« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد عباس مسلمی‌زاده

1403/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 روایات الامامیة ذیل آیة الخمس/ الغنيمة/كتاب الخمس

 

موضوع: كتاب الخمس/ الغنيمة/ روایات الامامیة ذیل آیة الخمس

 

بحث در باب آیه‌ی شریفه‌ی خمس بود و با بررسی کلام مفسران، اهل لغت، عبارات فقهاء و موارد استعمال غنیمت در روایات عامه و امامیه و نیز سایر آیات قرآن کریم، به این نتیجه رسیدیم که دلالت آیه‌ی شریفه بر وجوب خمس در اعم از غنائم دارالحرب است. همان‌گونه که پیش‌تر متذکر شدیم، اصل مباحث ما که در استنباط دخیل است، در روایات خواهد بود. اما قبل از ورود به اصل بحث، سؤالاتی درباره‌ی مسئله‌ی خمس در فقه مقارن مطرح است که لازم است پاسخگویی به آن‌ها مقدمه‌ی مباحث باشد. پاسخ به این سؤالات در حقیقت منجر به رفع ابهامات و شبهاتی خواهد شد که از سوی عامه نسبت به دیدگاه امامیه در مسئله‌ی خمس مطرح است.

بنابراین، در ادامه‌ی مباحث مقدماتی این مسائل را دنبال خواهیم کرد:

     روایاتی که در ذیل آیه‌ی خمس از ائمه‌ی معصومین (علیهم‌السلام) نقل شده، این آیه را چگونه تفسیر کرده‌اند؟

     از جنبه‌ی تاریخی، آیا پیغمبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اهل گرفتن خمس بوده یا خیر و اگر می‌گرفته از چه مواردی خمس دریافت کرده است؟ آیا اختصاص به غنائم دارالحرب داشته یا خیر؟

     کیفیت تقسیم خمس توسط ایشان به چه صورت بوده؟

     قبل از زمان امام صادق (علیه‌السلام) که باب خمس در روایات باز شده، در زمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) این مسئله چگونه بوده؟

     نظر عامه درباره‌ی غیرغنائم حربیه چیست؟ آیا در کتب آن‌ها در سایر مواردی که مد نظر امامیه است، خمس ذکر شده است یا خیر؟

     مسئله‌ی خمس در زمان خلفاء چگونه بوده؟ خلفاء که خود را جانشین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌دانستند، چگونه عمل می‌کردند؟

همچنین باید به انظار فقهایی که در موضوع فقه آیات الاحکام سخن گفته‌اند، پرداخته شود؛ بعضی از شخصیت‌های فقهی امامیه در موضوع آیات الاحکام صاحب کتاب هستند، مثل مرحوم فاضل مقداد شاگرد علامه که در این زمینه کتاب «کنزالعرفان» را نگاشته‌اند و مرحوم مقدس اردبیلی که «زبدة البیان» را تألیف کرده‌اند.

بررسی روایات امامیه ذیل آیه‌ی شریفه

پس از واکاوی عبارات مفسرین فریقین، قول لغویین و فقهای عامه و امامیه و موارد استعمال واژه‌ی غنیمت در روایات، اکنون به سراغ متون تفسیری مأثور امامیه می‌رویم.

     مرحوم شیخ صدوق در کتاب «الخصال» این روایت را نقل کرده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الشَّاهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو يَزِيدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ صَالِحٍ التَّمِيمِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ أَبُو مَالِكٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ فِي وَصِيَّتِهِ لَهُ يَا عَلِيُّ إِنَّ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ سَنَّ فِي الْجَاهِلِيَّةِ خَمْسَ سُنَنٍ أَجْرَاهَا اللَّهُ لَهُ فِي الْإِسْلَامِ حَرَّمَ نِسَاءَ الْآبَاءِ عَلَى الْأَبْنَاءِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ وَ وَجَدَ كَنْزاً فَأَخْرَجَ مِنْهُ الْخُمُسَ وَ تَصَدَّقَ بِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ الْآيَةَ وَ لَمَّا حَفَرَ زَمْزَمَ سَمَّاهَا سِقَايَةَ الْحَاجِّ فَأَنْزَلَ اللَّهُ أَ جَعَلْتُمْ سِقايَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ الْآيَةَ وَ سَنَّ فِي الْقَتْلِ مِائَةً مِنَ الْإِبِلِ[1] فَأَجْرَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ فِي الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يَكُنْ لِلطَّوَافِ عَدَدٌ عِنْدَ قُرَيْشٍ فَسَنَّ فِيهِمْ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ سَبْعَةَ أَشْوَاطٍ فَأَجْرَى اللَّهُ ذَلِكَ فِي الْإِسْلَامِ يَا عَلِيُّ إِنَّ عَبْدَ الْمُطَّلِبِ كَانَ لَا يَسْتَقْسِمُ بِالْأَزْلَامِ وَ لَا يَعْبُدُ الْأَصْنَامَ وَ لَا يَأْكُلُ مَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ يَقُولُ أَنَا عَلَى دِينِ أَبِي إِبْرَاهِيمَ.[2]

در این روایت، در ذیل آیه‌ی شریفه بیان شده که سنت عبدالمطلب مبنی بر خمس کنز در اسلام نیز مورد تأیید قرار گرفته است.

