سِمَاكٍ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَضَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فِي الرِّكَازِ الْخُمُسَ.[10]
• همچنین احمد بن حنبل میگوید:
حَدَّثَنَا أَبُو عَامِرٍ حَدَّثَنَا زُهَيْرٌ حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ زَيْدٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ أَخْبَرَهُ قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ إِلَى خَيْبَرَ، فَدَخَلَ صَاحِبٌ لَنَا إِلَى خَرِبَةٍ يَقْضِي حَاجَتَهُ، فَتَنَاوَلَ لَبِنَةً لِيَسْتَطِيبَ بِهَا، فَانْهَارَتْ عَلَيْهِ تِبْرًا، فَأَخَذَهَا فَأَتَى بِهَا النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ، فَأَخْبَرَهُ بِذَلِكَ قَالَ: زِنْهَا. فَوَزَنَهَا فَإِذَا مِائَتَا دِرْهَمٍ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: هَذَا رِكَازٌ، وَ فِيهِ الْخُمْسُ.[11]
انس بن مالک نقل کرده که همراه با پیغمبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به سمت خیبر حرکت کردیم. در راه، یکی از افراد به خرابهای رفت تا قضای حاجت کند. خشتی از دیوار بیرون کشید تا خود را تطهیر کند. به واسطهی آن، از درون دیوار مقداری طلا بیرون ریخت. آنها را نزد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آورد؛ حضرت فرمود: آنها را وزن کن. وزن آن معادل دویست درهم بود. سپس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: این رکاز است و باید خمس آن پرداخت شود.
• افزون بر این، در کتاب «الاموال» ابوعبید آمده است:
حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا سِمَاكُ بْنُ حَرْبٍ، عَنِ الْحَارِثِ بْنِ أَبِي الْحَارِثِ الْأَزْدِيِّ، أَنَّ أَبَاهُ كَانَ مِنْ أَعْلَمَ النَّاسِ بِمَعْدِنٍ، وَ أَنَّهُ أَتَى عَلَى رَجُلٍ قَدِ اسْتَخْرَجَ مَعْدِنًا، فَاشْتَرَاهُ مِنْهُ بِمِائَةِ شَاةٍ مُتْبِعٍ، فَأَتَى أُمَّهُ فَأَخْبَرَهَا، فَقَالَتْ: يَا بُنَيَّ، إِنَّ الْمِائَةَ ثَلَاثُمِائَةٍ، أُمَّهَاتُهَا مِائَةٌ، وَ أَوْلَادُهَا مِائَةٌ، وَ كُفَاتُهَا مِائَةٌ، فَارْجِعْ إِلَى صَاحِبِكَ فَاسْتَقِلَّهُ، فَرَجَعَ إِلَيْهِ، فَقَالَ: ضَعْ عَنِّي خَمْسَ عَشْرَةَ، فَأَبَى ذَلِكَ، قَالَ: فَأَخَذَهُ، فَأَذَابَهُ، فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ثَمَنَ أَلْفِ شَاةٍ، فَقَالَ لَهُ الْبَائِعُ: رُدَّ عَلَيَّ الْبَيْعَ، فَقَالَ: لَا أَفْعَلُ. فَقَالَ: لَآتِيَنَّ عَلِيًّا فَلَأُثِينُ عَلَيْكَ، فَأَتَى عَلِيًّا يَعْنِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ: إِنَّ أَبَا الْحَارِثِ أَصَابَ مَعْدِنًا، فَأَتَاهُ عَلِيٌّ، فَقَالَ: «أَيْنَ الرِّكَازُ الَّذِي أَصَبْتَ؟» فَقَالَ: مَا أَصَبْتُ رِكَازًا إِنَّمَا أَصَابَهُ هَذَا، فَاشْتَرَيْتُهُ مِنْهُ بِمِائَةِ شَاةٍ مُتْبِعٍ، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ: «مَا أَرَى الْخُمُسَ إِلَّا عَلَيْكَ».[12]
حارث بن ابیحارث ازدی میگوید: پدرم فردی آگاه و آشنای به معدن بود. گذار او به مردی افتاد که معدنی استخراج کرده بود. معدن را در مقابل صد گوسفند مُتبِع[13] خرید. سپس به نزد مادرش رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد. مادر گفت: در این معامله ضرر کردی، زیرا معدن را به سیصد گوسفند خریدی؛ صد گوسفند به همراه صد بزغاله و صد گوسفند نیز در شکم آنها بود. برو و از او طلب اقاله و فسخ معامله کن. پدرم برگشت و گفت: پانزده گوسفند را برای خود بردار و معامله را فسخ کن. اما صاحب معدن نپذیرفت. پدرم معدن را برداشت و آنها را ذوب کرد. از آن معدن، قیمت هزار گوسفند برای او حاصل شد. پس از این ماجرا، فروشندهی معدن به پدرم گفت: معامله را فسخ کن، اما پدرم قبول نکرد. صاحب معدن گفت که به نزد علی بن ابیطالب میروم و نزد او از تو شکایت میکنم. نزد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رفت و گفت که ابوالحارث به معدنی دست یافته است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به نزد ابوالحارث رفت و معدن را خواست. ابوالحارث گفت: من به معدن دست نیافتم، بلکه این مرد معدن را به دست آورده است و من معدن را از او به قیمت صد گوسفند متبع خریدم. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: خمس تنها بر عهدهی فروشندهی معدن است.
