81/10/24
بسم الله الرحمن الرحیم
اقوال شش گانه در مانعیت وجوب عمل از أجیر شدن
موضوع: اقوال شش گانه در مانعیت وجوب عمل از أجیر شدن
اشکالات دلیل چهارم
دلیل چهارم که فرمایش مرحوم شیخ است، این فرمایش از جهاتي مورد مناقشه است.
اشکال اول: عدم وجوب و لزوم در این واجبات
اینکه ميفرمایند مکلّف در این واجبات اجبار ميشود کلیّت ندارد، مثلاً زید نماز ظهر او قضاء شده است. روزهي زید فوت شده است. روزه واجبٌ عينيٌ تعییني. نماز ظهر واجبٌ عينيٌ تعییني، قضاء آن هم همین است. کسي فتوا داده است که زید را الزام بکنید به روز دوم شوال قضاء را بگیرد، چه کسي گفته است؟ روز پنجم شوال قضاء بگیرد، آیا کسي چنین فتوايي داده است؟ روز بیست شوال قضاء کند، آیا کسي فتوا داده ست یجوز الإلزام؟ مقهورٌ چه مقهوري است؟ تا آخر سال وقت دارد. «لأنه مقهورٌ» بگوئید واجبٌ عينيٌ تعییني لیس بمقهور، زید روز شنبه نماز ظهرش قضاء شده است، اول ظهر خوابیده است تا غروب بیدار نشده است، نماز ظهر قضاي آن بر زید واجب است، کسي گفته است مغرب که شد همه حمله بکنند به خانهي این آقا و بگویند نماز ظهرت را باید بخواني؟ ميگوید فردا ميخوانم، ميگوید پنج روز دیگر ميخوانم، ميگوید پنج ماه دیگر ميخوانم. قضاء نماز ظهر، قضاء واجب عینی تعیینی است. این جمله که مرحوم شیخ ميفرمایند «لأنه یقهر عليه» این علت برای عدم جواز أخذ اُجرت در مطلق واجبات عینیهي تعینیه است. در این موارد راجع به عینی تعیینی هست، یقهر علیه هم نیست، جواز الزام هم نیست. مع کونه واجباً مقهوراً من قبل الشراع لیس بمقهورٍ. لأنه یقهر علیها مع عدم طیب النفس. نعم الزامي نیست که بدون رضایتش الآن نماز را قضاء کند، پنج رور دیگر نماز را قضاء کند، ده روز دیگر نماز را قضاء کند. و این اختصاص به قضاء هم ندارد در اداء هم همین گونه است.
نتیجهي ما ذکرنا این است که اینکه ميفرمایند در این قسم از واجبات الزام است، اجبار است في غاية الإشکال است.
اشکال دوم: عدم ملازمه بین وجوب و عدم احترام مال مسلمان
منها این جمله که ميفرمایند:
لأنّ عمله هذا لا يكون محترماً.[1]
چه ملازمهاي است بین وجوب دفن میت بر زید و بین اینکه دفن مالیت نداشته باشد؟ چه ملازمهاي است بین وجوب دفن بر زید و بین اینکه دفن که عمل مسلمان است محترم نباشد. بین ایجاب و سلب مالیت ملازمهي عقلی است؟ قطعاً نیست. ملازمهي شرعي است؟ قطعاً نیست. بین ایجاب و نفي مالیت لا ملازمةٌ عقليه و لا ملازمةٌ شرعیه. بین ایجاب و نفي احترام نه ملازمهي عقلی است و نه ملازمهي شرعي است. بناءً علي هذا چگونه مرحوم شیخ ميفرماید به مجرد ایجاب، دفن از مالیت ساقط شده است، چگونه ميفرمایند دفن مال است و احترام ندارد؟ کما اینکه بین جواز استیفاء و نفي مالیت گه جملهي دیگر شیخ است هیچگونه ملازمهاي وجود ندارد، زیادی از موارد دارید که جواز استیفاء هست مالیت هم دارد. زیادی از موارد است که جواز استیفاء هست احترام هم دارد. زیادی از موارد است که وجوب استیفاء دارد احترام هم دارد. بعضي از موارد است که هم الزام پشت سرش است هم جواز الإستیفاء است، هم جواز الإستیفاء مجاناً است. هم جواز الزام است، در عین حال بالإتفاق ميگویند مالیت دارد. بالإتفاق ميگویند اگر معامله کرد معامله صحیحةٌ است.
