89/11/27
بسم الله الرحمن الرحیم
اطلاق وجوب بر موارد
موضوع: اطلاق وجوب بر موارد
مطلب دوم از مسئله 3 ما اشار بقوله «إن كان إطلاق الوجوب عليها في غير الأخير مسامحة على ما هو التحقيق»[1] ملحق به اخیر، مورد هفت است، چون مورد هفت متاخر از شش مورد اول بوده است، لذا اخیر از شش، هفت ملحق به شش است، حاصل فرمایش سیدنا الاستاد که در پنج از شش مورد، اطلاق وجوب بر عمره منذوره، مجاز است. اطلاق وجوب بر عمره مشروطه، مجاز است.
اطلاق وجوب بر عمره مستاجره، مجاز است و لذا اگر در عمره منذوره میخواهد بگوید عمره واجب انجام میدهد، نمیتواند، اگر در عمره مشروطه میخواهد اینگونه قصد کند که عمره واجب انجام میدهم، نمیتواند، چون اگر اتصاف علی نحو الحقیقه نیست، چگونه قصد میکند؟ همان حرفی که در نماز شب دارند، چگونه نیت کند بگوید دو رکعت نماز شب مستحب میخوانم قربة الی الله یا واجب میخوانم قربة الی الله نمیتواند واجب قصد کند.
نتیجه ما ذکرنا این میشود این 5 مورد که گفته شد عمره واجب بالعرض است، این اطلاق مسامحه است، چون اطلاق وجوب بر اینها نمیشود. و لذا قلنا به اینکه در مورد نیت، مشکله پیدا میشود، نماز شب واجب با اینکه نذر کرده، نمیشود عمره واجب نمیشود.
چرا اطلاق وجوب بر عمره، منذورة کانت او مشروطة نمیشود؟ این ناذر گفته لله علیه اگر فرزندم خوب شد عمره انجام بدم، دلیل بر وجوب یوفون بالنذر بود، شما در این مورد یک وجوب وفاء به نذر دارید، مرکب وجوب، وفاء است متعلق وجوب وفاء است عمره که نیست، شما به اوفوا بالنذور تمسک میکنیم به المومنون عند شروطهم تمسک میکند، این وفاء به شرط و اجاره و نذر، حکم رفته روی طبیعی وفاء و در طبیعی متعلق حکم، نه وجود ذهنی است و نه خارجی، وجود ذهنی وفاء نیست، چون با خارج تطبیق نمیکند ما هو فی الذهن لا ینطبق بالخارج، وجود خارجی وفاء نیست چون خارج ظرف سقوط تکلیف است نه ثبوت تکلیف، تحصیل حاصل که نیست اگر وفاء خارجی حاصل شده، نمیشود متعلق حکم باشد باید بگوئید متعلق وجوب طبیعی وفاء است نه وجود خارجی و نه ذهنی، کل احکام از همین قبیل است، صل و لا تغصب همین است که کل احکام روی غیر مقید بوجود خارجی و ذهنی میرود.
شما در اینجا پنج عمره، ما هو الواجب چیست؟ طبیعت وفاء به شرط و نذر و عهد و عقد اجاره است، تا اینجا که با لبیک کار ندارد و لبیک عمره حمل شایع است و با حمل اولی هم با عمره تا اینجا کار نداریم.
در این مورد این آقا میخواهد امتثال کند و در وقت امتثال لبیک میگوید، بگوئید اسم لبیک عمره است، این لبیک، اتحاد با وفاء دارد، چون مصداق طبیعی وفاء است، طبیعی وفاء اگرچه اتحاد با لبیک دارد که نامش عمره است و لکن این لبیک، متعلق امر نبوده، عمره متعلق امر نبوده است، بنویسید اگرچه این لبیک به عنوان عمره به حمل اولی یا بعنوان حمل شایع، متحد با وفاء است در خارج همین لبیک، مصداق وفاء است، تا گفت لبیک، امر به وفاء صادق میشود و لکن امر، از متعلق خودش این طرف و آن طرف نمیشود نه با عنوان اولی کار دارد و نه به عنوان عمره به حمل شایع کار دارد، لذا این لبیک، حکم قبل از نذر کار دارد نماز شب و ظهر این است، مامور به طبیعی صلات است الله اکبر محقق طبیعی است و امر روی آن نمیاید این ظرف سقوط است نه ثبوت.
نتیجه این میشود که در این موارد خمسه، ما هو الواجب چیست؟ وفاء است یا عمره است، متعلق امر وفاء است یا عمره است؟ چون واضح است که امر به عنوان عمره تعلق گرفته چون متعلق امر وفاء است، نه امر به مصداق عمره تعلق گرفته که لبیک است، پس اولا بالذات ما هو الواجب وفاء است و ثانیا بالعرض ما هو الواجب لبیک است.
نتیجه این را میخواهم بگوئیم که اطلاق وجوب، مسامحه است چون متعلق امر نیست اگرچه مصداق متعلق است، متعلق با لبیک اتحاد خارجی داد، اما متعلق به وجوب اولا بالذات وفاء است و ثانیا بالعرض لبیک است.
