85/10/04
بسم الله الرحمن الرحیم
/ عدم کفایت حج صبی از حجة الاسلام/كتاب الحج
موضوع: كتاب الحج/ عدم کفایت حج صبی از حجة الاسلام/
فرع سه عدم کفایت حج صبی از حجة الاسلام است و الی اشار سیدنا الاستاد بقوله « و لو حج الصبي المميز صح لكن لم يجز عن حجة الإسلام، و إن كان واجدا لجميع الشرائط عدا البلوغ»[1]
برای این ادعا سه دلیل اقامه شده است:
دلیل اول: اتفاق المسلمین کما اشار الیه صاحب الجواهر بقوله «وحينئذ فلو حج الصبي و لو قلنا بشرعية عبادته أو حج عنه الولي أو عن المجنون على الوجه الذي تعرفه إن شاء الله لم يجز عن حجة الإسلام إجماعا بقسميه»[2]
و اشار فی المذاهب الاربعة « فإذا حج الصبي و كان مميزا يدرك معنى أعمال الحج، فإنه يصح منه: و لكن لا يسقط عنه الحج المفروض»[3] که با یصح منه فرع سوم و با لا یسقط عنه فرع چهارم را بین کرده است.
دلیل دوم: بر این نظریه جملة من الروایات است:
منها « مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنِ ابْنِ عَشْرِ سِنِينَ يَحُجُّ قَالَ عَلَيْهِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ إِذَا احْتَلَمَ وَ كَذَلِكَ الْجَارِيَةُ عَلَيْهَا الْحَجُّ إِذَا طَمِثَت»[4]
الروایة صحیحة و الدلالة واضحة به اینکه این حج کفایت از حجة الاسلام نمی کند.
و یویدها « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ شِهَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ ابْنِ عَشْرِ سِنِينَ يَحُجُّ قَالَ عَلَيْهِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ إِذَا احْتَلَمَ وَ كَذَلِكَ الْجَارِيَةُ عَلَيْهَا الْحَجُّ إِذَا طَمِثَتْ.»[5]
انما قلنا یوید چون در سند سهل بن زیاد است که ثقه نمی باشد و لکن موید است.
و یویدها « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ «2» عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: لَوْ أَنَّ غُلَاماً حَجَّ عَشْرَ حِجَجٍ «3» ثُمَّ احْتَلَمَ كَانَتْ عَلَيْهِ فَرِيضَةُ الْإِسْلَامِ.»[6]
و انما قلنا یوید چون در روایت چند نفرمجهول الحال است یا توثیق نشده است از قبیل سهل بن زیاد و عبدالله بن عبدالرحمن اصم و...
بر این اساس لا ریب بر اینکه صحت حج الصبی منافات با وجوب حجة الاسلام ندارد، صحیحٌ اما اگر مستطیع شد باید حج را انجام بدهد.
و ثالثا آنچه که انجام شده است، حج مندوب بوده است، حج مستحبی بوده است، کفایة المستحب عن الواجب، دلیل می خواهد، نفاله صبح را خوانده می خواهد اگر کفایت از نماز صبح بکند، دلیل می خواهد ااجزاء المستحب عن الواجب دلیل می خواهد، صدقه داده است کفایت از خمس بکند، دلیل می خواهد.
بناءا علی هذا آنچه که انجام داده است، مستحب بوده، دلیل بر کفایت مستحب عن الواجب نداریم، بر این اساس لا ینبغی الریب که این حج مستحبی مسقِط از حج واجب نمی باشد.
نتیجه ما ذکرنا این است که چون که دلیل بر کفایت مستحب عن الواجب نداریم، کفایت نمی کند.
در اینجا توهمی است که نص خاص می گوید این حج مستحبی کفایت از حج واجب می کند و آن روایت حکم بن حکیم است « مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ الْحَكَمِ «7» قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الصَّبِيُّ إِذَا حُجَّ بِهِ فَقَدْ قَضَى حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى يَكْبَرَ الْحَدِيث»[7]
این روایت می گوید حجی که صبی انجام داده است، کفایت از حجة الاسلام دارد، به این بیان که ما فعله الصبی، حجة الاسلام بوده است، این نحدیث حکومت بر ادله اولیه دارد، توسعه در موضوع می دهد، مثل الطواف بالبیع، صلواة کما ذکرنا فی الاصول، حکومت یا مضیقه است یا موسعه است، این حدیث توسعه می دهد می گوید حج الصبی، حجة الاسلام است حج الصبی کفایت از حجة الاسلام دارد، فایضا دلیل بر کفایت مستحب عن الواجب چیست؟ نص خاص است.