ملاحظه کنید پدر از خانهي پسر خود حق أکل دارد، جواز أکل دارد، حالا قالی پر نسبت به پدر مالیت دارد؟ اگر قالي پسرش را خرید باطل است؟ اگر شکر خانهي پسرش را خرید أکل به باطل است؟ جواز اتسیفاء دارد دیگر، آیا کسي گفته است اگر این معامله را کردند معاملهي بین پدر و فرزند أکل مال به باطل است؟ جواز استیفاء که هست، ملاحظه کنید، أکل ماره جواز استیفاء دارد، شما حق دارید از این درختي که از کنارش عبور کردید با شرایطش استیفاء بکنید، حالا کسي گفته است که انگورهاي این صاحب باغ از مالیت افتاده است چونکه شما جواز استیفاء دارید؟ کسي گفته است مال مسلمان از احترام ساقط شده است چونکه شما جواز أکل دارید؟ کسي کفته است که شما در همین حال به این آقا ميگوئید 5 کیلو از این انگورهایت بده به 500 تومان، آیا کسی گفته است که این معامله باطل است؟ نميخواهد از حقش استفاده کند و انگورها را ميخواهد از صاحب باغ بخرد، آیا کسي گفته است که این معامله باطل است؟ این چه فرمایشی است که مرحوم شیخ ميفرماید جواز استیفاء؟ اینجا هم جواز استیفاء است، چرا اینجا أکل به باطل نیست؟ اینجا که جواز استیفاء مجاناً هم هست. حالا کسي گفته است که انگورهاي درخت اين آقا مال نیست چونکه جواز استیفاء است؟ احترام ندارد چونکه جواز استیفاء است؟ مجرد اینکه جواز استیفاء بود از مالیت ساقط بشود یا از احترام ساقط بشود این یک مشکلات جدیدی دارد و هیچ کس قائل نشده است.
أوضح من الکل هم ایجاب است، هم الزام است، هم احترام است و هم مالیت است. أکل المال في المخمصه. زید از گرسنگي ميمیرد، نان دست آقای عمرو است، زید برای حفظ جان خود واجب است نان را از عمرو بگیرد، عمرو واجب است که این نان را به زید بدهد برای اینکه حفظ جان مسلمان متوقف بر این نان است و این آقا هم هیچ راهی ندارد. این را ميگویند أکل في المخمصه. حالا اینجا کسي گفته است که بر عمرو واجب است اعطاء، بر زید واجب است أخذ، بر زید واجب است استیفاء؟ براي هلاکت نفس که جایز نیست، زید الزام دارد، عمرو الزام دارد، وجوب استیفاء دارد، حالا کسي گفته است نان این آقا مال نیست؟ کسي گفته است این نان محترم نیست؟ کسي گفته است اگر توافق کردند و این نان را خریدند این بیع باطل است؟ کسي گفته است خوردن این نان متوقف بر رضایت این آقا است؟ هیچ کس نگفته است که متوقف بر رضایت این آقا است، راضی باشد یا نباشد این نان را باید بخورد. استیفاء هم واجب است، اعطاء واجب است، استیفاء متوقف بر رضایت صاحب مال نیست، راضي باشد یا نباشد نان باید خورده شود، اینجا طیب نفس آقای مالک هیچ دخالتي در جواز أکل ندارد، کسي گفته است این نان مالیت ندارد، کسي گفته است این نان احترام ندارد؟ سي گفته است که این نان از ملک این اقا خارج شده است؟ هیچ کس نگفته است. نه سلب اضافه شده است و نه سلب مالیت شده است. کدام فقیه است که بگوید این نان ملک این آقا نیست؟ سلب اضافهي مالکیت قطعاً نشده است، سلب احترام قطعاً نشده است، ضمان قطعاً دارد، اگر مال محترم نیست چرا ضمان داشته باشد؟
نتیجهي ما ذکرنا این است که أوضح شاهد علي ما ذکرنا أکل مال في المخمصه است، که ميگویند هم مالیت دارد و هم احترام دارد. نه اضافهي مالکیه قطه شده است و نه اضافهي مالیه قطع شده است. نتیجه این ميشود که اینکه مرحوم شیخ فرموده است که چونکه جواز استیفاء دارد، مال محترم نیست، این فرمایش قابل تصدیق نميباشد.