در کتب روایی امامیه نیز این ماجرا با اندکی تفاوت در کتاب کافی[14] و تهذیب الاحکام[15] نقل شده و در انتهای آن آمده است:
فَلَمَّا قَصَّ أَبِي عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ أَمْرَهُ قَالَ لِصَاحِبِ الرِّكَازِ أَدِّ خُمُسَ مَا أَخَذْتَ فَإِنَّ الْخُمُسَ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ أَنْتَ الَّذِي وَجَدْتَ الرِّكَازَ وَ لَيْسَ عَلَى الْآخَرِ شَيْءٌ لِأَنَّهُ إِنَّمَا أَخَذَ ثَمَنَ غَنَمِهِ.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خطاب صاحب معدن فرمود: خمس آنچه را که به دست آوردهای، بپرداز؛ خمس به عهدهی توست، چرا که تو معدن را یافتهای و دیگری وظیفهای نسبت به آن ندارد، زیرا تنها قیمت گوسفندانش را گرفته است.
• در روایت دیگر نقل شده:
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ رَوَاحَةَ الرَّامَهُرْمُزِيُّ، ثنا أَبُو كُرَيْبٍ، ثنا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْأَزْدِيُّ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الشَّيْبَانِيِّ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ رَجُلٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ، قَالَ: «بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ عَلِيًّا عَامِلًا عَلَى الْيَمَنِ، فَأُتِيَ بِرِكَازٍ فَأَخَذَ مِنْهُ الْخُمُسَ، وَ دَفَعَ بَقِيَّتَهُ إِلَى صَاحِبِهِ، فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ فَأَعْجَبَهُ».[16]
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به عنوان عامل دریافت خمس به یمن فرستاد.[17] در آنجا برای امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رکازی آورده شد. حضرت خمس آن را گرفت و بقیه را به صاحبش برگرداند. این خبر به پیغمبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) رسید و ایشان از این خبر شگفت زده شد و این عمل را پسندید.
3. دستهی دیگری از روایات بر وجوب خمس در کنز دلالت دارند.
• بیهقی در کتاب «السنن الکبری» نقل میکند:
أَخْبَرَنَا الشَّرِيفُ أَبُو الْفَتْحِ، أنبأ أَبُو الْقَاسِمِ عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّقَطِيُّ بِمَكَّةَ، ثنا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ حَرْبٍ، ثنا عَلِيُّ بْنُ حَرْبٍ، ثنا سُفْيَانُ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ بِشْرٍ الْخَثْعَمِيِّ، عَنْ رَجُلٍ مِنْ قَوْمِهِ أَنَّ رَجُلًا سَقَطَتْ عَلَيْهِ جَرَّةٌ مِنْ دَيْرٍ بِالْكُوفَةِ فَأَتَى بِهَا عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: اقْسِمْهَا أَخْمَاسًا، ثُمَّ قَالَ: خُذْ مِنْهَا أَرْبَعَةَ أَخْمَاسٍ وَدَعْ وَاحِدًا، ثُمَّ قَالَ: فِي حَيِّكَ فُقَرَاءُ وَ مَسَاكِينُ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: خُذْهَا فَاقْسِمْهَا فِيهِمْ.[18]
عبدالله بن بشر خثعمی از یکی از اهل قبیلهاش نقل میکند که شخصی از دیری در کوفه، کوزهای سفالی به دست آورد. آن را نزد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) آورد. حضرت فرمود: آن را پنج قسمت کن؛ یکپنجم را به فقرای محلهی خود بده و چهارپنجم را برای خود بردار.
• در نقل دیگری نیز بیان شده که فردی هزار دینار خارج از مدینه پیدا کرد که در زمین دفن شده بود. آنها را نزد عمر بن خطاب آورد. خلیفه خمس آن را گرفت و بقیه را به او بازگرداند.
حَدَّثَنَا هُشَيْمٌ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مُجَالِدٌ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، أَنَّ رَجُلًا وَجَدَ أَلْفَ دِينَارٍ مَدْفُونَةً خَارِجًا مِنَ الْمَدِينَةِ، فَأَتَى بِهَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَأَخَذَ مِنْهَا الْخُمُسَ مِائَتَيْ دِينَارٍ، وَ دَفَعَ إِلَى الرَّجُلِ بَقِيَّتَهَا ....[19]