نسبت به این استدلال، مناقشات توهم شده است:
مناقشه اول: می گویند این حدیث کما فی الوسائل، از بابن بن حکم است و این فرد در کتب رجال نامی ندارد، چگونه می شود به این روایت استدلال کرد.
این مناقشه فی غایة الضعف است و الوجه فی ذلک اگرچه صاحب وسائل در باب سیزده این حدیث را از ابان بن حکم نقل کرده و لکن قطعا این اشتباهی بود که صاحب وسائل کرده است، چون در مصدر این حدیث که من لا یحضر است، این گونه نیست، بلکه « وَ رَوَى أَبَانٌ عَنِ الْحَكَمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الصَّبِيُّ إِذَا حُجَّ بِهِ فَقَدْ قَضَى حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى يَكْبَرَ وَ الْعَبْدُ إِذَا حُجَّ بِهِ فَقَدْ قَضَى حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى يُعْتَق»[8] است، وسائل کلمه عن را انداخته است و ابن اضافه کرده است،
در روضة المتقین هم روی ابان عن الحکم آمده «وَ رَوَى أَبَانٌ عَنِ الْحَكَمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه»[9]
بناءا علی هذا اشتباهی که صاحب وسائل کرده این نباید تا آخر ادامه پیدا کند، حدیث از رده خارج شود، به انیکه چنین شخصی نداریم، داشته باشیم یا نداشتهب اشیم، چه ارزشی دارد؟ اشتباه صاحب وسائل کرده به این دلیل که مصدر حدیث ابان بن حکم نیست بلکه ابان عن الحکم است.
بناءا علی هذا این مناقشه ضعیفة جدا.
مناقشه دوم: که در این حدیث شده است یا می شود این است که این حدیث در مورد احجاج است، بحث شما در مورد حج الصبی است، حج الصبی غیر از احجاج است، در حدیث دارد الصبی اذا حج به، که منظور احجاج است، نیابت از صبی است، ربطی به مورد بحث ندارد.
این مناقشه هم نا تمام است، و الوجه فی ذلک این مناقشه بخاطر تقطیع روایت است، این روایت را صاحب وسائل در باب 13 نقل کرده هم چنین در باب 16 نقل کرده است «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ الْحَكَمِ «5» قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ الصَّبِيُّ إِذَا حُجَّ بِهِ فَقَدْ قَضَى حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى يَكْبَرَ وَ الْعَبْدُ إِذَا حُجَّ بِهِ فَقَدْ قَضَى حَجَّةَ الْإِسْلَامِ حَتَّى يُعْتَق»[10]
تفکیک اینجا همه حدیث را ذکر کرده، در باب 13 تفکیک کرده، اگر همه حدیث باشد، توهم نمی شود، چون و العبد اذا حج به را چگونه معنا می کند؟ عبد 70 ساله احاج می خواهد، هر گونه این را معنا کردید، الصبی اذا حج به را معنا کنید.
ذیل حدیث قرینه است که مراد احجاج نیست بلکه مراد اذن در حج است، امر به حج است، مولی عبد 20 ساله خودش را می گوید از طرف من مانعی ندارد، بروحجیت را انجام بده، این را می گویند حج به، به اعتبار اینکه اذن داد یا امر می کند مولا به عبد خودش که باید امسال حج انجام بدهی، این را می گویند حج به. به این قرینه صدر حدیث هم همین گونه است الصبی اذا حج به، یعنی امر بالحج اذن بالحج.
بناءا علی هذا بوجه من الوجوه روایات اختصاص به احجاج ندارد.
مناقشه سوم: در این روایت این است که این روایت ضعف سندی دارد، چون ابان از حکم نقل می کند و این ابان اگر ابان بن تغلب باشد که روایت صحیحه است و لکن به دو دلیل این ابان، ابان بن تغلب نیست:
دلیل اول این است که ابان بن تغلب از غیر معصوم روایت کم دارد، شاید یازده مورد در کل سی هزار حدیث دارد، مناقشه دوم این است که کسانی که ابان از آنها روایت شده، حکم بن حکیم در بین آنها نیست، ابان بن تغلب از حکم بن حکیم روایت ندارد، بر این اساس می گویند الروایة ضعیفة، کما اینکه اگر مراد از این ابان، ابان بن عثمان باشد یا ابان ابن عثمان احمر یا احمری باشد، اروایة صحیحة است و لکن لیس کذلک، چون برای کل مروی عنهای که ابان بن عثمان از آنها روایت دارد، حکم بن حکیم نیامده، در هیچ روایت ، ابابن بن عثمان از حکم بن حکیم روایت ندارد.