فعلیه ما أفاده مرحوم شیخ نقضاً و حلاً قابل اشکال است، و لذا نميتوانید بگوئید وجوب بما هو أکل به باطل است، چرا أکل به باطل است؟
مناقشه سوم: مشکله در کبرای استدلال
و منها این است که کبرای این استدلال هم مناقشه دارد، حالا فرض کنید اگر دفن واجب شد أجیر اگر پول گرفت این پول عوض نداشته باشد، ميگوئید پولي که أجیر گرفته است چون عوض ندارد این أکل مال به باطل است، أکل به باطل که حرام است أجیر نباید پول بگیرد. کبرای استدلال این بود دیگر. أکل به باطل حرام است. فرض کنید پول گرفتن در مقابل نماز ظهر برای زید عوض نداشته باشد، عوض نداشته باشد این ميفرمائید که أکل مال به باطل است. این حرام باشد، ما الدلیل علي ذلک؟ دلیلی که برای این کبری ذکر شده است، «لا تأکلو أموالکم بینکم بالباطل» است. در «لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» دو نظریه است، نظريهي اول این است که بائي که بر سر کلمهي باطل در آمده است باء سببیت است، کما اینکه روایتی هم همین معنا را بلکه روایاتی تأیید ميکند. «لا تأکلوا بینکم بالباطل» مفادش سه احتمال دارد: 1. همان معناي خوردن باشد که معناي لغوي أکل است. 2. به معناي تصّرف باشد. 3. به معناي تملّک باشد. که أظهر همین احتمال سوم است. کنایه است، مفاد «لا تأکلوا بینکم بالباطل» این است که به قرینهي «إلا أن تکون تجارةً عن تراض» اسلام ميخواهد مرز بین موارد جواز تملّک و عدم جواز تملّک را بیان بکند. در اسلام جواز تملّک راههايي دارد، عدم جواز تملّک راههايي دارد، بیع از راههاي جواز تملّک است، هبه از راههاي جواز تملّک است، وصیت از راههاي جواز تملّک است. این یک سری اسبابی شما دارید که یا داخل در «تجارةً عن تراض» موضوعاً هست یا حکماً هست. قسم دوم اسبابی است در اسلام که به وسیلهي آنها تملّک حرام است. به وسیلهي ربا تملّک حرام است. به وسیلهي قمار تملّک حرام است، به وسیلهي بیع نابضه تملّک حرام است، به وسیلهي بیع مجهول تملّک حرام است، «لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلا أن تکون تجارةً عن تراض» اسلام ميخواهد مرز بین اسباب محلله و اسباب محرمه را بیان بکند. اسلام ميخواهد بگوید تملّک مال مردم راه دارد، با ربا نميشود، با قمار نميشود، با بیع منابضه نميشود، با بیع ملابسه نميشود. بائي که بر سر باطل در آمده است باء سببیت است، اسلام نهي ميکند به اینکه اموال مردم را تملّک به اسباب باطله نکنید.
بناءً علي هذا در مورد بحث شما اینکه در مقابل نماز ظهر پول بگیرد این از اسباب باطله است یا نه این اول کلام است. اینکه پول مجاني بگیرد باطل است این اول کلام است.