فعلیه ما افاده سیدنا الاستاد از اینکه اطلاق وجوب بر عمره مشروطه بعد از شرط بر عمره منذوره بر عمره مستاجره علی نحو محاز است و متعلق امر نیست و آنچه که متعلق امر است، علی نحو الحقیقه اتصاف به وجوب دارد وفاء است آنی که شما اینجا ایجاد میکنید مصداق آن است که امر ندارد و مصداق وجود ذهنی نمیشود چون با خارج تطبیق نمیکند و مصداق وجود خارجی نمیشود چون خارج ظرف سقوط است نه ثبوت.
نتیجه ما ذکرنا این است که سیدنا الاستاد کما در تحریر و کذلک در تعلیقه در عروه.[2]
فعلیه نتیجه ما ذکرنا این است که اطلاق وجوب بر عمره علی نحو الحقیقه نیست با اینکه اتحاد مصداق است.
این فرمایش ایشان ظاهرا نادرست است که تفصیلی دارد که در باب اجتماع امر و نهی آمده است که درست است که متعلق امر و نهی ذهن نیست اما اگر ذهن طریق الی الخارج باشد مشکله ای ندارد. توضیحش در جای خودش میآید. لذا میگوید عمره واجب است و مقصود بالاصاله همین است که وجود خارجی مهم است و محصل غرض است، 1000 تومان خارجی یک کیلو خیار میدهند نه 1000 تومان ذهنی. آنی که محصل غرض است، نماز در خارج است، لذا باید راهی پیدا کرد که امر روی وجود ذهنی رفته باشد و مقید نشده باشدو خارج هم بی بهره نباشد، پس لا فرق فی اطلاق الوجوب علیها علی نحو الحقیقه.
اینکه ایشان یک مورد را فرمودهاند از مورد 7 غفلت کردهاند و این واضح است که در مورد هفت، متعلق امر خود عمره است مثل مورد شش که متعلق امر، وفاء نیست. کسی که عمره را فاسد کرده، امام فرموده منها: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَعْتَمِرُ عُمْرَةً مُفْرَدَةً ثُمَّ يَطُوفُ بِالْبَيْتِ طَوَافَ الْفَرِيضَةِ ثُمَّ يَغْشَى أَهْلَهُ قَبْلَ أَنْ يَسْعَى بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ- قَالَ قَدْ أَفْسَدَ عُمْرَتَهُ وَ عَلَيْهِ بَدَنَةٌ وَ عَلَيْهِ أَنْ يُقِيمَ بِمَكَّةَ حَتَّى يَخْرُجَ الشَّهْرُ الَّذِي اعْتَمَرَ فِيهِ ثُمَّ يَخْرُجَ إِلَى الْوَقْتِ الَّذِي وَقَّتَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لِأَهْلِهِ فَيُحْرِمَ مِنْهُ وَ يَعْتَمِرَ»[3] متعلق امر خود عمره است، اگر میخواهید بگوئید طبیعی لا من حیث حیث است نفس العنوان بحمل الاولی است خارج است، اینجا خود عمره تعلق گرفته است.
در این روایت، متعلق امر، خود عمره است نه لبیک مصداقش باشد و...
و کذلک در مورد ششم که افساد است، اینجا اطلاق الوجوب علی العمره علی نحو الحقیقه است چون اگر متعلق امر نفس الطبیعه باشد عمره باشد طبیعت به وجودها الذهنی باشد عمره باشد طبیعت به وجودها الخارجی باشد عمره است، طبیعت طریقا الی الخارج باشد، عمره است. علی جمیع مبانی اطلاق وجوب برعمره در مورد افساد علی نحو الحقیقه است.
و کذلک مورد هفتم که در روایات دارد «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع يَدْخُلُ الْحَرَمَ أَحَدٌ إِلَّا مُحْرِماً قَالَ لَا إِلَّا مَرِيضٌ أَوْ مَبْطُونٌ»[4] احرام متعلق امر است یا عمره که عبارت الاخری از احرام است، معلق امر است، اینجا طبیعی من حیث نفی الطبیعه باشد، طبیعی بوجودها الذهنی باشد بوجودها الخارجی باشد طریقا الی الخارج باشد، هر چه اسمش را میخواهید بگذارید این خودش متعلق امر است که عمره در این مورد اتصافش به وجود حقیقت است چه حرف سیدنا الاستاد را بگوئیم یا نگوئیم.
نتیجه ما ذکرنا این شده که مطلب دوم در مسئله 3 چرا سیدنا الاستاد در دو از هفت گفته علی نحو الحقیقه است و در 5 گفته علی نحو المجاز است.
مطلب سه از مسئله 4 موارد استثناء از مورد هفت است، مورد هفت لا یجوز الدخول فی الحرم است که در بعضی از موارد استثناء خورده که در روز شنبه خواهد آمده است.