نتیجه ما ذکرنا این است که این ابان، نه تغلب است نه عثمان چون این دو از حکم بن حکیم روایت ندارند.
بناءا علی هذا این روایت ضعف سندی دارد چون ابان مجهول است.
مرحوم اقای خویی اصرار دارد که این روایت ضعیفه است « هذا مع قطع النظر عن السند و فيه كلام فان صاحب الوسائل روى عن ابان بن الحكم، و الظاهر ان ذلك غلط لأن أبان بن الحكم لا وجود له لا في كتب الرجال و لا في كتب الحديث و الصحيح ابان عن الحكم كما في الفقيه »[11] به همین بیان که ابان مجهول الحال است.
پس استدلال به این روایت در غایة اشکال است.
لکن ظاهرا والله العالم این مناقشه در این حدیث قابل دفع است، چون قویا مراد از این ابان، ابان بن عثمان است. چون دو قرینه داریم:
یک. روایتی که در باب 16، ح 7 آمده را دقت کنید این مطلب در جایی نیامده است « وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ حَكَمِ بْنِ حُكَيْمٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ أَيُّمَا عَبْدٍ حَجَّ بِهِ مَوَالِيهِ فَقَدْ قَضَى حَجَّةَ الْإِسْلَام »[12] وقتی که به سندی بن محمد مراجعه می کنید، کسانی که سندی بن محمد از او روایت دارد، یک سندی بن محمد عن ابان بن عثمان است؛ دو سندی بن محمد عن ابان بن عثمان الاحمر که کلاهما شخص واحد است. در این مراجعه این معنا روشن می شود که واسطه بین سندی بن محمد و حکم بن حکیم، ابان بن عثمان است، با این مراجعه که هم می توانید در ابان بن عثمان مراجعه کنید به اعتباری راوی هم در سندی بن محمد به اعتبار مروی عنه به این نتیجه می رسید که واسطه بین سندی بن محمد و حکم بن حکیم شخصی بوده به نام ابان بن عثمان.
روشن شد که مرحوم اقای خویی که می گوید « لان ابان بن عثمان لا يروى عن الحكم، و لم نر رواية و لا واحدة يرويهما ابان بن عثمان عن الحكم»[13] اشتباه است این روایت واسطه را هم ابان بن عثمان است در سند نیامده اما از خارج معلوم است که واسطه بین سندی بن محمد و حکم بن حکیم اگر ابان نامی بود، باید ابان بن عثمان یا ابان بن احمر باشد.
بیایید روی حدیث 2 باب 16 کار کنید، می خواهید این بان را مشخص کنید، چه می گوئید؟ ابان بن تغلب است یا ابان بن عثمان است یا ابان بن احمر است یا ابان بن سعید؟ خوب واضح است که کسی که رجالی باشد، ملاحظه می کند ببنید که سندی بن محمد از کدام ابان روایت دارد، هر کسی که سندی بن محمد از او روایت دارد، انگشت را آنجا می گذارد و می گوید این از این آقا نقل کرده، به قرینه ای که این از ابان بن عثمان روایت دارد، روشن شد.
بناءا علی هذا 80 درصد می توان گفت که ابانی که بین سندی بن محمد و حکم بن حکیم واقع شده است، ابان بن عثمان است، چون سندی بن محمد از ابان بن عثمان روایت دارد و از آنهای دیگر روایت ندارد.
کما اینکه در ابان مطلق بودن پسوند، ملاحظه کنید، ابان مطلق می بینید کسانی که ابان مطلق بدون پسوند هستند، ملاحظه کنید کسانی که از اینها روایت دارند، دو سه مورد نوشته ابان عن حکم بن حکیم، ابان عن حکم بن حکیم الصیرفی، حداقل این است که این نوشته 20 درصد به شما اطمینان می دهد که این باید کی باشد، بای ابان بن عثمان باشد، این 20 درصد دیگر اضافه شد به آن 80 درصد، یقین پیدا می شود که واسطه بین حکم بن حکمی با سندی بن محمد ابان بن عثمان است فعلیه نتیجه این می شود که در مورد بحث شما یعنی حدیث 1 از باب 13 به اسناده عن ابان بن الحکم بعد از اصلاح بجای ابان بن حکم اینگونه بگذارید عن بان عن الحکم بعد از این اصلاح به این نتیجه میر سید که این روایت باید معتبره باشد، چون مراد از بابن، ابان بن عثمان است است، بخاطر حدیث 2 در باب شانزده که ابان، ابان بن عثمان است و للکلام تتمة سیاتی ان شاء الله.