نتیجهي ما ذکرنا این ميشود که ما أفاده مرحوم شیخ في غاية الإشکال است، یعنی ما یک کبرایی داشته باشیم که بگوید ایجاب بما هو، مانع از أخذ اُجرت است این دلیل این معنا را نميرساند. و لذا سیدنا الاستاد در جلد 2، صفحهي 190:
فتحصّل ممّا ذكر أنّ شيئا من المذكورات لا يصلح لإسقاط ماليّة العمل و لا لإسقاط الإضافة إلى الفاعل و لا يدل شيء منها على بطلان المعاملة.[2]
در جلسهي گذشته عرض کردم شما که کتاب دارید این کتاب دو بُعد دارد، یک بُعد این است که مالیت دارد لا یذهب هدر است، اگر مالیت او از بین رفت دیگر ضمان ندارد، بُعد دومش این است که مسلمان است، چونکه ملک مسلمان است لا یجوز التصرف است. سیدنا الاستاد ميفرمایند حالا نماز ظهر واجب شده است، آیا نماز ظهر دیگر فعل این آقا نیست؟ اگر ميخواهد احترام از بین برود باید یا باید اضافهي إلي المسلمش قطع بشود یا اضافهي مالیتش قطع بشود. نماز ظهر واجب شده است، اینکه نماز ظهر واجب شده است این آقايي که نماز ظهر ميخواند این نماز ظهر فعل او هست یا نیست؟ اینجا چه کار ميکند؟ اضافهي به فاعل را قطع ميکند؟ کما ذکرنا که بعضيها اینگونه هم نوشتهاند و هم چاپ کردهاند، ميگویند اینکه أکل به باطل است برای این است که فعل غیر اختیاری است مثل حرکت قلب انسان است. اگر نماز فعل غیر اختیاری است دیگر نميتواند واجب باشد، فعل غیر اختیاری که نميتواند واجب باشد. روشن شد که چرا ميفرماید ایجاب قطع اضافه نميخورد، اصلا نميتواند قطع اضافه بکند، تا قطع اضافه بکند ایجاب از بین ميرود. روشن شد؟ ميفرماید این فرمایشاتي که مرحوم شیخ بیان فرموده است هیچ کدام از این دو اضافه را نميتواند قطع کند، نه اضافة العمل إلي المسلم را ميتواند قطع بکند، بگوئید این دیگر مسلمان نیست و شد که شد، نه خیر الآن هم مال مسلمان است، دفن ملک این مسلمان است، دفن ملک دفّان است، فعل او است، چگونه ميگوئید فعل او نیست؟ فعلي است که با اراده و اختیار انجام ميدهد چگونه ميگوئید مثل جریان خون در بدنش است، جریان خون در اختیار او نیست اما دفن میت در اختیار اوست.
مرحوم حاج شیخ اینجا اصطلاحي صحبت کرده است هم در کتاب اجاره و هم در رساله، تحليلي دارد به اینکه ایجاب چه کار ميکند؟ قطع اضافه ميکند یا قطع مالیت؟ سیدنا الاستاد حتماً مطالغه بکنید تا بفهمید قدرت علمي ایشان در چه حد است، این بحث را دنبال کرده است هم اصطلاحاً و هم فقهیاً، ابتداءً اصطلاحاً دنبال کرده است به اینکه آنچه که ایشان فرمودهاند حالا واقعاً دو تا اضافه است یا اضافهي واحد است و بقیه از احکام است؟ فقهیاً دنبال کرده فرع مسألهي أکل من مخمصه را دنبال کرده است که چرا ضمان دارد. برده روي مسألهي همان مبنايي که دارد که اینها ميفرمایند همه احکام عقلائیه است و بقیه احکامي است که شارع امضاء کرده است. بحث را هم اصطلاحاً دنبال کرده است و هم عرفیاً دنبال کرده است، خيلي مطلب مفیدی دارد، بلکه ميرساند در مال کافر حربي هم مناقشه ميکند، ميگوید با اینکه محترم نیست نميشود گفت ضمان ندارد، بعضي از موردش ضمان دارد. غرض اینکه آن صفحه را حتماً مطالعه بکنید، دنبال فرمایش مرحوم حاج شیخ تا بفهمید دنیا چه خبر است.
فتحصّل ممّا ذكر أنّ شيئا من المذكورات لا يصلح لإسقاط ماليّة العمل و لا لإسقاط الإضافة إلى الفاعل و لا يدل شيء منها على بطلان المعاملة.[3]
و للکلام تتمةٌ که در جلسهي آینده خواهد آمد.