     روایت زیر نیز توسط شیخ طوسی در کتاب «تهذیب الاحکام» نقل شده است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: كَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ قَرَأْتُ أَنَا كِتَابَهُ إِلَيْهِ فِي طَرِيقِ مَكَّةَ ... فَأَمَّا الْغَنَائِمُ وَ الْفَوَائِدُ فَهِيَ وَاجِبَةٌ عَلَيْهِمْ فِي كُلِّ عَامٍ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‌ وَ الْيَتامى‌ وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‌ عَبْدِنا يَوْمَ الْفُرْقانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ وَ الْغَنَائِمُ وَ الْفَوَائِدُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ فَهِيَ الْغَنِيمَةُ يَغْنَمُهَا الْمَرْءُ وَ الْفَائِدَةُ يُفِيدُهَا ... فَمَنْ كَانَ عِنْدَهُ شَيْ‌ءٌ مِنْ ذَلِكَ فَلْيُوصِلْ إِلَى وَكِيلِي وَ مَنْ كَانَ نَائِياً بَعِيدَ الشُّقَّةِ فَلْيَتَعَمَّدْ لِإِيصَالِهِ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ ....[3]

در این حدیث نیز حضرت جوادالائمه (علیه‌السلام) با استشهاد به آیه‌ی شریفه، وجوب خمس غنائم و فوائد را در هر سال بیان نموده است.


[1] نقل است که زمانی چاه زمزم ناپدید شد. عبدالمطلب نذر کرد که اگر چاه زمزم را پیدا کند، در صورتی که خداوند ده پسر به او عنایت کند، یکی از آن‌ها را در راه خدا قربانی کند. پس از پیدا شدن چاه زمزم، خواست به نذرش عمل کند. قرعه به نام عبدالله افتاد که بسیار مورد محبت عبدالمطلب قرار داشت. بزرگان مکه او را از این کار منصرف کردند و گفتند که براى‌ تعیین قربانى میان عبدالله و شترها قرعه بزنند و اگر قرعه به نام‌ شترها درآمد آن‌ها را به جاى عبدالله قربانى کنند و اگر باز به نام ‌عبدالله درآمد به عدد شترها اضافه کنند و قرعه را تجدید کنند تا وقتى که به نام شترها درآید. نهایتاً بین صد شتر و عبدالله، قرعه به شترها افتاد. ر.ک. من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج3، ص89؛ الخصال، الشیخ الصدوق، ج1، ص55 و 56؛ التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، الرازي، فخر الدين، ج26، ص347.
[2] الخصال، الشيخ الصدوق، ج1، ص312. تمامی راویان سند روایت مذکور مهمل هستند و بر این اساس، روایت ضعیف است. البته شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه نیز در ضمن وصایای رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) این حدیث را نقل کرده در آنجا نیز روایت از «حَمَّادُ بْنُ عَمْرٍو وَ أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ...» نقل شده و اغلب راویان طریق شیخ صدوق به آن در مشیخه‌ی کتاب فقیه، با سند مذکور در الخصال یکسان هستند و در نتیجه سند روایت در من لا یحضره الفقیه نیز ضعیف به شمار می‌رود. من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج4، ص365.
[3] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج4، ص141. طرق شیخ طوسی به محمد بن الحسن الصفار در مشیخه‌ی کتاب تهذیب الاحکام به این صورت است: «و ما ذكرته في هذا الكتاب عن محمد بن الحسن الصفار فقد اخبرني به الشيخ ابو عبد اللّه محمد بن محمد بن النعمان و الحسين بن عبيد اللّه و احمد بن عبدون كلهم عن احمد بن محمد بن الحسن بن الوليد عن ابيه و اخبرني به أيضا ابو الحسين بن ابى جيد عن محمد بن الحسن بن الوليد عن محمد بن الحسن الصفار». در سه طریق اول که احمد بن محمد بن الحسن بن الولید در آن‌ها قرار دارد، راوی مذکور توثیق خاص رجالی ندارد و به همین علت، وثاقت او مورد اختلاف است (ر.ک. معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج3، ص44). در طریق آخر نیز ابن ابی‌جید توثیق خاص ندارد اما برخی از علماء با استناد به توثیقات عام او را ثقه می‌دانند (ر.ک. معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج12، ص277). در سند روایت نیز دو طریق ذکر شده که عبدالله بن محمد بن عیسی الاشعری در کتب رجالی توثیق نشده و بر این اساس، وثاقت او اختلافی است (ر.ک. معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج4، ص273.)
logo